روی سخنام با آقای رضا پهلویست،
نه به عنوان یک شاهزاده - چرا که هرگز نظام پادشاهی
را مناسب برای ایران ندانسته و آقای پهلوی را نیز در ذهنِ خود پادشاه آیندهی
ایران تصور نکردهام- بلکه به عنوان یک ایرانیِ وطن دوست که با سابقه ای مشخص در
راه آزادی ایران گام گذارده است.
به عنوان یک منتقد آقای رضا
پهلوی همعرض با اقدامات مثبت و موثر ایشان، با بسیاری از کنشها و موضعگیریهای
سیاسی شما موافق نبوده و شما را مانند هر کسِ دیگری بهدور از اشتباه و خطا نمی
بینم هرچند این نوشته قصدِ بر شمردن اختلاف دیدگاههای ما را ندارد اما به فراخور به نمونههایی اشاره
خواهد شد!
آقای پهلوی شما فرزند شاه
هستید و لقب «شاهزادهگی» تحمیلی تاریخی بر شماست. اما باید بدانید در این راهی که
در پیش گرفته اید لباس رزم بیشتر بهکارتان میآید تا جامهی فاخر شاهزادهگی!
باید بدانید که پیمودنِ کوره
راهِ آزادیِ وطن در این شب مه گرفته به پاهایی قوی و چشمانی تیز نیازمند است!
باید بدانید که شاه و شاهزاده
یک دشمن دارد و سیاستمدار آزادیخواه هزاران دشمنِ نقابدار!
باید بدانید اگر شاه یا هر حاکمی مجبور است از دریای پرتلاطم ممکلت با
کشتیِ پُر صلابتِ حکومتی عبور کند، ولی سیاستمدار مجبور است بر این دریا با تخته
پارهای مانور داده و حتا جهت امواج را تغییر دهد.
آقای پهلوی گفتهاند سیاست بی
پدر و مادر است و آنرا به میدانی بی قانون تشبیه کردهاند که تشخیص دوست و دشمن
در آن به سادگی میسر نیست اما از آن طرف میدان آزادی خواهی و وطن دوستی پُر مهر
است و روشن!
بسیاری برآنند که آزادیخواهان واقعی را از
مبارزه دلسرد کرده و بذر نومیدی را در هر گوشه و کنار این مرز و بوم پراکنده
سازند، تا به تقدیر ناگزیر باور کنیم و به یوغ بردهگی گردن نهیم. شما نیز از این
قاعده مستثنی نیستید. شما نیز هدف تیر دشمنان هستید. لباس شاهزادهگی هیچگاه
رویین تنی به همراه نداشته است.
منتقد شما هستم اما منتقدی بی عناد و تهی از
دشمنی! آنگاه که بی محابا دست دوستی به سوی همه
دراز میکردید و در گوشه و کنار به امید شنیدن صدای موافقی گام بر میداشتید،
می دانستم که هر دستی برای دوستی دراز نشده و هر گوشه ای در کوی سیاستزدهگان
کمینگاه دشمنی میتواند باشد.
سرنوشتِ گامهای پرشتاب خستگی
زود هنگام است و سرنوشت اعتماد بی مرز، دلشکستهگی ست!
آقای رضا پهلوی! دشمن ستمکار، مملکت را به
نابودیِ مطلق می کشاند و چنان این جنایت خود را آذین بسته که مردم در بهت فرو
مانده و غباری سرد و رخوت ناک سراسرِ فضای ایران را برگرفته است.
رخوتی که همهی ارکان زندگی
مان را گرفته، بی تکلیفی و بی کنشی، چونان خوابی سُکرآور می رود تا همهی ما را در
رباید.
این زمان ایران به همهی کسانی
که میدانند و میتوانند نیازمند است. بر همهی وطندوستان است که رخوت از خود دور
ساخته و به پا خیزند.
دشمنان میدان را خالی میخواهند
تا با قهرمانان پوشالی آنرا بیارایند.
دشمنان همهی ما را خسته میخواهند
تا جشن پیروزی شان را با شکوه برگزار کنند!
کسی شما را قهرمان نمیخواهد و
شما نیز این پندار از خود دور سازید.
برای ناملایمات و سختیهای مبارزه می بایست آماده بود. شکست بی معناست چرا
که ایران آزادی خود را فریاد می زند.
آقای رضا پهلوی! شما نوهی رضا
شاه نیستید، شما نوهی ستارخان ، داور، مستوفی الممالک، مصدق، رییسعلی دلواری و
هزاران آزاد مرد ایران دوست هستید. شما نه همراه کودتا چیان بودهاید و نه در صف شورشیان،
زندانیان گمنام و فرزندان زیر شکنجه وطن به صدای شما نیازمندند . خود را در همرزمیِ
ستار و ندا تعریف کنید.
آقای رضا پهلوی شما فرزند کوروش نیستید، شما فرزند ایران هستید!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر