باز نشر نوشته های این وبلاگ تنها با ذکر منبع آزاد می باشد.

۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

آن زمان که خمینی نظارت استصوابی را پایه گذاری می کرد روشنفکران ما کجا بودند؟


خمینی در مصاحبه با نشریه اشپیگل* در مورد انتخابات آزاد چنین می گوید:

پرسش: آیا انتخابات واقعاً آزاد خواهد بود؟

پاسخ: بله. واقعاً آزاد. به شما بگویم که ما برای انتخابات شرایطی اسلامی قائل خواهیم شد که کاندیداها باید متصف به آن‌ها باشند. ما نخواهیم گذاشت که عده‌ای قلیل معلوم الحال به خرج مردم وارد مجلس شوند.

نکته ی قابل تأمل این است که این مصاحبه در روزهای پیش از پیروزی انقلاب صورت گرفته و خمینی با شفافیت و بدون پرده پوشی بحث نظارت استصوابی را در انتخابات بیان می‌کند.
خمینی می‌گوید که برای انتخابات شرایطی اسلامی در نظر خواهد گرفت تا ورود افراد را به مجلس کنترل کرده و از ورود افرادی که ایشان آن‌ها را معلوم الحال می داند جلوگیری گردد. با بیان این جمله، خمینی به صراحت طرز تلقی خود و ایده‌آل خود را از انتخابات آزاد، تعریف و ترسیم نموده است.
انتخابات آزاد از دید وی بدان معناست که قبل از ورود به عرصه‌ رقابت، کاندید‌ها می بایست از فیلتری بگذرند و در صورت داشتن شرایط اسلامی تعیین شده، قادر خواهند بود در رقابت انتخاباتی شرکت کنند.
آیا این همان مفهوم نظارت استصوابی را نمی‌رساند؟

 پرسش‌های زیر در پی این سخنان خمینی ذهن را مشغول می‌دارند:

1- حق تعیین سرنوشت وآزادی در انتخاب نماینده از همان ابتدا در حکومت جمهوری اسلامی نقض شده است.
پس ارجاع به قوانین مصوب این مجلس از جمله قانون اساسی و تکیه به اسناد و آمار مربوط به آنها برای اثبات محق و قانونی بودن شخص ویا عملکرد افراد، بی اساس و بی اعتبار می باشد زیرا مجلسی با این مشخصات نمی‌تواند خالق و بوجودآورنده‌ی قوانینی مترقی و در برگیرنده حقوق بنیادین انسان و مبتنی بر آزادی‌های فردی، باشد.

2-از نظامی که پایه و بنیان‌اش این‌گونه شکل گرفته  و بنیان گذارش-آن زمان که هنوز به طور کامل مستقر نشده  و قدرت را بدست نگرفته بود- بدین نحو آنرا ترسیم نموده است، چگونه اکنون که تمام و کمال ابزار لازم را برای اعمال زورگویی و دیکتاتوری را دراختیار دارد، می‌توان انتظار داشت که به انتخاباتی آزاد تن در دهد؟

3- نقش روشنفکران و روشن‌گران  سیاسی در این روند چگونه تعریف می شود؟
خمینی صریح و شفاف گفت، ولی کسی نشنید واگر هم شنید آنرا جدی نگرفت. او می دانست چه می‌خواهد و برای رسیدن به خواسته‌اش چه باید انجام دهد، اما روشنفکران ما خود فریفته بودند و تلخی ماجرا اینجاست که  اصرار درتطهیر خود و فریب ‌کاری خمینی دارند. حال آنکه - ضمن تاکید بر فریب‌کاری خمینی- نقش عمده‌ی شکل گیری دیکتاتوری را می‌بایست در بی تدبیری، تساهل و خیانت‌کاری آندسته از روشنفکرانی که به جای به چالش کشیدن این اظهارات سعی در همسو نشان دادن آن‌ها با حقوق بشر را داشتند و در مخفی نمودن خطری که در پس این عقاید نهفته بود، جستجو کرد.
به اصطلاح روشنفکرانی که به جای اقرار بر تدبیری و کاهلی خود، هم چنان به فریفتن خود و دیگران در تلاش‌اند.

بر ماست که اگر شعار‌زیبای انتخابات آزاد می‌شنویم، از گوینده‌اش بخواهیم که تعریف و تفسیر خود را ازآزادی و شرایطی که مد نظر دارد را بیان نماید. آنگاه می‌توان انتخاباتی را آزاد خواند که هر کس با هر عقید‌ه‌ای فرصت برابر برای شرکت و رقابت در آن را دارا باشد و پیش شرط های تعیین شده،  مانع حضور افراد به دلیل عقیده، نژاد و جنسیت نگردد.  
 تاریخ  به ما تذکر می‌دهد که  برای در بند کردن آزادی، اول آن‌ را با شرایطی ناعادلانه محدود می‌کنند.
 آزادیِ گزینشی، نخستین گام درراه دیکتاتوری ست.




۱۳۹۰ دی ۵, دوشنبه

اصلاح طلب ها پاسخ گویند که تفاوت خامنه ای و خمینی چیست؟



این واقعیت که اکثریت مردم ایران از وضعیت کنونی کشور ناراضی‌اند، به اندازه‌ای روشن و عیان است که برای صحت سنجی و اثبات آن نیازی به نظرسنجی ویا ارائه‌ی مدرک و سند و بحث‌های تئوریک نمی باشد.
 این نارضایتی به بخش‌های گوناگون  کشور مانندِ، اقتصاد، سیاست، جامعه، فرهنگ و دیگر... به شکلی تعمیم یافته است که به ندرت می‌توان قشری را مشاهده نمود که از وضع موجود رضایت‌مند باشند.
وقتی در کشوری نارضایتی به این سطح رسد، می توان انتظار داشت تحولاتی بزرگ صورت پذیرد و کشور ما نیز از قاعده مستثنی نیست. شواهد نیز، نشان ازهمین- روندِ ناگزیر به سوی تحولات- را دارد.
 نه تنها در میان صفحات دنیای مجازی، بل‌که در کوچه پس‌کوچه‌های کشورمان نیز این حس و انتظار همگانی برای تغییر شرایط را می توان خواند، شنید و دید.
جمعی انتظار دارند که طوفانی انقلابی درنوردد و شعبده وار بچرخد و بچرخاند و در پایان بسازد آن دنیایی را که ایده‌آل آنهاست.
جماعتی دیگر معتقدند که این طوفان قبلاً- در سال 57-  دمیده و آرمان شهری که در پی‌اش بودیم، در آن زمان بنا شده ولی از بد حادثه، بر اثر زیاده خواهی، حب دنیا و کمبود یا نبود تقوا، آرمان‌های آن به فراموشی سپرده شده و ارزش‌های اولیه و بنیادین‌اش زیر پا گذاشته شده است.

روی سخن این نوشته با جماعت دوم- مشهور به اصلاح طلبان- می باشد.

همان‌گونه که اشاره شد پایه اصلی تفکر این دوستان، پرهیز از گذر از راه رفته و جلوگیری از هزینه‌های دوباره است. این عزیزان معتقدند که مبارزات آزادی خواهی مردم ما، پس از صد سال سرانجام در سال پنجاه و هفت با رهبری آقای خمینی به ثمر رسید و رژیمی دمکرات و مردمی با رای مردم حاکم شد و به مدت یازده سال- یعنی تا هنگامی که بنیان گذار آن در قید حیات بود- کشور ما به سمت استقلال، آزادی و مبانی جمهوریت- به عنوان خواسته و شعار همیشگی آزادی خواهان- پیش می رفت، ولی پس از درگذشت آقای خمینی و جانشینی آقای خامنه‌ای این روند به انحراف کشیده شد. ایشان بر این عقیده‌اند که اصول مترقی قانون اساسی اجرا نشده، قوانینی خلاف مصالح مردم به آن افزوده شده، عدم مدیریت صحیح باعث تخریب اقتصادی گشته و در نهایت ولایت فقیه به عنوان تاثیر گذار ترین شخص کشور نتوانسته است مسیری که با عنوان «خط امام» نامیده می شود و در برگیرنده عقاید و سلوکِ بنیان گذار انقلاب اسلامی ست را ادامه دهد و مشکلات کنونی در همین انحراف از «خط امام» ریشه دارد.
بر اساس همین طرز فکر و ریشه یابی این چنینیِ مشکلات، لاجرم استراتژی مبارزات سیاسی اصلاح طلبان  بر تصحیح و اصلاح انحراف پیش آمده و بازگشت به شرایط پیش از درگذشتِ آقای خمینی، تبیین شده و به تبع شامل طیفی  ازراهکار‌ها، نظیرتذکر و درخواست از رهبر برای اصلاح خود و امور، تا تلاش برای محدود کردن اختیارات وی با استفاده از ظرفیت های قانون اساسی و دیگر ابزار‌های قانونی ، می باشد.
بدون آنکه بخواهیم درستی یا خطای این طرز تفکر را ارزیابی کنیم تنها این بحث را پیش می گیریم که برای اصلاح هر روند یا پروسه می‌بایست میزان انحرافِ آن پروسه را از مقادیر و الگوهای از پیش تعیین شده، به دقت اندازه گیری نموده و برای تصحیح آن‌ها برنامه‌ای ارائه داد. به همین دلیل پرسش زیر به عنوان نخستین گام در راه اصلاح وضعیت کنونی پیش روی ماست که انتظار می‌رود دلمشغولان و پیروان مکتب اصلاحات، پاسخگوی آن باشند تا تصویری شفاف از آینده و اهدافی که در پی آنند طراحی گردد.

پرسشی که از آن سخن رفت اینست: وضعیت جامعه‌ی ایران از 22 بهمن سال 57  تا سال 68، یعنی در زمان رهبری آقای خمینی، دارای چه ویژگی هایی بود که در زمان رهبری آقای خامنه‌ای تغییر کرده است. به عنوان نمونه:
-کدام ساختارهای اقتصادی، در زمان آقای خمینی پایه ریزی شد که در زمان خامنه ای تخریب شد؟
- کدام آزادی اجتماعی و سیاسی در زمان خمینی موجود بود که در زمان خامنه ای سلب شده است؟
- آیا حقوق بشر در زمان خمینی رعایت می شد که رعایت نشدن کنونی آن، انحراف محسوب گردد؟
- آیا اعدام مخالفان سیاسی مختص به دوران خامنه ای ست و در دوران پیش از او اعدام مخالفان صورت نمی‌گرفت؟
- سوء مدیریت و سپردن پست های مهم مدیریتی فقط در زمان خامنه ای ست که محدود در دایره‌ی خودی هاست و در زمان خمینی شایسته سالاری رعایت می گردید؟
- خود محوری و اختیارات فردی خمینی بیشتر بود یا خامنه ای؟
- آیا ترور و سرکوب مخالفان در زمان خامنه ای باب شده است؟
- سیاست خارجه و تعامل با همسایگان و جامعه جهانی چه انحرافاتی نسبت به زمان خمینی داشته است؟
 موارد بالا تنها بخش کوچکی ست که می بایست مبنای مقایسه‌ی دو دوران مورد بحث قرار گیرند.

البته جا دارد به روایتی دیگر از اصلاح طلبی نیز بپردازیم. روایتی که معتقد است، انحراف از زمانِ شروع ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد آغاز شده و پیش از آن کشور در مسیر درست و پیشرفت قرار داشته است.

به اینان نیز می بایست یادآور شد که موارد تمایز و تفاوت این دوران را با دوران پیش از احمدی نژاد به صورتی معین و قابل درک بیان کنند. باز هم به عنوان نمونه می توان موارد زیر را برشمرد:
- آیا رانت خواری وآقا زاده‌گی از زمان احمدی نژاد شروع شد؟
- آیا مدیریت کلان مملکت پیش از دولت احمدی نژاد در وضعیتی مطلوب و مطابق با استانداردهای جهانی بود؟
- آیا دولت‌های پیش از احمدی نژاد لزوم پاسخگویی به مردم و اعتراف به اشتباهات خود را باور داشتند؟
- دروغ، تزور، مدارک جعلی و فساد مالی مقامات مختص این زمان است و دولت های قبلی از آن مبری بوده اند؟
- ترور و سرکوب آزادی خواهان در داخل و خارج مرزهای کشور فقط در زمان احمدی نژاد بوده است؟

به هر روی ترسیم مدینه‌ی فاضله و آرمان شهری که به سوی آن گام برمی داریم و خواهان همراهی دیگران در این راه نیز هستیم وظیفه ایست که گریزی از آن نیست.
نمی توان با تجمیع تمامی مشکلات و ریشه‌های فلاکت کنونی در یک شخص و یا اشخاص –چه خامنه ای باشد و یا احمدی نژاد- و مبارزه با او وحذف او و یا آنها، صورت مسئله را پاک نمود.
اصلاح طلبان بر این مسئله تاکید دارند که حساب رژیم را از مجریان و دست اندرکاران آن باید جدا ساخت و گناه و اشتباه افراد را به نوع حکومت تعمیم نداد ولی می بایست بدانند که برای اثبات این مدعا، آنان می بایست نمونه هایی عینی از این ادعای‌شان ارائه دهندو یا به بیانی دیگر مظروف مناسب برای این ظرف که ادعای مناسب بودن‌اش را دارند را معرفی کنند وگرنه ادعای دیگری قوت می‌گیرد که:
رژیم جمهوری اسلامی مانند هواپیمایی ست بدون موتور که بهترین و شایسته ترین خلبانان نیز قادر نخواهند بود آنرا به پرواز درآورند واگر نیز با وزیدن بادی موافق از زمین کنده شود، بی گمان سقوطی مرگبار سرنوشت‌اش را رقم خواهد زد.

۱۳۹۰ دی ۲, جمعه

رضا پهلوی، نامی که جرم است



در حال خواندن کتاب وبحث بر سر آن، ماموران ساواک مرا و دوستان ام را به مهمانی اوین دعوت کردند و آنچنان که شایسته‌ی سازمان امنیت یک رژیم دیکتاتوری‌ست از ما پذیرایی نمودند. در بازجویی‌های ساواک بود که دانستم، کشور به یمن و برکت ملوکانه پای در راه تمدن بزرگ گذاشته و من می‌خواسته ام حرکت‌اش را مانع شوم. بر خودم بالیدم که چه قدرتی داشته‌ام که در زیرزمین خانه با چند کتاب، جلوی چرخ‌های قطار همایونی را سد کرده‌ام. سال‌های خوبی را در آن مهمانی اجباری به صرف آب خنک گذراندم. صبحدمی درب ها باز شد و پیام آمد که، قطار تمدن بزرگ متوقف شده ومهمانی به پایان رسیده است. نگاه‌های افتخارآمیزی رد و بدل شد و لبخند بر لب پای برخیابان نهادم. چند ماهی نگذشته بود که برای مرتب کردن خرت و پرت هایم به همان زیر زمینی که اشاره شد رفتم و سیل خاطرات دور،  مرا درلابلای برگ‌های نوشته‌ها و کتاب‌های قدیمی غرق کرده بود، که ناگهان ضربه ای محکم مرا از خاطراتم جدا ساخت و ضربه ی محکمتر بعدی مرا به دیار بیهوشی روانه کرد. چشم هایم را که گشودم در جایی بودم تنگ وتاریک که بعدها دانستم بخش جدیدی از همان اوین همایونی‌ست.
میزبانان جدید به دیدنم آمدند و پذیراییِ شاهانه که نه، ملایانه ای از من بعمل آوردند. بحث شان این بود که لابد از آسمان بریده ام که به زیرزمین رفته ام و بدون شک با الله سرِ ستیزه دارم. باری چندین بهار نیز بر این منوال گذشت. روزی درب خروج را به من نمودند که برو! من برای دومین بار از آن در خارج می شدم ولی اینبار با چند عضو ناقص شده، قلبی شکسته، بی تبسمی بر لبانم و به قول شاملو چیزی شبیه آتش در جانم .
در گوشه ای خزیدم چرا که به آسمان نظر داشتن ریا بود و بر زمین نظر دوختن جرم و زیرزمین خانه ام نیز دیرزمانی بود که ویران گشته بود.
این مقدمه را گفتم که میزان ارادتم را به شاه و ملا بیان کرده و خواننده را از پیشداوری باز دارم.

ولی فقیه زمانه به تاسی از امام کبیر بیداد میکند، می کشد و ویران می‌سازد و ما بر سرِیکدیگرزنان و گریبان یکدیگر دران، به نظاره نشسته‌ایم.
هستند کسانی که پرچم مخالفت بر ولی فقیه کنونی برافراشته اند، زآنکه می‌پندارند که او از خط امام کبیر راحل‌شان منحرف شده و باید مسیراو را اصلاح کرد، بی آنکه بگویند این انحراف در کجاست؟ کدامین ظلم را خامنه ای بدعت گذارد که خمینی از آن بَری بود؟! کجای این کشور را خمینی آباد کرده بود که بدست خامنه ای ویران گشت؟! باری می نویسند، مصاحبه میکنند، زندان میروند، اعتصاب غذا می کنند و قهرمان لقب می گیرند بی آنکه پاسخگوی هویت سیاسی‌شان باشند. گویی تاریخ فلاکت این مرزو بوم با آمدن دولت احمدی نژاد آغاز شده و پیش از آن در بهشت ساخته شده توسط اینان می زیسته ایم بی آنکه خود بدانیم!
این مبارزان شش ساله و فرشتگانِ بی گناه بهشت خمینی از چنان مصونیتی برخوردارند که هیچ نقطه تاریک که نه، خاکستری رنگی در پرونده‌شان نباید یافت. تصدیِ پست‌های کلیدی، دست دردست جنایت کاران داشتن، رانت خواری، ثروت های رویایی وصدها مورد مشابه، نمی تواند هیچ خللی در باور قهرمان ملی بودن آنها وارد سازد. کسی از گذشته‌شان نباید بپرسد، ملاک حال آنان است، نام ونشان خود و اجدادشان بی اهمیت تر از آن است که  درصدر اخبار قرار گیرد. اینان معصومینی هستند با ریش های مرتب با حساب های بانکی فربه که میتواند رسانه‌ها زیادی را به قهرمان بودن‌شان به شهادت وادارد.
گروهی نیز هستند که خمینی بر گرده‌ی بی تدبیری سیاسی شان سوار شد و خود اولین زخم خورده‌گان شمشیر خون ریز او بودند، ولی غروری تهی از منطق- پنهان شده در سماجت بیمارگونه- از آنان مجال بازگشت از راه رفته را گرفته و همچنان بدنبال گوهرخیالی‌شان در نو توی عمامهی  و عبا سرگردانند.هنوز هم افتخار می کنند که تفنگ چریک‌هایشان، تفسیرهای روشنفکر پسندشان از کتاب و حدیث و مشاطه گری شان در نوفل لوشاتو دیو کمین کرده سیصد ساله را به خانه کشاند.
 اینان را به نقد می کشند، دشنام شان می‌دهند، اعدامشان می‌کنند اما همچنان نام و نشان‌ و مرزهای خصوصی‌شان از اتهام مصون مانده است. کسی شجره نامه شان را تورق نمی‌کند تا معلوم شود که بسیاری از اینان نیز ملا زاده‌اند و در دل حقوق بشر را در کتاب آسمانی می‌جویند هرچند به ظاهرخویشاوندی همسایه‌ی شمالی را خوش می‌داشتند.

گروه سومی نیزهست که به هر دلیل از حکومتِ ملایان نومید شده و داعیه ای جز سرنگونی این رژیم گورزاد ندارند. اگر به این هدف شان برسند، چه خواهند کرد، خود داستانی دیگر است ولی آنچه  که می بینیم طیفی گسترده، و با انگیزه های گوناگون در این گروه قرار می گیرند. این گروه نیز مانند گروه دوم نقد می شوند، دشنام می شنوند، با توجه به سابقه به لقب هایی اینچنین نیز نامیده می شوند : تروریست، همکار صدام، فسیل، ساواکی، تجزیه طلب و...

در این گروه کسی هست که داستانش با دیگران تفاوت دارد. رضا پهلوی را می‌گویم. این فرق از اینروست که موضع گیری و اظهار نظر موافقان و مخالفان رژیم در مورد او به شکلی متفاوت با دیگران صورت می‌گیرد. ایشان را هیچ گاه به طور مستقیم نقد نمی‌کنند. درآغاز او را تعمداً نمی‌دیدند و پس از آنکه عیان تر از آن شد که نبینند به مقابله‌اش همت گماردند. مقابله‌ای خارج از عرف‌های معمول سیاسی!

 پرسش از پدر بزرگ ‌اش، که چرا مسیر راه‌آهن را به جای  شرقی-غربی، شمالی- جنوبی انتخاب نکرده ، چرا چادر از سر زنان کشیده، چرا سوادآموزی را اجباری کرده و چرا در جنگ جهانی از ابرقدرت‌های جهان شکست خورده؟
 پرسش از پدرش، که چرا دیکتاتور بود، چرا آمریکا را به شوروی ترجیح می‌داد، چرا اژدهای روحانیت را در آستین خود پرورید و چرا وقتی که مردم به نفرت نامش را در خیابان سرودند عطای آن خاک را به لقایش بخشید.

پرسش از خودش، از رخوت سیاسی‌اش، از تبری جستن از پدر، از نام فرزندانش، از مدرک تحصیلی‌اش، از برنامه ی آینده اش، از سخن گفتن هوادارانش و حتا از نام و نام خانوادگی‌اش!

چرا دوری ایشان از سیاست سوال برانگیز است،‌ ولی دوری بیست ساله‌ی دیگران روزه سکوت و سکوت سیاسی تعبیر می‌شود؟
چرا از ایشان برای جنایات پدر بازخواست می‌شود، ولی حساب پدر‌های دیگر که هنوز هم از تصمیم گیران نظامند از فرزندان‌شان جداست؟ آیا شاهزاده بودن جرمی مافوق آقازاده‌گی ست؟
چرا ایشان برای تاریخ صد سال اخیر-که در آن نقشی نیز نداشته - می بایست پاسخ‌گو باشند، ولی دیگران برای نقش مستقیم خود در جنایات رژیم الزامی به پاسخ‌گویی ندارند؟

دلیل این تفاوت چیزی نمی تواند باشد به غیر از همان نام خانوادگی!
 رضا پهلوی نباید درراه سرنگونی این رژیم ضد بشری گامی بردارد، او نباید از دمکراسی سخنی به میان آورد، دل او نباید برای آزادی وطن و زندانیان دربند بتپد، حقوق بشر نباید به دلمشغولی او تبدیل شود، او نباید دشمنان پدر خود را ببخشد، او حتا مجاز به استفاده از نام خود نیست چرا که، نام رضا پهلوی جرمی‌ست نابخشودنی!

کاش روزی خسته شویم! کاش از پای درافتیم! شاید بی حرکتی‌مان به نسل جدید فرصت دهد تا بی کینه و غرور،  عاقلانه قدم بردارد. شاید آنها دست‌های اتحادشان را- برخلاف پدران‌شان- به هم پیوند زنند و هرگامی که برای آزادی ورهایی ایران برداشته شود را ارج نهند بی آنکه نام‌ها را به خاطر بسپارند.
 داغ شکنجه وزندان همایونی و همسان ولایی آن در دل من حک شده است و از همین روست که دلم با کسانی ست که قلب شان برای آزادیِ زندانیان این وطن می تپد.

آنکس که برای دوستی آمده تنها به پاکی دست می‌نگرد ولی آنکس که برای دست‌بوسی پا پیش گذاشته به نام صاحب دست می‌اندیشد.    

۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

دلزده از غوغای رنگ ها، بیرنگی را تجربه می کنیم


   
سایت بیرنگی فعالیت خود را آغاز نمود. این خبری است که در وحله ی نخست کنجکاوی مارا برانگیخت و برای ارضاء این کنجکاوی، از پشت پنجره نگاهی به درون آن انداختیم و سپس با کمی تردید در آن پای نهاده و به گوشه‌ای خزیده تا مانند عادت معمول- در هنگام ورود به مجلسی نا آشنا- آمدوشدِ دیگران را نظاره کنیم و چشمان‌مان با امید به دیدن آشنایی هر چند دور، گرداگرد محیط جدید را واکاود.
در نگاه اول مجلسی‌ست آراسته که برگزارکننده‌گانش بی تردید تلاش وزحمات زیادی در پدیداری آن  متحمل شده‌اند . در کنار این آراسته‌گی، همسازی و ترکیبِ صفحه بندی در کاربرد فنیِ فضای موجود با بکارگیریِ هنرمندانه‌ی طراحی و رنگ بندیِ قالب و نوشتار، بی گمان نشان از روح ظریف و بها دادن به هنر در نزد طراحان این فضا را دارد.
اکنون زمانی گذشته و یخ‌های اولیه کم‌ کم آب شده اند و دوستان به فراخورِ هدفی که دنبال میکنند فعالیت خود را در فضای جدید شروع کرده و خواهند کرد.
باز هم مطابق عادت معمول پرسش‌های زیادی در ذهن‌های کنجکاو موج می‌زند. پرسش‌هایی که برخی از آنها بجاست و قلیلی نیز ریشه در تجربیات نه چندان دلپذیر گذشته‌ی ما در سایت‌های مشابه دارند. مدیران سایت سعی خود را در پاسخ گویی به بسیاری از این پرسش‌ها نموده و درهای گفتگو ومجاری ارتباط را طراحی کرده اند که این نوید از اعتقاد به نگاهی سیستماتیک در بهره گیری از بازخور کاربران و مخاطبان دارد.
بیشتر ما ازل را می شناسیم و غزل را! نه به دیدار و شنیدارشان - که از بد ایام همه‌مان، ناگزیر نقابی بر چهره کشیده‌ایم به پرهیز از دژخیمان- که به نوشتارشان و بیان افکارشان در دنیایی آکنده از نوشتار! گفته‌اند میزبان مجلسی هستند بی ریا، وتلاش شان را برای روشنی این خانه به کار خواهند گرفت و تاریکی را بر نخواهند تافت.
این بخشی از گفته‌ی ازل گرامی در باره ی فلسفه‌ی وجودی این سایت است: " ما این سایت را برای کسب درآمد و تجارت باز نکرده‌ایم، سال‌های زیادی از زندگی‌ام را به مبارزه گذرانده‌ام و به هیچ گروه و حزبی وابستگی ندارم. با تمام وجود می خواستم مکانی را داشته باشیم که هموطنانمان بتوانند در آزادی کامل در آنجا به فعالیت بپردازند، جایی که بدون هیچ وابستگی سیاسی، مرکزی برای هرگونه اطلاع رسانی باشد. این تنها دلیل و هدف ما برای ایجاد این سایت بود."
اکنون ماییم! در خانه ای با امکاناتی درخور و محیطی آماده برای روشنگری!
غرض از قلمی کردن این سطور یادآوری به خودم ودیگر دوستان و سروران بود که ما نیز وظایفی داریم. ما نیز برای رسا‌تر کردن صدای این رسانه و فریاد خود می بایست تلاش کنیم. از تجربیات خوب خود و از تلخکامی‌های دیرین‌مان بهره گیریم تا این خانه را آراسته تر سازیم. نخستین گام ما همین باور خانه بودن اینجاست! اگر بپذیریم که به مهمانی نیامده‌ایم و به سنگری جدید در مبارزات آزادی خواهی مردم ایران خزیده‌ایم، آنگاه بر اهمیت و تاثیر عملکردمان بیش از پیش حساس خواهیم شد و هر کلیکی که بر صفحه کلید خود می زنیم را به مثابه تیری به قلب دشمنان آزادی خواهیم دانست و بالطبع در نشانه گیری خود دقیق تر خواهیم بود.
دوستان برآنم که در مبارزات آزادی خواهی خود تکثر و قدرت بلندگوهای‌مان نقش حیاتی داشته و همه ی ما  -صرف نظراز اختلاف های تاکتیکی مان در روند به زیر کشیدن دیکتاتوری آدم خوار- موظفیم که بر تقویت رسانه‌های آزادی خواه بکوشیم.
چه می توانیم بکنیم؟
برای پاسخ به این پرسش و برای پرهیز از اطاله کلام به چند مورد کاربردی که در توان ماست بسنده می کنم و امیدوارم که این خلاصه پیش درآمد پیشنهاد ها راه های کاربردی بیشماری گردد که با شناخت راقم از توانایی ها و دانش بی مرز اساتید گرامی که در میان ما حضور دارند، سهل‌الوصول تر از آنی‌ست که در نگاه اول پنداشته می‌شود.
- شناساندن و تبلیغ هرچه بیشتر و همیشگی سایت به دوستان و دیگر فعالان. استفاده از همه ی فضا های مجازی مانند: صفحات شخصی و عمومی فیس بوک، فروم ها، انجمن ها، وبلاگ ها غیره ...
- کلیک کردن و باز نمودن مطالب پیوند(لینک) داده شده . با اینکار نام این سایت در آمار مراجعه کننده گان به سایت های مرجع تبث خواهد شد و شاید موثرترین راه شناسادن این سایت خواهد بود. در همین ارتباط لازم به ذکر است که میزان مثبت و منفی گرفتن یک مطلب دراولویت نخست نیست و آنچه بیشتر اهمیت دارد ورود به سایت‌ها و صفحات دیگر از کانال و مجرای سایت بیرنگی ست. پس برماست که فارغ از هم نظر بودن و یا نبودن با مطلب لینک شده و احیانن شخص لینک گذار، به منظور عمل کردن به این وظیفه بر روی مطالب کلیک کرده و صفحه اصلی را باز کنیم. اینکار علاوه بر مزایای ذکر شده انگیزه ی وبلاگ نویسان را در به اشتراک گذاشتن مطالب‌شان در این سایت می افزاید.
-پرهیز از بی تفاوتی و انفعال در عملکرد سایت. اگر بر این باوریم که این سایت متعلق به ماست پس مدیران را تنها نگذاریم .پیشنهادات و انتقادات ما بر عملکرد موثرتر مدیران تاثیری غیر قابل انکار دارد. بدون واهمه و رودربایستی به همدیگر تذکر دهیم تا از اشتباهات گذشته در محیط های مشابه جلوگیری گردد.
بی گمان دانش مدیران در گرداندن این سایت قابل اعتناست و تجربه ی شان زیاد ولی دانش و تجربه ی تیمی ما به مراتب بیشتر و کاراتر است.
- خود و دیگران- حتا مدیران سایت- را موظف و ملزم به اجرا و پایبندی به مقررات مدون سایت بدانیم و اگر روش و قانونی را نمی پسندیم برای تغییر و بهینه کردن آن طرح و پیشنهاد دهیم ولی تا آنزمان فراموش نکنیم که قانون کنونی، لازم الاجراست . و فراموش نکنیم که " قانون بد به مراتب از بی قانونی بهتر است."

با امید به آزادی ایران از دست دژخیمان و آرزوی توان مندی برای مبارزان راه آزادی و روشنگری.

۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

امام نقی و سیاست های تعدیل بازار ارز


جمعی از کسبه و بازاریان سامرا به نزد امام آمده و از بالارفتن نرخ برابری قیمت سکه طلا در برابر شتر شکایت کردند.
امام در حالی که عمامه ی مبارک را جابجا کرده و پس کله شان را می خاراند، فرمودند: حالا اینکه شما می گویید خوب است یا بد است؟!
کاسبان گقتند بستگی دارد شما مالک کدام یک باشید اگر صاحب سکه باشید خوب است واگر داری شتر باشید بد است. بدلیل اینکه طلا در بازار کم شده است و بهایش افزایش یافته است.
امام با کنجکاوی اهل بیتی اشان پرسیدند :چرا طلا کم شده است؟
یک از کسبه که مسن تر از بقیه بود گفت: ای امام دانا از آنجا که کسی تن به کار نمی دهد، مردان تمام وقت خود را به خوردن آب انگور و مصاحبت شما می گذرانند و زنها به تمکین از مردان خود مشغولند و کسی به فکر تولید و افزایش سرمایه نیست.
امام با آشفته گی برخاست و بدون آنکه سخنی گوید از آن جمع خارج شدند. لختی بگذشت که امام در حالی که لباس رزم بر تن و ذوالنقار از نیام برکشیده بودند در میان آن جمع حضور یافتند. در حالی که ذوالنقار را در هوا می چرخاندند فریاد کشیدند که: ای اصحاب برخیزید و اسلحه برگیرید که هنگام جهاد مقدس رسیده است مگر نمی بینید که در همسایگی ما حاکمان کافر بر مردم ظلم میکنند . مگر نمیدانید این وضعیتی که مارا گرفتار کرده به دلیل نحوست همین کفار است. مگر دستور خدا را نمی دانید. بشتابید و به سوی آنها هجوم برید و از آنها بخواهید که یا جزیه دهند و یا اسلام آورند و به ما حق امام دهند.  
آنگاه که لشکریان حضرت آماده ی حرکت شدند امام به فرمانده لشکر به نجوا دستور دادند که مواظب باش که غیر از طلا، بابت حزیه یا حق امام نستانی، بدان  آگاه باش  که امروز جهاد مان طلایی ست و در این جنگ نعمت ها نهفته است.

امام نقی و انتخابات

از امام پرسیدند: یا نقی، تحریم نمی کنیم ولی هم زمان شرکت هم نمی کنیم به چه معناست؟
امام لبخند شهوتناکی بر لبانشان نقش بست و فرمود: این سخن به مانند آنست که زیدی برهنه به بستر من درآید و با عشوه بگوید که سبزی پاک نمی کنم.


"نقی و عشوه های سیاسی"

۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

حضور خاموش یا تحریم بی صدا، شتر سواری دولا دولا به سوی انتخابات



 شنیدن این جمله از آقای خاتمی که: « کسانی که به اصل انقلاب دل بسته اند هیچگاه انتخابات را تحریم نمی‌کنند. مهر » با توجه به روحیات و سوابقِ موضع گیری‌های سیاسی ایشان چندان موجب حیرت و بهت زده گی نمی‌گردد، اما با توجه به اخبار متناقضی که از جبهه اصلاح طلبان در رابطه با شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات مجلس نهم به گوش می رسد حساسیت به این گونه اظهارات بیش از هر زمان دیگر نمود می بابد.

 با نزدیک شدن زمان ثبت نام نامزدها و عدم رویت هرگونه نشانه ای مبنی برتحقق پیش شرط‌های شرکت در انتخابات و تاکید شورای هماهنگی راه سبز امید، بر عدم شرکت در انتخابات و غیر قانونی خواندن آن، رسا قاعدتاً می بایست چهره های مطرح اصلاح طلب بر پیش شرط هایشان تاکید مجدد نمایند و یا سکوت اختیار کرده و بیهوده بر طبل انتخابات نکوبند، اما ناگهان می بینیم که به اصطلاح پدر معنوی اصلاحات جناب موسوی خوئینی‌ها می گویند: "اعلام کرده‌ایم با ورود هر اصلاح‌طلبی که به صورت انفرادی بخواهد شرکت کند و شانسی هم برای برنده شدن داشته باشد، مخالفت نمی‌کنیم. 
عضو مجمع روحانیون مبارز در پاسخ به سؤال خبرنگار فارس که پرسید چه توصیه‌ای به تحریم‌کنندگان انتخابات دارید، اظهار داشت: ‌ما تحریم را به کسی توصیه نمی‌کنیم و هیچ کس انتخابات را تحریم نمی‌کند. فارس"

و در خبری دیگر از جناب خاتمی می شنویم :
"به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، سیدمحمد خاتمی رییس بنیاد باران در حاشیه مراسم ختم محمد خلیلی در جمع خبرنگاران و در پاسخ به سؤال خبرنگار فارس در خصوص حضور اصلاح طلبان در انتخابات آتی مجلس گفت: انشاءالله اصلاح طلبان در انتخابات شرکت می‌کنند.
خاتمی در پاسخ به سؤال دیگر خبرنگار فارس اظهار داشت: اصلاح طلبان ابدا انتخابات را تحریم نمی‌کنند. فارس"

و سحام نیوز از قول جناب منتجب نیا می نویسد: " در شرایط فعلی که احزاب و گروه‌های سیاسی اصلاح‌طلب از جمله حزب اعتمادملی فعال نیستند و وارد صحنه نمی‌شوند، صلاح می‌بینم که نه کاندیدا شوم و نه از کسی به‌عنوان کاندیدای انتخابات مجلس نهم حمایت کنم. سحام نیوز"

 و همچنین : "حجت‌الاسلام قدرت‌الله علیخانی نماینده مردم قزوین و عضو فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با فارس، با تأکید بر کاندیدا شدنش در انتخابات دور نهم مجلس شورای اسلامی اظهار داشت: پدر و پسر‌ هر دو در انتخابات آینده مجلس کاندیدا خواهیم شد.
 وی افزود: بنده از شهر قزوین و پسرم که دوره هفتم نماینده مجلس بود، از شهر بوئین‌زهرا کاندیدای ‌انتخابات دوره نهم مجلس خواهیم شد. رجا نیوز"

آیا می توان از مجموع این اظهارات به این نتیجه رسید که برخی از اصلاح طلبان قصد دارند با اتخاذ تاکتیکی جدید- که از ضرب المثل قدیمی " شتر سواری دولا دولا" الگو برداری شده است- دست وابسته گان و هواداران خود را برای تصمیم گیری باز گذاشته تا بتوانند بدین طریق با یک تیر چند هدف را نشانه روند. اهدافی مانند کم کردن فشار از سوی جبهه اقتدارگرا بوسیله اعلام پشتیبانی از اصل نظام در برابر تهدید های خارجی، گرم نگاه داشتن تنور انتخابات و از سوی دیگر از دست ندادن بیش از پیش پایگاه سیاسی خود در نزد اپوزوسیون آزادی خواه و مردمی که همچنان خواهان تعیین تکلیف انتخابات ریاست جمهوری سال 88 هستند؟!
 تنها نکته ای که باید به طراحان این تاکتیک –بر فرض صحت- تذکر داد اینست که لطف کرده ضرب المثل ها را  قبل از بکار بردن کامل بخوانید. جمله ی کامل آن ضرب المثل چنین است: " شتر سواری دولا دولا نمیشه" و معنای آن به زبان فارسی امروز اینست که : اهداف تعیین شده شما  نه تنهاهم سونیستند بلکه دقیقاً مخالف هم هستند وسرانجام مجبور خواهید شد از دو هدف اصلی حفظ نظام و حفظ وجهه مردمی، یکی را برگزینید و در همان راه با شجاعت و شفافیت قدم بردارید. شتر ضدمردمی بودن این رژیم آنچنان بزرگ است که اگر همچنان قصد سواری گرفتن از آنرا دارید باید بدانید، هر چقدرهم دولا شوید باز از دیده ی حقیقت جوی تاریخ نمی توانید پنهان بمانید.

۱۳۹۰ آذر ۱۵, سه‌شنبه

دیرگاهی ست بلندای نسرین را در ناتوانی خود گریسته ام!

می خواهم فریاد بزنم نسرین را آزاد کنید اما او خود آزاده ترین است.
می خواهم فریاد بزنم او را که آبروی عدالت است آزادکنید، اما عادلی نمی یابم.
می خواهم فریاد برکشم برای گسستن بندهایش، ولی آخر! قهرمانان که در بند نمی مانند!
کنون چه می توانم بر گقته هایم بیافزایم چرا که دیرگاهی ست بلندای نسرین را در ناتوانی خود گریسته ام و حاصل اش زمزمه ای بود این چنین:

«قهرمانی که تویی!»
غروب به اوین رسیده است. بیرون، شهر در ازدحام خفه ی خود دست و پا می زند و در درون تو تنها نشسته ای با غرور غمگین زیبایت. به تو می اندیشم و به غرورت. به گردن برافراشته ات که حسرت خمیده گی اش بر دل کوردلان تا ابد خواهد ماند. اگرچه اندامت چونان پرنده ای در پنجه های اهریمن گرفتار آمده است اما روح بلندت پلیدی را به تمسخر گرفته و با تبسمی اهورایی حقارتش را به استهزاء نشسته ای.
گویی نسیان، درد تاریخیِ همه ی بداندیشان است که به خاطر نمی آورند تواز کدام دیاری؟
گویی نمی دانند که تو به قفس شان درآمده ای که بی قدری شان را آیینه ای باشی به گسترده گی خاک سرزمین ات.
گویی فراموش کرده اند که اشک های زلال تو و رضا، مهراوه و نیما سرچشمه در چشم مادران ما دارد و درد هزار ساله ی پدران ما .
گویی نمی دانند که نیما و مهراوه هزاره هاست که بر این خاک زیسته اند و هزاران شب برآسمان در پی جلوه ی تبسم مادر، ستاره گان آسمان این ملک کهن را به تماشا نشسته اند.
اما ایران تو را به یاد دارد.
نام تو به گوش ما آشناست از آن روز نخست که لالایی مادران مان نام زیبای تو را به گوش مان زمزمه می کرد.
به یاد داریم که هر قهرمان و هر شهیدی که بر خاک افتاد دامان تو نخستین سجده گاهش بود .
به یاد داریم که دختران وطن رازهای تنهایی شان را به گوش های رازدار تو سپردند و پسران مان بی پناهی شان را در آغوش تو گم کردند.
به یاد داریم که تو چگونه قهرمان ما بودی آنگاه که شاهنامه را به صدای خسته ی پدر می شنیدیم.
به یاد داریم که خدا را با تو شناختیم آن زمان که بر سجاده ی معطر مادر بزرگ به لبخند سجده بردی.
دیرگاهی ست که نفس های مه آلود شب بر پنجره های شهر نشسته و تنها پنجره های بلند اوین است که از دستان وهن آلود این دژخیم والاتر است .
شمع های فروزان تو و هم دیاران ات را بر فراز بلندی های اوین می بینیم که نور را مژده می دهید و زبونی تاریکی را.
چه زیبا غرور تو زندانبان ات را به اسارت کشیده است و قفس فولادین ات را به گلخانه ای از گل های نسرین بدل ساخته است.
کودکان تو و کودکان من و کودکان فردای ایران به آسمان این ملک اهورایی خواهند نگریست و تبسم تو را در چشم ستاره گان خواهند دید و با زمزمه ی نام زیبای تو بر بستر رویاهای شان خواهند آرمید. تو قهرمان رویاهای همه ی کودکان این سرزمینی!

۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

اسب تروا، حمایت ازنایاک،... ما منتظر سومی هستیم!

عاقبت پس از چند دهه کش و قوس و قهروناز درسایه‌ی تلاش‌های نایاک و مدیریت آقای امیراحمدی و تریتا پارسی، داریم به مرحله ای می رسیم که بی رودربایستی و خجالت اعلام کنیم طرفدار ترمیم روابط آمریکا وجمهوری اسلامی هستیم. مردم عادی که از اول هم نه تنهامخالفتی با این روابط نداشتند بلکه بدشان هم نمی آمد که مثل بقیه ی کشورها به آمریکا هم سفر کنند ومجبور نباشند اجناس آمریکایی را غیر مستقیم و با چند برابر قیمت از دست دلال ها بخرند و به همین نسبت هم از ایجاد مجدد این روابط استقبال خواهند کرد.
اصولن به روایتی، خود آقای خمینی هم چندان از اشغال سفارت آمریکا و مسائلی که در پی آن رخ داد چندان راضی نبود اما مجبور شد پرچمدار آن غائله گردد. بعد هم که همه‌گی توی رودربایستی هم شعار مرگ برآمریکا دادند و کسی جرات نکرد حرف دلش را بزند.
اما از آنجا که ماه همیشه پشت ابر نمی ماند، دست تقدیر از آستین نایاک بیرون آمد و گام های اولیه برای ایجاد رابطه بین دولت های آمریکا و جمهوری اسلامی برداشته شد.
اما همیشه عده ای مغرض هستند که تحمل دوستی و آرامش را نداشته و آتش بیار معرکه اند. عده ای اندک شامل جوانان ایران، گروه های به اصطلاح آزادی خواه و روشنفکران مستقل، خانواده ی زندانیان سیاسی و کسانی که توسط رژیم کشته شده اند، تبعید شده گان، فراریان، پناهنده گان سیاسی و خلاصه تمامی کسانی که به نوعی از این رژیم زخم خورده اند، با وجود آنکه یک درصد از مردم ایران را نیز در بر نمی گیرند سعی دارند به جای همه حرف بزنند و با شیطنت رابطه با آمریکا را به مسائل داخل ایران و حقوق بشر گره بزنند.
کسی نیست به این مردم بگوید آخه کجای دنیا مردم خودشان نظر می دهند که شما اینکار را میکنید؟! هم جا رسم بر این است که روشنفکران و سیاست مداران ورزیده خط و مشی را تعیین کرده و مردم از آن تبعیت میکنند.
وقتی سیاستمداران ورزیده ای مانند آقای ابراهیم نبوی از تلاش های نایاک حمایت می کنند و همه را به این راه تشویق می کنند چرا سنگ اندازی می کنید؟ فعلن بگذارید از جنگ احتمالی جلوگیری کنیم و رابطه‌ی آمریکا با آخوندها را جوش بدهیم بعد یواش یواش به حقوق بشر هم خواهیم رسید اصلن خود رهبر شاید با یک سفر به آمریکا و دیدن مجسمه ی آزادی به فکر افتاد و دستورقرمودند آزادی بدهند!
وقتی شخص مبارزمستقلی مانند آقای نبوی که در دانش، هوش، فراست و آزادی خواهی شان شکی نیست، اینگونه به ما نهیب می زنند که حول پرچمی که نایاک برافراشته است متحد شویم، چرا باید عده ای ساز مخالف بزنند؟ مگر ایشان نبود که تمام امکانات وآرامشی که داشتند را نادیده گرفت و به خاطر ما به زندان افتاد، شکنجه شد و بعد از سالیانِ سال تحمل سلول انفرادی مجبور به ترک دیار شد و اکنون بدون هیچ پشتوانه‌ی مالی و وابستگی به این و آن، با مشقت زندگی می کند ودرآمدی که از فروش میلیونی کتاب‌هایش بدست می آورد را به جای آنکه خرج خوش گذارانی کند در راه جنبش آزادیخواهی ایران هزینه میکند؟ کمی قدردان باشیم! یادمان رفته که در اوج جنبش اعتراضی مردم وقتی عناصر بیگانه قصد سوءاستفاده از جنبش و براندازی نظام را داشتند ایشان با راه حل مشهور خود به نام اسب تروا به نجات ایران آمدند و نظام را از سقوط و مملکت را از آسیبی جدی نجات دادند؟
بیش ازاین نباید تعلل نمود. می بایست با تاسی به این دانشمند بزرگ و سیاست مدارتوانا، حمایت خود را از نایاک اعلام نموده و برای یکبار هم که شده متحد شویم.
ما خواهان ایجاد رابطه با آمریکا هستیم فرقی هم نمی کند چه رژیمی در ایران بر سر قدرت است، مهم رابطه با آمریکاست! موضوعات داخلی ایران هم مسائل داخل خانواده است و اجازه نمی دهیم هیچ کشوری در امورداخلی ما دخالت کند. این سازمان ملل وابسته به امپریالیست جهان خوار هم اگر راست میگوید برود اسراییل را خلع سلاح کند. انرژی هستی حق مسلم رژیم آخوندی ست. نایاک جان دوست ات داریم!

۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

حضورگسترده ی هواداران مجاهدین خلق، واقعی یا مجازی؟

یکی از نشانه های مشترک در حکومت های توتالیتر، ساخت هویت حقیقی برای دشمنی فرضی ست.آنچه که مشخص است، اینست که حاکمان نظام های خودکامه، خود بهتر از هر کس دیگری به نبود پشتوانه ی مردمی خویش آگاهند و بر همین اساس استراتژی تنش و حاکمیت بحران را در جامعه دنبال می کنند. یکی از مزیت های این استراتژی جلوگیری از تمرکز قوای مخالف و تک صدا شدن اپوزیسیون می باشد.
آنان بخوبی در یافته اند که یک اپوزیسیون واحد و دارای اهداف مشترک می تواند به راحتی در تهییج مردم موثر عمل کند و در برهم زدن معادلات و مبادلات سیاسی پشت پرده با کشورهای قدرتمند نقش مهمی ایفا نماید.
یکی ازراه های کلاسیکِ مقابله با این اتحاد مقدس، ایجاد و شکل دادن به یک دشمن مشترک است بدین طریق اتحادی ناگزیر بین توده ی مردم و حکومت شکل می گیرد که ضامن تطویل عمر رژیم خواهد بود.
استقبال از جنگ با همسایگان، ایجاد تنش در روابط خارجی و تعریف سایه ی ترور،تجزیه و وحشت عمومی از نا امنی های احتمالی از روش هایست که می توان با بهره گیری از آنهاحمایت افکار عمومی را اکتساب نمود.
رژیم آخوندیست ولایت فقیه هم از اتخاذ استراتژی شرح داده شده، نه تنها خود داری نکرده بلکه در مقاطع ای از همه ی تاکتیک های مربوط به آن بطور همزمان سود جسته است.
بعد از حوادث انتخابات 88 و گسست عظیم ساختاری در هواداران سنتی رژیم و نشانه های نزدیک شدن دید گاهها و یکی شدن اهداف کلان و اولیه ی گروه های مخالف، رژیم صدای ناقوس مرگ خود را روشن تر از قبل شنید و به ناچار در پی اتخاذ تاکتیک هایی در راستای استراتژیِ ایجاد دشمن فرضی برآمد.
رخدادهای اخیر در کشورهای منطقه و حضور پررنگ نظامی غرب که می توان آنرا به نوعی محاصره ی ایران نشبیه نمود، انتخاب گزینه ی جنگ افروزی، گزینه ای پرمخاطره برای رژیم محسوب میشود که هزینه های آن به هیچ وجه قابل پیش بینی نیست. مسیر های دیگر موجود برای رژیم علم کردن گروه های تروریست، تجزیه طلب وبزرگنمایی فعالیت های این گروه می باشد. فعالیت ناگهانی گروه های تروریست در شرق کشور و تبلیغ برای تغییر مطالبات قانونی هموطنان آذری به اهداف تجزیه طلبانه، نمونه هایی از این اقدامات طراحی شده رژیم هستند.
در چند ماه اخیر از سوی چهره های مطرح طیف های گوناگون سیاسی شاهد حرکت هایی بوده ایم که نشان از فراخوان عمومی به اتحادی ملی ست.رفته رفته شاهد آنیم که دانش و تجربه سیاسی مان به حدی از بلوغ رسیده که دریافته ایم تنها راه نجات ایران همبستگی تمام ایران دوستان است. به موازات این نشانه های مبارک شاهد اوج فعالیت گروه هایی از مخالفان رژیم هستیم که به دلیل عملکرد و اشتباهات بارز سیاسی رهبران خود پایگاه مردمی شان دچار خدشه شده و در چشم مردم ایران، جایگاهی همانند که گروه تروریست شرق کشور و تجزیه طلب غرب را دارا می باشند.
پرسشی که مطرح می شود اینست که حضور وسیع و پررنگ چند ماه اخیرهواداران سازمان مجاهدین خلق در رسانه های مجازی فارسی را می بایست حضوری واقعی پنداشت و یا حضور دشمنی مجازی که رژیم گورزاد ولایت فقیه با پرو بال دادن و توسل به آن و در سایه نگرانی مشترک از این توهم، قصد یارگیری از اردوگاه ملت را دارد.

۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

نکانی پیرامون نامه یازدهم آقای نوریزاد به خامنه ای

جناب آقای نوری‌زاد نامه‌ای دیگر به خامنه‌ای نوشتند و مانند همیشه متن آن در فضای مجازی انعکاس زیادی یافت و موج تحسین گفتن‌ها از شجاعت ایشان صفحات رسانه‌ها را انباشته ساخت.
بی‌گمان ایشان در مقایسه با دیگر اصلاح‌طلب‌ها شجاع هستند و صریح و بدون ایجاز حرف دلشان را بیان می‌کنند و به همین دلیل سخنان‌شان مورد استقبال قرار می‌گیرد اما هیچ‌کدام از این موارد نمی‌بایست مانعی در راه نقد و تحلیل نوشته‌های ایشان گردد.
گاهی در لابه‌لای جملات ایشان واژه‌ها و جملاتی دیده می‌شود که نیازمند تامل و بازخوانی چند باره است. به‌عنوان نمونه در نامه اخیر ایشان (نامه شماره 11) به خامنه‌ای به مواردی بر می‌خوریم که دقت در آن‌ها پرسش‌هایی را در ذهن به‌وجود می‌آورد.
- ایشان نامه را این گونه آغاز کرده‌اند: «سلام به محضر رهبر گرامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای»
آیا واقعن شایسته است که خامنه‌ای - که بی‌گمان یکی از منفورترین اشخاص تاریخ ایران است - را با این القاب و الفاظ نامید؟! یا شاید معذوریاتی در میان است که بر ما پوشیده است.
- در جای دیگر ایشان خامنه‌ای را مخاطب قرار داده و می‌فرمایند: «شما اما بیست و سه سال است که درهیچ نشست خبری شرکت نجسته‌اید و با اعتنا به مسئولیت‌ها و اختیارات فراوانی که مردم و قانون و خدا به جناب شما تفویض کرده‌اند.»
چگونه آقای نوری‌زاد به این نتیجه رسیده‌اند که مردم ایران و خدا اختیاراتی به خامنه‌ای تفویض کرده‌اند؟ آیا جناب نوری‌زاد اعتقاد دارند که خامنه‌ای برگزیده‌ی خداوند و مردم است؟ ایشان علی‌القاعده می‌بایست بهتر از دیگران در جریان چند و چون به مقام رهبری رسیدن خامنه‌ای در سایه شعبده بازی رفسنجانی باشند و بدانند که حقوق قانونی تنها در جریان یک روند سالم دمکراتیک قابل تفویض است. در مورد اختیارات الهی نیز که جریان یک شبه آیت‌الله العظمی شدن خامنه‌ای از موارد غیر قابل انکار بوده و نیازمند توضیح اضافه‌ای نیست.
- جناب نوری‌زاد در مورد آقای خاتمی چنین می‌گویند: «چرانگویم که ما آمیختگیِ ادب و سیاست و انصاف و درستی و روحانیت را به جناب ایشان مدیونیم؟»
اگر منظورِ آقای نوری‌زاد از روحانیت، آخوندیت‌ است که بنده نیز با ایشان هم عقیده‌ام که آخوندها به نوعی به آقای خاتمی مدیون هستند که با مشاطه‌گری خود توانست جهان را مدتی فریب داده و چهره‌ی واقعی رژیم را مخفی دارد. ولی در مورد کاربرد سایر واژه‌گان و صفات استفاده شده توسط آقای نوری‌زاد مانند، ادب، انصاف و درستی و چگونه‌گی و میزان هم خوانی آن با روحیاتی که ما از آقای خاتمی می شناسیم ، اگر نگوییم گزاف لااقل غلوی غیر قابل باور است.
- آقای نوری‌زاد در مورد فقه درجمله‌ای عجیب چنین می‌فرمایند: «ما از فقه به خاطر قرن‌ها کارآیی‌اش در آراستگیِ فکریِ پدران و مادرانمان تشکرمی‌کنیم.»
کاش جناب نوری‌زاد این آراستگیِ فکری را توضیح دهند. تاریخ ایران بندرت شاهد آراستگی فکری در میان قشر روحانیت بوده است و تک ستاره‌های آخوندهای آزاده هم به گواه تاریخ، برای گام برداشتن در راه آزادی‌خواهی، قبل از هر چیز مجبور به مبارزه با جمود و جهل فکری هم طبقه‌ای‌های خودشان بوده‌اند.
تأثیر فقه بر رشد فکری اقشار غیرروحانی نیز که تیره‌تر از آن است که بتوان به آن افتخار کرد.
- در جای دیگری ایشان چنین عنوان می‌کنند: «منظور من از این مردم، حداقل بیست میلیون نفری است که خود و خانواده‌هایشان به رویه‌های جاری حاکمیت «نه» گفته‌اند و شخصیتشان به دمِ دستی‌ترین وجه ممکن چوب خورده و تحقیر شده است.»
آیا واقعن آقای نوری‌زاد اعتقاد دارند تنها حدود بیست میلیون نفر به این حکومت «نه» گفته‌اند و یا می‌خواهند از اعداد حداقلی عنوان شده توسط خود حکومت استفاده کنند تا به عبارتی با کلام خودشان محکوم‌شان نمایند که در هر دوصورت اشتباهی غیر منطقی ست چرا که بدین وسیله تنها بر باور غلط حداقلی بودن مخالفان حکومت صحه گذاشته می‌شود.
-در جایی آقای نوری‌زاد، با مخاطب قرار دادن آقای خاتمی از ایشان می‌پرسند که: «چرا شما در زندان نیستید؟ ظاهراَ با آن همه نسبت جاسوسی و براندازی و فحش‌های وقیح کیهانی، شما برای زندانی شدن اولویت داشته‌اید. حاکمیت، در شما چه دیده که بیرون ماندن شما را به صلاح خود دانسته است؟»
شاید این پرسش را از خود آقای نوری‌زاد هم بتوان پرسید که چرا حکومت با شما نیز به شکلی مدارا می‌کند؟ آیا خطر شما برای این رژیم، از خطر جوانان بیگناهی که هر روزه بدست این جانیان دیومنش در گوشه‌ی زندان‌ها به بهانه‌های واهی و یا بی‌بهانه کشته می‌شوند کمتر است؟ آیا شما را نیز برای این نگاه داشته‌اند که شاید در روزی مبادا بتوانید در سایه چهره اصلاح‌طلب‌تان رژیم را از سقوط نجات دهید؟!
به هر روی ضمن قدردانی و ارج نهادن بر خدمات جناب آقای نوری‌زاد، بحث و تبادل نظر در زمینه‌های مطرح شده می‌تواند به شفاف‌سازی مواضع بیانجامد.

مصر به کجا خواهد رفت؟!

«حازم شومان» واعظ اسلام‌گرای متعصبی است که روز سه‌شنبه گذشته بی‌آنکه کسی او را دعوت کرده باشد خود را به سالن برگزاری کنسرت هشام عباس رساند و با مشاهده رقص و آواز مشترک دختران و پسران مصری به شدن به این وضعیت اعتراض کرد. وی در آغاز با وعظ و سخنرانی تلاش کرد مانع ادامه کنسرت شود اما با مخالفت شدید حاضران روبه‌رو شد اما در نتیجه اصرار بدون توقف وی کنسرت نیمه تمام ماند .
حازم شومان در ادامه افزود: «رقص مشترک دختران و پسران از منکرات است و باید از آن جلوگیری کرد، من از مشاهده صحنه رقص و آواز دختران در آن سالن شوکه شدم به همین دلیل تصمیم گرفتم آنها را نصیحت و راهنمایی کنم
در همین حال خالد سعید سخنگوی «جبهه سلفی‌ها» با قدردانی از عملکرد و موضع‌گیری این اسلامگرا در برابر خوانندگان و هنرمندان گفت «آنچه حازم شومان انجام داد گر چه یک برخورد فردی از جانب وی بوده اما شایسته جزای خیر است، اما برخورد وی منعکس‌کننده دیدگاه همه اسلامگرایان نیست، با این همه وی خوشبختانه با کمال ادب وظیفه‌اش را انجام داده است
خالد سعید در ادامه افزود «در کنسرت یادشده نوعی ارتکاب به گناه مشاهده شد زیرا اختلاط دختران و پسران غریزه آنها را تحریک می کند، وچنین امری از نظر ما غیر قابل قبول است.»
اظهار نظر آقای حازم شومان در نوع خود جالب است آنجا که می‌گوید: «من از مشاهده صحنه‌ی رقص و آواز دختران در آن سالن شوکه شدم.»
گویی اولین بار بوده که ایشان متوجه اینچنین مراسمی در مصر شده اند و یا تا کنون از شجاعت کافی برخودار نبودند که وارد این گونه مراسم شوند و وظیفه‌ی شرعی خود را انجام دهند.
تشویق ایشان از سوی آقای خالد سعید، آنگاه که ایشان را شایسته‌ی جزای خیر می‌دانند نیز درخور توجه است.
همه چیز از همین جاها شروع می شود. ابتدا، احساس وظیفه شرعی برای امر به معروف و نهی از منکر. بعد از آن برای خود حق قضاوتِ تشخیص درست و یا نادرست بودن یک اتفاق را قائل شدن و به تدریج بسط این رویه در همه مسائل اجتماعی!
اتفاقی که در ایران افتاد نیز به همین گونه بود و اکنون پس از 32 سال شاهد آن هستیم که مرز بین قوانین مدون اجتماعی، قوانین شرعی، قوانین غیر مکتوب و سلیقه‌های فردی چنان مخدوش گشته که سوءبرداشت و سوءاستفاده از این قوانین جهتِ فشار بر مردم به امری روزمره بدل گشته است.
در خلاء قوانین انسانی و سکولار، هر متعصبی به خود این اجازه را خواهد داد که نقش داروغه را بازی کند و خطرناک‌تر آنجاست که قوانین اسلام به گونه‌ای است که می‌توان با برداشت شخصی از آنها، خود را در لباس مجری قوانین الهی مجسم نمود. و این آغاز هرج و مرج است و دیری نخواهد پایید که همین برداشت‌های شخصی را در قالب قوانین اجتماعی مکتوب کرده و دیگران را مجبور به تبعیت از آن‌ها خواهند کرد.
روشنفکران سکولار و آزادیخواه مصر در جلوگیری از این پروسه‌ی محتمل، نقشی تاریخی بر عهده دارند. اگر راه انفعال و سهل انگاری را- مانندروشنفکران ایرانی در 32 سال قبل- در پیش گیرند که آینده‌ای به مراتب تاریک‌تر از ایران کنونی برای‌شان متصور است، ولی اگر از هم اکنون به گونه‌ای متمرکز و سازمان‌یافته بر اصول اساسی حقوق بشر پای فشاری کرده و از کنار اینگونه حوادث به آسانی عبور نکنند، شاید بتوان امیدوار بود که مردم این کشورِ کهن در راه آزادی گام بر می‌دارند.

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

فوتبال سیاسی، فوتبال مذهبی می شود!

در خبرها آمده بود که یک مداح هیات مذهبی جامعه اسلامی فوتبال پیشنهاد داد نام باشگاه ابومسلم عوض شود. (منبع)
هدف این پیشنهاد این بود که بدلیل آنکه ابومسلم در مقابل ائمه ایستاده بوده است، استفاده از این نام باعث شکست های این تیم و عدم راه یابی به لیگ برتر شده است . این مداح از مسوولان تیم ابومسلم خواسته است اگر خواهان موفقیت این تیم هستند، نام آنرا به "ثامن" یا "ضامن" تغییر دهند.
باید اقرار کرد که پیشنهاد خوب، مناسب و کم هزینه ای ست! اصلاً چه معنا دارد که در مملکت اسلامی اینگونه اسامی انتخاب شوند؟! وقتی سالیانه میلیون ها زائراز بلاد اسلامی برای حاجت گرفتن به مشهد مقدس می روند و از بارگاه امام هشتم یاری می طلبند ، چرا تیم فوتبال این شهر نباید به آن حضرت دخیل ببندد؟
به هر حال وقتی همه چیزمان سیاسی می شود و بعد سیاست را به دین و مذهب گره می زنند، ناگزیر فوتبال مان که سیاسی شده بود، می بایست مذهبی شود. خدا را چه دیده اید شاید این طرح جواب داد و لااقل فوتبال مان جهانی شد! ما که بخیل نیستیم!
اصلاً بهتر است این طرح را در ابعاد وسیع تر اجرا کنند و مثلاً نام "تیم ملی ایران" را هم "تیم ملی عربستان " بگذارند تا شئونات حفظ شود. فقط تنها مشکلی که هست اینست که اگر دو تیم که نام هر دوی شان با نامی از اسماء متبرک مزین شده باشد و رودر روی هم قرار بگیرند، کدامیک موفق خواهند شد و یا شاید هم این پرسش نقض غرض است و در این حالت رقابت بین تیم ها اصولن بی معناست و در هر صورت به هدف فرهنگی-ارزشی مان رسیده ایم و باکی از برد و باخت ظاهری نخواهد بود.

۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

شباهت شمشیر امام زمان وهواپیماهای ناتو

در پی تهدید حمله‌ی نظامی کشورهای غربی به ایران، شاهد اعلام مخالفت و موافقت گروه‌ها و شخصیت‌های سیاسی در این باره هستیم. به نظر می‌رسد که گروه‌های مذهبی وغیر سکولار بیش از دیگران نگران این تهدید‌ها هستند و در مورد عواقب آن هشدار می دهند.
فارغ از درست و یا اشتباه بودن دلایل و منطقی که منجر به این گونه اعلام مواضع شده است، پرسشی که پیش می‌آید اینست که:
نزدیک به چهارده قرن است که از سوی مبلغان و بزرگان مذهب تشیع به مردم جهان این نوید داده می‌شود که نگران ظلم و ستمِ حاکمان جبار و زورگو نباشند چرا که، روزی فرا می‌رسد که منجی عالم بشریت مهدی موعود ظهور می‌کند و با کمک سپاهِ خود، تمامی ظالمان را از دم تیغ شمشیر خود خواهد گذراند و صلح و آرامش را به جهان باز خواهد گرداند.
نکته‌ی قابل توجه اینست که قیام مهدی، قیامی مسلحانه است و ایشان با کمک شمشیر و سپاه خود کشورهای گوناگون را یکی پس از دیگری فتح خواهند نمود.
اکنون سازمان ملل متحد با کمک نیروهای نظامی ناتو، ادعای اجرای همین نقش را دارد وسعی در القای این موضوع را دارد که با سرنگون کردن رژیم های دیکتاتوری قصد دارد مردم کشورهای تحت ستم را از دست حاکمان جابر رهایی بخشد .
تنها فرق ماجرا در اینست که ناتو با هواپیماهای جنگی این کار را انجام می‌دهد و جناب مهدی با شمشیر!
چه تفاوتی در اصل ماجرا وجود دارد؟! هر دو ادعا دارند که با تکیه بر نیروی نظامی و قدرت قهریه ظلم و جور را از بین خواهند برد و صلح و آرامش را به ارمغان خواهند آورد، پس چرا برای آمدن و حمله‌ی آن حضرت دعای تعجیل در ظهور وآمدن می خوانند و هر شب جمعه دست به سوی آسمان بلند می‌کنند ولی برای نیامدن این یکی صدها اعلامیه می دهند و مضرات آنرا برمی شمرند؟!

به نظر می رسد که این طرز تفکر ریشه در همان ایدئولوژی دارد که صدور اسلام و هرگونه دخالت سپاهیان اسلام را در کشورهای دیگررا مجاز میداند ولی هیچ کس و هیچ سازمانی حتا به پشتوانه ی معاهداتِ بین‌المللی، حق هیچگونه اعتراضی به عملکرد غیر انسانی و جنایت کارانه ی حاکمان کشورهای اسلامی را ندارد و آن را به مثابه دخالت غیر قانونی در امور داخلی خود می دانند.

۱۳۹۰ آبان ۱۹, پنجشنبه

نظر امام نقی(ع) در باره حمله ی نیروهای ناتو به ایران

از امام نقی(ع) در مورد حمله ی ناقو به سرزمین پارس کسب تکلیف کردند، ایشان فرمودند: همانا مردمان پارس نه خود میتوانند از زیر یوغ علویون خارج شوند و نه تمایل دارند دیگران دراموراتشان دخالت کنند، پس چندین بشکه آب انگوراعلی برایشان بفرستید تا خوش باشند.

قرآن - حریف طلبی در سوره یونس و جر زنی در سوره هود

در قرآن به دفعات می بینیم که برای اثبات معجزه بودن و مافوق بشری بودن آن آیاتی آمده است که منکران را به نوعی به مبارزه طلبیده است و تاکید شده است اگر میتوانید سوره ای همانند سوره های قرآن بیاورید تا ادعای معجزه بودن آن را نقض کنید.
در سوره ی یونس آیه 38 از منکران دعوت شده اگر می توانند یک سوره مانند سوره های قرآن بیاورند.
در سوره ی هود آیه 13 از منکران خواسته شده اگر می توانند 10 سوره مانند سوره های قرآن بیاورند.
موضوع جالب اینجاست که سوره ی یونس قبل از سوره ی هود نازل شده است وهیچگاه دلیل اینکه چرا قرآن این عدد را از یک سوره به ده سوره افزایش داده، عنوان نشده است، مگر اینکه بعد از نزول سوره یونس، شخص منکری توانسته باشد سوره ای مانند سوره های قرآن بگوید و قرآن نیز برای کم نیاوردن مجبور شده در سوره بعدی یعنی سوره ی هود این مقدار را به 10 سوره افزایش دهد.
شاید هم دلیل دیگری دارد که فقط علمای اعلام و خواص می دانند!
ام يقولون افتريه قل فأتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون اللّه ان كنتم صادقين( يونس / 38) ترتيب نزول:51
بلكه مي گويند: آن را خود بافته است، بگو: اگر راستگوييد، پس سوره اي مانند آن بياوريد وهركه را جز خدا توانيد، (به ياري) بخوانيد.
(ام يقولون افتريه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون اللّه ان كنتم صادقين( هود / 13 ترتيب نزول: 52
بلكه مي گويند: آن را خود بافته است، بگو: اگر راستگوييد، شماهم ده سوره بربافته مانند اين بياوريد وهركه را جز خدا توانيد، (به ياري) بخوانيد.

نیرو های ناتو با دیدن این تصویر از فکر حمله به ایران منصرف می شوند!


آخوند های متخصص در حال آزمایش موشک بالستیک!




۱۳۹۰ آبان ۱۸, چهارشنبه

خرید رای با سیب زمینی به شیوه ی احمدی نژاد توسط اخوان المسلمین در مصر



به گزارش واشنگتن پست تعطیلات اسلامی آخر هفته (عید قربان) برای اخوان المسلمین به موقعیتی طلایی بدل شد تا این گروه بتواند با استفاده از موسسات خیریه خود به عرضه ی مواد غذایی ارزان قیمت در مناطق محروم قاهره بپردازد. فروش موادی مانند سبزیجات، سیب زمینی و گوشت به قیمتی پایین تر از قیمت بازار مورد استقبال اقشار کم درآمد شد. منتقدان این عمل اخوان المسلمین را به عنوان خرید رای برای انتخابات پیش روی که در اواخر نوامبر برگزار میگردد، ارزیابی کرده اند هرچند اخوان المسلمین آنرا قسمتی از خدمات اجتماعی خود به مردم می دانند.



گویا این سُنتی ست پسندیده که، پول های مردم را به بهانه های گوناگون از قبیل وجوهات شرعی وغیره جمع آوری می کنند و دوباره قسمتی ازهمان پول را به مردم محتاج و فقیر پس می دهند . اما از آنجا که ملا جماعت -از هر ملیتی که باشد- هیچ چیزی را به رایگان به کسی نمی دهد شاهد آنیم که با الگو برداری از رییس جمهور ولایت فقیه جناب احمدی نژاد که در آستانه ی انتخابات سیب زمینی بین مردم تقسیم میکرد، آقایان " اخوان المسلمین" در آستانه ی انتخابات مجلس مصر، گوشت، سیب زمینی،لیمو، سبزیجات و دیگر مواد غذایی را با قیمتی ارزان و گاهی نیم بها بین اقشار فقیر قاهره و دیگر شهرهای مصر توزیع می کنند.
باید نگران بود که عاقبت این گونه دمکراسی که رای آن با سیب زمینی و سبزیحات خرید و فروش می شود به کجا خواهد انجامید.

۱۳۹۰ آبان ۱۶, دوشنبه

رژیم ولایت فقیه وشمشیردموکلس تهدید‌های نظامی غرب

این روزها تهدید حمله‌ی نظامی به ایران به شکلی جدی‎تر در محافل خبری مطرح می‌شود. خبرهایی نظیر آماده‌گـــی اسرائیل جهت حمله به تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی، اعلام نیاز به اقدامات پیشگیرانه از سوی کشورهایی نظیر فرانسه و انگلستان، به منظور جلوگیری از روند توسعه‌ی برنامه‌های هسته ای ایران و ابرازنگرانی‌های کاخ سفیـد از طرح‌ها وعملیات احتمالی تروریستی رژیم، نشان از موقعیتی دارد که یک رویارویی نظامی را در منطقه محتمــــل می‌سازد. انتشار پیش از موعد گزارش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و نشر خبرهایی مبنی بر پیشرفــــت قـــابـــــــل ملاحظه‌ی ایران در طراحی کلاهک‌های هسته‌ای و افشای عملیاتِ تروریستی سفیر عربستان در آمریکا توسط عوامل وابسته به سپاه قدس را می‌توان بعنوان تدارک این رویارویی نظامیِ احتمالی و پیش نیازِآماده‌سازی افکارعمــومــی برای موجه جلوه دادن اقدامات آتی ارزیابی نمود.
گفتگو پیرامون این مسائل و عواقب آن در موضع‌گیری‌های گروه‌ها و شخصیــت‌های سیــاسـی بــه شکلـــــــــــی (غالباً احساسی) نمود داشته است و شاهد بوده‌ایم که هریک از این گروه‌ها و شخصیت‌ها به فراخور، نظر خود را بیان داشته‌اند. اما در این هیاهو و آشفته بازار، مسئله‌ای که می‌بایست بیش‌تر به آن پرداخت و هدف این نوشتار نیز می‌باشد، تحلیلِ موضع‌گیری رژیم جمهوری اسلامی در این ارتباط و تعیین تاکتیک‌های بایسته درواکنش به ایــــن موضع‌گیری‌ها ست. برای احتراز از اتخاذ تصمیمات طبیعی- که الزامن به معنای بهترین تصمیم نیستند- و دســـت یازی به کنش‌های فعال به جای واکنش‌های غیرعامل، تبیین و تحلیل موشکافانه از اهداف و تصمیمات رژیم حاکم بر ایران، بایدی حیاتی‌ست.
آنچنان که از شواهد امر پیداست رژیم ولایت فقیه نه تنها از رودررویی نظامی ابایی ندارد بلــکه به نوعــــی از آن استقبال نیز می‌کند، چرا که به زعم خویش یک درگیری نظامی شاید بتواند منشاء برکاتی برای آنها باشد که با تحت کنترل درآوردن شرایط موجود در نهایت به تداوم بقای آنان بیانجامد.
یکی ازاهداف اولیه‌ی رژیم در استقبال‌اش ازتهدید‌های نظامی کشور‌های بیگانه، جلب نظرگروه‌های بی طرف و یارگیری ازجناح‌های ناموافق خود بویژه روحانیــت سنتی به منظور پرکردن و ترمیم شکاف‌های بوجود آمده در پی حوادث دو ســـال اخیر است.وجود تهدیدی واحد که ساختار و موجودیت نظام را هدف قرار دهد، به خودی خود می‌توانـــد انگیزه‌ای برای اتحاد نامقدس نیروهای غیردمکراتیک و ایجاد جبهه‌ای واحد در بین آنان گردد. این استراتژی در روند خود می‌تواند اهداف دیگری را نیز در برگیرد، ایجاد گسست در اپوزسیون و چند دسته‌گی بین مخالفان رژیم چه در داخل و چه خارج ازایران از جمله‌ی این نوع اهداف ثانویه خواهند بود.
حوادث چند سال گذشته در کشور‌های منطقه و نوع دخالت‌های نظامی غرب در سرنگونی رژیم ها وحکومت‌های این کشورها و از سویی شرایط آن کشورها پس از سرنگونی وساقط شدن حکومت‌های مرکزی- که بیشتـــــر از هرچیزی نشان از هرج و مرج و ناامنی را القاء کرده است- می‌تواند به عاملی تدافعی در جلب افکار عمومـــی ایرانیان برای ابراز توافق برسرِ دخالت‌های نظامی در تغییر نظام سیاسی کشور قلمداد گردند.
رژیم به طرزی زیرکانه از نگرانی و واهمه‌ی عمومی ازآینده‌ای غیر مطمئن و نگرانی خواص برای از دست دادن هرآنچه در مدت حکومت خود به ناحق کسب کرده‌اند، سعی در تبدیل این تهدید‌های نظامی به فرصتی برای منفــعل کردن نیرو‌های آزادیخواه ومنزوی کردن مخالفان واقعی خود دارد.
سردرمداران رژیم به خوبی واقف‌اند که بازی با این شمشیر دموکلس می‌تواند به شرایط و بحرانی غیر قابل کنترل بیانجامد. شرایطی که شاید سرنوشت آنـــان را مانند سرنوست صدام، مبارک، بن علی، بن لادن و قذافی رقم زند اما، همچنـــان امید خود را در این بازی سیاسی بیش از رودررویـــی حقیقـــی با مخالفـــان خود می‌دانند.
اینکه آیا رژیم در این محاسبات خود دچار اشتباه خواهد شد و یا پیش فرض های آنان چــه مقدار با واقعیــــات بیرونی هم خوانی دارند، بحثی ست که تنها گذر زمان به آن خاتمه خواهد داد وبه طور منطقــی، برنــامه ریــزی مبارزاتی براساس اشتباهات دشمن، فریبی ست که ازدیدگاه نیروهای آزادیخواه ایران پنهان نخواهد ماند.
آنچه امروز اهمیت می یابد تعریف اهداف و هوشیاری در اتخاذ تاکتیک‌هایی ست که با پرهیز از اسیر شدن در دام بازی‌های رژیم و احیاناً بازی‌های پشت پرده‌ی سیاسی با نظام های سلطه جو، بتواند منافع ملی ایران را تضمین نماید. همانطور که اشاره شد کنش‌های موثر سیاسی تنها حربه‌ای ست که می‌تواند رژیم را در لاک دفاعی بـرده و آن را وادار به واکنش‌های بی برنامه سازد.
اینجاست که وجود نیرویی پیشرو، هوشمند و فراگیر به عنوان اپوزسیون، اهمیتی دوچندان می یابـــد. تجــربــه‌ی حوادث کشورهای منطقه این موضوع را اثبات نموده است که هرگونه دخالت نیروهای بیگانه در خلاء اپوزسیونی قدرتمند و دارای ثبات سیاسی، می تواند منجر به از هم گسیخته گی تمامیت ارضی کشور شــده و در نهایــت بــــه صورت شکل گیریِ مجددِ گونه ای از دیکتاتوری و یا، به سلطه ی دراز مدت نیروهای مداخله کننده برمنابع طبیعی و انسانی ایران بیانجامد.
گفتگو و بحث حول چرایی و یا مثبت و منفی بودن دخالت بیگانه‌گان در سرنگونــی رژیم اجتناب ناپذیر است و به خودی خود روندی ست طبیعی ولی می بایســـــــت هوشیار بود که اینگونه مباحث عامل تفرقه و انشقاق در صفوف اپوزسیون نگردند که این همانا خواسته و هدف رژیم بوده و تهدیدی جدی برای همبستگی ملـــــی محسوب می گردد.
اپوزسیونی با مشخصات مذکور با ایجاد ارتباط های سیاسی فعال بدرستی می تواند با کشورهایی که به نوعی خود را دارای صلاحیت در مداخله می دانند، وارد گفتگو شده و هر گونه دخالت و یا جلب کمک از جامعه ی جهانی را در روند مبارزات مردم ایران با مصالح ملی منطبق سازد. نباید نادیده انگاشت که ترجیح جامعه ی جهانی-بدلیـــــل لزوم جلب افکار عمومی درون خود- نیز همین است که با استفاده از ابزار بومی منافع خود را پیش ببرد و ایـــن نکته ایست که در صورت استفاده ی آگاهانه از آن می تواند برگ برنده ی اپوزسیون در کنترل هدفمند کمک هــای جهانی باشد.

آزادی خواهانِ مخالف رژیم می بایست بدرستی به این نقش تاریخی خود ایمــــان بیاورند و در پی تشکیل جبهه ای متحد با شرایط مذکور همت گمارند و در عین حال از تلاش رژیم و کارگزاران‌اش که عقیم ساختن این اتحاد را هدف گذاری کرده انــــد غافل نگردند.