باز نشر نوشته های این وبلاگ تنها با ذکر منبع آزاد می باشد.

۱۳۹۱ آذر ۲۳, پنجشنبه

آیا می دانستید: حضرت علی (ع) با دو پسرش امام حسن(ع) و امام حسین (ع) باجناق بودند!


علی(ع) به پدر زن آینده اش:  ما علاقمندیم با تو وصلت کنیم.
پدر زن آینده(امرء القیس): یا علی، دختری دارم به نام محیاة که او را به عقد تو در می‌آورم، و دختر دیگرم، سلمی، را به فرزندت، حسن، و سومین دخترم، رباب، را به حسین می‌دهم.


بوالفرج از عوف بن خارجه نقل کرده‌است که نزد عمر بن الخطاب بودم که مردی پیش او آمد و سلام کرد و گفت: «من مردی نصرانی هستم و نامم إمرء القیس است. آمده‌ام مسلمان شوم و احکام آن را بیاموزم.» اسلام را بر او عرضه کردند. مسلمان شد و امارت قبیله قضاعه را که در شام بودند به او پیشنهاد کردند.

وقتی از نزد عمر بیرون آمد، علی بن ابی طالب را ملاقات کرد و حسن و حسین همراه پدر بودند. علی بن ابی طالب به او گفت: «من علی بن ابیطالب، پسرعموی رسول خدا و داماد اویم و اینان فرزندان منند که مادرشان فاطمه، دختر رسول خداست. ما علاقمندیم با تو وصلت کنیم.» امرءالقیس گفت: «یا علی، دختری دارم به نام محیاة که او را به عقد تو در می‌آورم، و دختر دیگرم، سلمی، را به فرزندت، حسن، و سومین دخترم، رباب، را به حسین می‌دهم.»

از محیاة  دختری به نام ام یعلی متولد شد، از زینب فرزندی متولد نشد ولی از رباب سکینه متولد شد که در کربلا حضور داشت .

منبع 1 : ویکی پدیا

منبع 2 : سایت حوزه

کسی به فکر مظلومیت فائزه نیست!


چند روز است که در بین خانواده اش نیست؟
چند هفته و چند ماه است که از او بی خبریم؟!
از این هوای گرفته، دلم گرفت. 
این همه ادعای حقوق بشر و آزادی خواهی! چرا کسی فریاد عدالت خواهی فائزه را به گوش جهانیان نمی رساند.
فائزه هاشمی به جرم آزادیخواهی ونرفتن زیر بار حرف خامنه ای اکنون در گوشه ی زندان با مرگ دست و پنجه نرم می کند. بازجویان بی رحم اوین چه بلاها که بر سر او نمی 
آورند! 
پدر پیر و دردمند او از فراغ جگرگوشه هایش چه روزگاری دارد. مادرش چه حال زاری دارد؟
فراموش نکنیم که او نیز می توانست مانند دیگران خود را به بی خیالی زده و راحت و در آرامش از نعمت ها و امتیازات ویژه آقازاده گی اش استفاده نماید. ولی او با شهامت به همه ی این زینت های دنیوی پشت پا زده و برای مبارزه با خامنه ای خود را به خطر انداخته است. پس بر همه ی آزادی خواهان است تا حنجره و صدای او گردیم و اجازه ندهیم فراموش گردد.


۱۳۹۱ آذر ۱۹, یکشنبه

اعلام حمایت جمعی از حامیان حقوق بشر از مهدی هاشمی


بدینوسیله  وظیفه خود می دانیم که حمایت خود را از آقای مهدی هاشمی فرزند آفای اکبر هاشمی بهرمانی اعلام  داریم. ایشان نیز می توانستند مانند دیگر (آقازاده ها) با استفاده از امکاناتی که در اختیار داشتند به زندگی راحت و بدون دغدغه ی خود در آرامش ادامه دهند ولی با احساس وظیفه پای در راه پر خطر مبارزه با خامنه ای گذاشته و اکنون در زندان و زیر شکنجه های قرون وسطایی رژیم با مرگ دست و پنجه نرم می کنند.
در این هنگام دست دشمنان خاندان بزرگ هاشمی از آستین یوتیوب بیرون آمد و با انتشار مکالمات خصوصی مهدی، دستآویزی به بازجویان داد تا بتوانند بی هیچ رحم و مروتی این فرزند برومند ایران زمین را بیش از پیش آزار دهند.
مهدی هاشمی بی گناه و مظلوم در زندان های مخوف رژیم جمهوری اسلامی و زیر شدیدترین شکنجه هاست و  افشای مکالمات اومی تواند مانند تیر خلاصی باشد به این انسان مظلوم و مبارز دربند.

ما معتقدیم که ضبط مکالمات بدون اطلاع ایشان کاری غیر انسانی وخلاف پرنسیپ های متداول بوده است و اینک انتشار آن ها در شرایطی که ایشان در زندان هستند، عملی شنیع و جنایت کارانه محسوب گشته و مسوولیت عواقب آن متوجه دست اندر کاران این سناریو به خصوص یوتیوب، شرکت پخش سونی، هالیوود ، وب2 و فضای مجازی و رسانه ای می باشد.

«انجمن حمایت از حقوق آقازاده ها»

در پایان سخنی با مهدی جان:
پسر هاشمی باشی ولی این قدر ساده؟!
پدرت به عقیده ی دوست ودشمن یکی از باهوش ترین سیاست مداران سال های اخیر ایران باشه ولی اینقدر بی سیاست باشی؟!
از بچه گی بین آخوندها بزرگ بشی و در جو امنیتی و اطلاعاتی تربیت بشی ولی به این راحتی سوتی بدی؟!
یک عمر برای همه کس پاپوش درست کنی و دیگران را در تله های اطلاعاتی بندازی بعد به راحتی در دام بیافتی؟!

دلمان برای تو ( مهدی) سوخت که به این سادگی مانند بچه ای بی گناه و پاک در چنگال بی رحم نیک آهنگ اسیر شدی. هر چند دلمان سوخت ولی عقل می گوید مهدی به این سادگی و خامی نیست. هر چه باشد خون هاشمی در رگان او جریان دارد و جدای از استعداهای موروثی، ده ها مشاور اطلاعاتی کارکشته و حرفه ای در کنار او بوده و بر کارهایش نظارت داشته اند. پس شاید کاسه ای زیر نیم کاسه است و سیاستی در پشت این سناریو. اگر این چنین است – که بنابر بر عادت معمول باید باشد- مشکلی نیست فقط به گونه ای که صلاح می دانید به دوستدارانت اطلاع بده و جمع کثیری از اصحاب فدایی خانواده ی بهرمانی را از نگرانی خلاص کن!

۱۳۹۱ آذر ۱۷, جمعه

اگر عمه خا... داشت، می‌شد دایی!



ایران هم می‌توانست ژاپن باشد؛

-اگر بعد از مرگ زندانیان در درون زندان، رییس قوه قضاییه، وزیر دادگستری، مسوولان زندان‌ها خود را به مرگ طبیعی می‌کشتند.

-اگر بعد از زنده در آتش سوختن دانش‌آموزان در کلاس درس، وزیر آموزش و پرورش و معاونان‌‌اش خودسوزی می‌کردند.

-اگر بعد از کشته شدنِ سالانه هزاران نفر در حوادثِ رانندگی، وزیر راه به همراه معاونان‌اش خود را به دره پرتاب می‌کردند.

-اگر بعد از کشته شدن هزاران نفر بر اثر زلزله و سیل، وزیر راه و شهر سازی و مسوولین مسکن و ساختمان، خود را در زیر خاک مدفون می‌کردند.

-اگر بعد از خشک شدن دریاچه‌ها و نابودی جنگل‌ها و منابع طبیعی، وزیر جهاد و کشاورزی از گرسنگی خود را می‌کشت.

-اگر بعد از کشته شدن صدها دانش‌آموز هنگام اردوهای اجباری، فرمانده‌ی بسیج، وزیر آموزش و پرورش و وزیر ارشاد اسلامی خود را به زیر کامیون پرتاب می‌کردند.

-اگر بعد از شکست‌های ورزشی، روسای فدراسیون‌ها و وزیر ورزش سر به کوه و بیابان می‌گذاشتند.

-اگر بعد از آبروریزی کارکنان سفارت در استخر و پارک‌های خارج از کشور، وزیر امور خارجه خود را در استخر غرق می‌کرد.

-اگر بعد از گسترش ایدز و اعتیاد، وزیر بهداشت و درمان به خود آمپول هوا تزریق می‌کرد.

-آگر بعد از حادثه‌ی کوی دانشگاه وزیر علوم خود را از طبقه‌ی پنجم به پایین پرتاب می‌کرد.

-اگر بعد از حوادثی مثل زورگیری‌ها و قتل‌های خیابانی، رییس پلیس و وزیر کشور با قمه شاهرگ خود را می‌زدند.

-اگر بعد از اختلاس‌های میلیاردی، رییس جمهوری، وزیر اطلاعات، وزیر اقتصاد و رییس بانک مرکزی خود را حلق‌آویز می‌کردند.

-اگر بعد از تقلب‌های انتخاباتی، اعضای شورای نگهبان و مصلحت نظام خود را با تیر و نوشابه می‌کشتند.

-اگر بعد از دستور «خفه شوید» رهبر، نمایندگان مجلس دسته‌جمعی هاراگیری می‌کردند.

-اگر بعد از خودکشی این همه مسوول و ضایع شدن این‌چنینی، رهبر خود به خود ارتحال می‌فرمود.

-اگر بعد از  خود‌ارتحالیِ رهبر، اعضای محترم مجلس خبرگان رهبری، خود را به صورت گله‌ای به باغ وحش هدیه می‌دادند.(این عده دارای عمر جاوید هستند و نمی‌میرند)
آری ایران می‌توانست ژاپن باشد، اگر مسوولان غیرت داشتند.
آری ایران می‌توانست ژاپن باشد اگر ما نیز مانند عمه‌ای که دایی شد، خایه داشتیم.

۱۳۹۱ آذر ۱۶, پنجشنبه

بنی صدر! رییس جمهور مادام العمر


آقای بنی صدر سالیان درازی‌ست که مطالب خود را در قالب پرسش و پاسخ‌های مجازی مطرح می‌کنند. به دلیل این علاقه ایشان به پاسخ‌گویی، پرسشی را مطرح می‌کنم با این امید که پاسخی درخور ازایشان دریافت نمایم.

آقای بنی‌صدر شما بر طبق قانونی که خود قبول داشتید و طی مناسبات سیاسی‌‌ای که خود جزیی از آن بودید به ریاست جمهوری انتخاب شدید. و حکم شما توسط همان مجلس و ولی فقیهی که به آن‌ها باور داشتید تایید و تنفیذ شد. بعد ازمدتی همان ولی فقیه که دستان‌اش را بوسیده بودید و همان مجلسی که در آن سوگند یاد کرده بودید شما را از منصب‌تان خلع کردند. بر اساس همان قانونی که آنرا قبول داشتید شما دیگر رییس جمهور محسوب نمی‌شوید پس چرا حود را کماکان رییس جمهور می‌دانید؟ آیا این ریاست شما پایانی ندارد؟

این تصویر نامه‌ای‌ست که آقای بنی صدر برای حمایت از یک پناه‌جوی ایرانی در کشور ترکیه نوشته است و با عنوان رییس جمهور ایران آن‌را امضا کرده است.
به دلیل محفوظ ماندن نام شخص نامبرده در این نامه قسمت‌هایی از آن حذف شده است.

پاکت نامه مذکور


ترجمه نامه:
دفتر اقامتگاه بنی‌صدر
address
ورسای
موضوع : پرونده آقای ....
شماره ثبت UNHC :
بدینوسیله گواهی میدهم آقای ...... در تهران / ایران فعالیت‌های سیاسی داشته اند.به خصوص در دوران تظاهرات و شلوغی های ۲۰۰۹ بسیار فعال بوده اند و به دلیل این فعالیت‌ها بازداشت شده بودند. آقای ..... بخاطر مشارکت فعالانه در افشاگری سرکوب‌های رژیم ایران در تظاهرات دانشجویی بارها مورد تهدید قرار گرفته و نهایتا مجبور به ترک تحصیل شدند.
با توجه به خطری که زندگی‌ ایشان را تهدید می‌کند آقای ... چاره‌ای ندارد جز اینکه ایران را به مقصد ترکیه ترک کند.
همانطور که میدانید، نقض مستمر حقوق بشر در ایران و مخالفت بسیاری از هم میهنانم با این موضوع، موجب فرار آنها از کشور شده تا بتوانند جانشان را نجات دهند. با توجه به گذشته آقای ....بازگشت احتمالی‌ وی به ایران برایشان خطر جانی خواهد داشت.
رئیس جمهور ابوالحسن بنی‌صدر

نظر استاد بهرام مشیری در مورد اینشتین! استاد دقت کن!




از دقیقه 14:26 تا 14:50 ویدیوی سخنرانی استاد مشیری را در دانشگاه اورنج کانتی را ببینید.
استاد می فرمایند که اینشتین از بعد از 25 سالگی هیچ‌گونه تولید علمی نداشتند و عمر خود را به بطالت گذراندند و هر چه کردند فقط در سنین 16-17 سالگی بوده است.
حالا من مانده ام که نظر استاد را بپذیرم یا منابع دیگر را؟!
 از استاد مشیری می پرسم که آیا این‌ نمونه ها و ده‌ها مورد دیگر تولید علمی محسوب نمی شوند؟ آیا بهتر نیست برای سخنرانی متنی آماده کنید که دچار اشتباهات این‌چنینی نگردید.
تولد 1879
-در سی سالگی سال 1909 مفهوم فوتون را طرح کرد.
-در 36 سالگی سال 1915 نظریه نسبیت عام
-در 42 سالگی سال 1921 جایزه نوبل فیزیک
-در 71 سالگی 1950 نظریه میدان یکنواخت.

«بقیه‌ی این سخنرانی(تدریس) نیز خالی از اشتباه نیست.»

۱۳۹۱ آذر ۱۱, شنبه

آن روز که ما را با مرگ طبیعی کشتند




صبح بود وکلاس درس
حراست دانشگاه بود و بازجو
من بودم و فریاد آزادی
مرا به مرگ طبیعی کشتند

عصر بود و بازی باد و روسری
گشت ارشاد بود و بازجو
من بودم و موی نمایان
مرا به مرگ طبیعی کشتند.

شب بود و بوی الکل
ایست بازرسی بود و بازجو
من بودم و شور جوانی
مرا به مرگ طبیعی کشتند



تنهایی بود و وبلاگ
پلیس فتا بود و بازجو
من بودم و دلنوشته های رنج 
مرا به مرگ طبیعی کشتند 


۱۳۹۱ آذر ۶, دوشنبه

۱۳۹۱ آذر ۴, شنبه

آغاز مدرنیته در دوران قاجار با برهنه شدن زنان


اگر قرار بر این گرفته که شروع دوران مدرن در ایران را از زمان قاجار بدانیم؛ بی گمان ناصرالدین شاه را می بایست قهرمان جنبش مبارزه با حجاب و برهنه گی زنان لقب دهیم. همیشه از شاهان قاجار با بدی نامبرده ام و آنها را بی کفایت و خائن دانسته ایم اما ماه ایشان نیز زیر ابر نمانده و کم کم آشکار می گردد. تصویر زیر انیس الدوله از زنان ناصرالدین شاه و از سوگلی های حرمسرای 84 زنه ی ایشان است. بدون فتو شاپ و ابزاری مشابه. به روایتی خود ناصرالدین شاه این تصویر را گرفته است. باورکردنی نیست بیش از صدوپنجاه سال پیش ایشان جنبش برهنگی زنان را به راه انداخت اما بدلیل نبود تکنولوژی مانند فیس بوک و اینترنت کسی مطلع نشد.قبل از گروه زنان فمنیست اکراینی و حتا قبل از گلشیفته !!





۱۳۹۱ آبان ۲۹, دوشنبه

امام حسین (ع) به مرگ طبیعی درگذشته است.


رییس سازمان پزشکی قانونی ایران، امروز دوشنبه (۲۹ آبان-۱۹ نوامبر) با بیان اینکه «هنوز در مورد پرونده فوت امام حسین (ع) به جمع‌بندی نهایی نرسیدیم»، گفت که «بر اساس آزمایش‌های انجام شده روی جسد ایشان و 72 تن یارانشان، هیچ‌گونه آثار خفگی و سم در بدن ایشان پیدا نشد و از نظر ما این افراد بر اثر مرگ طبیعی جان خود را از دست داده اند.»

وی افزود: علت های شایع در اینگونه حوادث (مرگ ائمه معصوم)، یا خوراندن سم است که به مواد خوراکی مانند آب انگور اضافه می شده و یا خفه کردن در حوض یا خزینه بوده است که در مورد امام حسین (ع) هیچکدام از این موارد نبوده است پس می توان نتیجه گرفت ایشان به مرگ طبیعی مانند سکته و یا طوفان شن و زلزله در گذشته اند. با توجه به کشته شدن همزمان 72 نفر از یاران ایشان در همان زمان و محل، احتمال وقوع زلزله بیشتر محتمل است.

همچنین کمسیون امنیت ملی مجلس شورای اسلامی نیز در گزارش خود در ارتباط با واقعه ی کربلا آورده است :« بریده گی های روی گلوی امام حسین ارتباطی با مرگ ایشان نداشته و دلایل کافی برای شهادت ایشان موجود نمی باشد. همچنین بررسی های کارشناسان که بوسیله آزمایشات اشعه ایکس بر روی استخوان های حضرت ابالفضل صورت گرفته حاکی از اختلالات ژنتیکی استخوان های دست نامبرده دارد که معلولیت مادرزادی هر دو دست ایشان را موجب شده است. در مورد قتل حضرات علی اصغر و اکبر تحقیقات ادامه دارد. اما تا کنون اثر زخم تیر و یا نیزه و حتا کودک آزاری در اجساد این عزیزان مشاهده نشده است.»

عضو دیگرکمیسیون امنیت و گروه تحقیق اظهار داشت که نتیجه این تحقیقات نباید مانع برگزاری مراسم تاسوعا و عاشورا شود چرا که به دلیل مشکلات معیشتی مردم ، مراسم قیمه خوران ونذورات مربوطه واجب بوده و در راستای اهداف انسان دوستانه قلمداد می گردد.

۱۳۹۱ آبان ۸, دوشنبه

دریاچه ارومیه، رودخانه کارون ، نسرین ستوده


او که حقيقت را ستوده است
خوشی‌ها و روشنايی‌ها خواهد آورد
اين رازِ آخرين آوازِ من است.
چرا که مروتِ غمخوارانِ آدمی و
آوازِ اهلِ علاقه را ستوده‌ام
دارنده‌ی دشت‌ها و درياها را ستوده‌ام
اردی‌بهشتِ عزيز و همزادانِ آب‌ها را ستوده‌ام
گَله‌ها،‌ گل‌ها، دره‌ها و سنگ‌ها را ستوده‌ام
او که حقيقت را ستوده است
خوشی‌ها و روشنايی‌ها خواهد آورد   «اين منم زرتشت ارابه‌ران خورشيد»- سیدعلی صالحی

دریاچه ی ارومیه آخرین قطرات اش را نفس می کشد تا به نمک زاری بدل گردد که یادی اگرش بود به شوری اشک فرزندان ایرانزمین باشد و بس.
آنسوی تر کارونِ غرّان، به خاموشی گراییده و تن رنجورش را توان گذار از گذرگاه همیشگی اش نیست و یادی اگرش بود  لبی خشک و چشمی تر خواهد بود از کودکی ایرانی.
آموزگار پلیدی و زشتی، اهریمن زشت پندار و زشت نهاد اینچنین می خواهد وطن مرا. با آبادانی در جنگ است و با بودن در ستیز. تاریکی و جهل را می ستاید و دروغ را سجده می برد.
آب روشنی ست و او تاریکی جو ، پس آب را به دار می آویزد تا شوره زار را و مرگ را به دشت هدیه دهد.
در اوین چشمه ای می جوشد. چشمه ای زلال به روشنی دل همه ی مادران ایران زمین. حصار و دیوار را توان بازداشت درخشش اش نیست. با آهن و پولاد سد راهش نتوان شد.
ای مرگ زای نادان، بدان که این رود، رود ایران است و خشک ناشدنی. نسرین زن ایرانی ست. سر بلند خواهد کرد و با اشک هایش دوباره کارون را پر خروش و ارومیه را پرآب  خواهد ساخت.


بگريز، از ما دور شو!
دور شو ای شبِ نادان
دور شو ای ناخوشی‌های شب‌گذر
دور شو ای اهريمن، ای مرگ، ای پتياره
دور شو ای شرير، ستمگر، ای آموزگار دروغ
دور شو، دور شو از آيينِ ما، از عاشقانه، از آواز!     «اين منم زرتشت ارابه‌ران خورشيد»- سیدعلی صالحی

۱۳۹۱ مهر ۲۴, دوشنبه

جماع با محلل برای نجات کشور از بحران


مُحَلِّل، در اسلام مردی‌ست که با زن سه طلاقه ازدواج می‌کند و او را طلاق می‌دهد تا آن زن بتواند دوباره با همسر پیشین خود ازدواج کند.

بر اساس قوانین اسلامی و سنت‌های اعراب دوران جاهلیت اگر مردی دو بار همسرش را طلاق دهد و دوباره به او رجوع کند پس از سومین طلاق دیگر امکان ازدواج با او را ندارد مگر اینکه آن زن به عقد ازدواج مرد دیگری درآید و پس از آمیزش جنسی از آن مرد طلاق گیرد. مردی که با ازدواج و همخوابگی با این زن موجب می‌شود تا امکان ازدواج دوباره او با شوهر سابقش فراهم آید محلل یعنی حلال‌کننده نامیده می‌شود.

در میان مسلمین اتفاق نظر است که محلل حتماً باید با زن آمیزش جنسی داشته باشد. سعید بن مسیب تنها فقیهی‌ست که گفته دخول برای محلل لازم نیست. برخی از فقهای شیعه معتقدند این آمیزش حتماً باید از جلو باشد و آمیزش مقعدی چاره‌ساز نیست. برخی از فقها نیز معتقدند علاوه بر دخول، انزال نیز لازم است. «ویکی پدیا»

وضع مملکت خیلی خراب تر از این حرف هاست که بخواهیم به پر و پای هم بپیچیم. بهتراست عقل های مان را روی هم بریزیم و چاره ای پیدا کنیم. من هم به نوبه ی خود نشستم یک گوشه وبسیار فکر کردم تا راهی و چاره ای پیدا کنم.

قبل از نسخه پیچیدن باید بیماری و مرضی که به جان کشور افتاده است را بشناسیم. «فلاش بک پزشکی» :

یک بار مردم ایران که با هوش ترین ، با سوادترین و روشنفکرترین مردم منطقه ی خاور میانه هستند (به روایت دوست و دشمن) از ویرانی مملکت و دوران ستم شاهی قاجاریه به خروش آمدند و دو پای در یک کفش نمودند که الا و بالله! شاه باید محدود بشه و سلطنت مشروطه! وبعد از اون با اولین موج هرج ومرج تسلیم حکومت رضا شاه شدند و هرچه اون بنده ی خدا خواست رییس جمهوربشه (به روایت دوستان) قبول نکردند و اصرار که: باید شاه بشی و مملکت بدون شاه بی معناست.
بعد در سال 57 دوباره تا شلوارمون دوتا شد فکر تجدید فراش افتادیم و هوس جمهوری مثل خوره افتاد به جان وروح ما. رفتیم تو خیابون و با «ژ.3» آمریکایی و «کلاشینکف» روسی و «چفیه» عربی ، شاه را فراری دادیم و بساط جمهوری را علم کردیم.
رفسنجانی  و دار و دسته اش چنان بلایی سر ما آوردند که به احمدی نژاد پناه آوردیم و حالا روزگارچنان فشارمان داده که دسته ای قصد دارند به رفسنجانی ( حالا بهرمانی شده) و آقازاده های او رجوع کنند.
عده ای از دوستان نیز چند گاهی ست به یاد ایام قدیم به بیهوده گی خیابان رفتن های سال 57 اصرار دارند و به دنبال شاهی می گردند تا علم هدایت (همان تاج شاهی قدیم) را به او سپرده و با  خیال راحت و امیدوار به عدالت خسروانه و شکوه کوروش گونه ی او ایام بگذرانند.

به هرروی آنچه که اهمیت دارد بازگشت (رجوع) به حالت پایدار نسبی قبلی ست.
 ولی یک جای کار گره خورده است و به همین دلیل تجدید فراش کنونی به ساده گی دفعات قبل نیست.
مشکل اینجاست که مردم در درگیری ها، خروش ها و انقلاب های قبلی این حکومت ها را « سه طلاقه » کرده اند و رجوع و برگشت به راحتی امکان پذیر نیست. ولی همان طور که از پاراگراف ابتدایی این نوشته پیداست برای این مشکل نیز یک راه حل شرعی وجود دارد و آن نیز «محلل» است.
بعضی از آقایان اعتقاد دارند که حکومت اسلامی «سه طلاقه» شده است و در زمانهای رفسنجانی ، خاتمی و احمدی نژاد امتحان خود را پس داده است. پس برای بازگشت به «دوران طلایی» باید محللی پیدا کرد و پس از آن دوباره با رژیم جمهوری اسلامی هم بستر شد.
شاخه ای از این گروه آقای احمدی نژاد را به عنوان محلل فرض می کنند وبا اثبات اینکه که «دخول» صورت پذیرفته و ایشان لذت کافی از این وصلت برده اند خواهان طلاق از ایشان و ازدواج و وصلت مجدد با رژیم جمهوری اسلامی هستند. داماد نیز می تواند آقای رفسنجانی و یا نایب ایشان و یا فرزندان ایشان باشند در اصل مسئله تفاوتی نمی کند.
از طرفی بعضی از علما بر این عقیده اند که خیر! حکومت اسلامی خود محللی بوده که از پس سه طلاقه کردن نظام پادشاهی به عقد آن درآمده ایم و به مدت بیش از سی سال همه گونه لذتی از ما برده است و اکنون زمان جدایی و آرمیدن در بستر پادشاهی ست.
اکنون که صورت مسئله را دانستیم باید راه حل آن را بیابیم . بنده برای حفظ وحدت و همبستگی ملی-مذهبی پیشنهاد می کنم بهتر آن است که آقای رفسنجانی را به عنوان پادشاه انتخاب کنیم که هر دو طرف راضی شوند ولی قبل از آن باید مشکل محلل را حل کرد شاید بهترین راه این باشد که کشور را برای مدتی به اسراییل و قوم یهود به سرکرده گی استکبار جهانی شوهر دهیم و پس از اثبات و اطمینان از آمیزش مناسب و فقهی، آن را به عقد دایم آیت الله بهرمانی ( اکبر شاه) در آوریم. باشد که خدای متعال ما را دربهشت با حوری های 70 متری پاداش دهد. آمین 

۱۳۹۱ مهر ۲, یکشنبه

وقتی ارتفاع زمین پست می شود. (برای شایگان و دیگر اسیران)


می گفت که با اهالی "سرای قلم" به کوه نوردی رفته. از صبحانه و ناهاری که میل کرده اند می نویسد و بحث های علمی - نقلی و عقلی – که در مسیر راه داشته اند. از کیک تولد و خنده های شان به رویداد هایی که دیده اند.
اهالی "سرای قلم " هستند و می بایست آزادانه در سرزمین ملکوتی خداداده شان قدم زنند و  به مباحثه بپردازند. به تفریح های سالم و تمدد قوا نیازمندند و گفتگوهای جمعی ابزار کارشان است. چه خوش است آزادی در بلندای تهران! چه خوش است هوای آزاد و پاک پلنگ چال آنگاه که از بند و حصاری نهراسی!

اما در دامنه ی آن ارتفاع پست، جایی ست که ساکنانش سر به فلک می سایند. جایی است که گل های نسرین اش را همه ی آزادی خواهان می ستایند*. چگونه این " پستِ زمین" به اوج رسیده است و آن اوج  تفرجگاهی حقیر گشته است!

ببین! که چگونه حکومت ولایت خدا بر زمین و زمینیان چنگ می زند.
ولایت خدایی اش به ظاهر شعر را و هنر را می ستاید. در سایه ی الطاف اش " انجمن امیرکبیر" را تعطیل می کنند و " هالو" ی خوش هنر را به بند می کشند. " شایگان" را از ما می گیرند چرا که قلم اش را بر نمی تابند و هنرش انکار دروغ گویان است. آنگاه " سرای قلم" ی  شکل می گیرد که قلم شان خودی ست و نوشته های شان براندازانه نیست.

"شایگان " از بندر گامرون در ساحل فارس برخواست و تا ارتفاع انسانیت اوج گرفت آنجا که با احمد زیدآبادی، امویی، مجید توکلی و ژیلا بنی یعقوب هم پرواز شد تا پوزخندی باشد به ارتفاع همیشه پَست!

اهل قلم هم چنان می نویسند و می نویسند و می نویسند در کنج سلول و یا در پستویی نهان از چشم جلادان آدمخوار، بی آنکه بر بلندای جهل فریاد برآورند و اذان گوی دغل بازان گردند.

* به یاد نسرین ستوده

۱۳۹۱ شهریور ۲۴, جمعه

اطلاعیه مهم نایاک در مورد حکم دادگاه فدرال آمریکا



بسمه رب الشهدا والصدیقین

امت همیشه در فیس بوک اپوزیسیون!
 بار دیگر دست های پلید صیهونیست جهانی از آستین آمریکای نامسلمان بیرون آمد.این بار بیدادگاه آمریکا در حکمی ناعادلانه و غیراسلامی فرزند رشید ایران برادر بزرگوار تریتا پارسی را قربانی سیاست های غیر انسانی خود نمود و چهره ی شیطانی خود را به جهانیان نشان داد.
اما این پایان ماجرا نیست. این جنایت پیشه گان جنگ افروز باید بدانند که "  فان حزبالله هم الغالبون " .
مزدوران خدانشناس بدانند که فرزند رشید انقلاب اسلامی تنها نیست و در راه مجاهدات خود کوتاه نخواهد آمد و خسته نخواهد شد. تمام علمای اعلام، فقها و مهمتر از همه نایب برحق ولی امر مسلمین حضرت امام خامنه ای و یادگار امام حضرت آیت الله هاشمی رفسنجای بهرمانی به این فرزند خلف خود افتخار میکنند.
بیگانه گان جنگ افروز و ایادی خارج نشین شان بدانند که حقوق اسلامی همیشه پیروز است. ما از جنگی که موجب سقوط انقلاب اسلامی گردد بیزاریم و از تلاش خود برای تلطیف نمودن چهره مظلوم حکومت اسلامی و نظام خدایی مان دست نخواهیم کشید. لابی گری را جهاد در راه خدا و ولایت او می دانیم و همچنان همراه تریتای عزیزمان در راهروها و سالن های مجالس آمریکا هروله خواهیم نمود و به نمایندگان آمریکایی حکومت اسلامی را بشارت خواهیم داد. 

۱۳۹۱ شهریور ۷, سه‌شنبه

شعار "مرگ بر شاه" درجلسه اضطراری شورای امنیت ملی رژیم



مکان: بیت رهبری
زمان: شهریور 91

بنابر گزارشی محرمانه ، در پی تهدیدهاو تحریم های همه جانبه‌ی اسراییل و آمریکا و هم چنین وخامت شرایط رژیم اسد در سوریه، جلسه ای  اضطراری با حضور سران قوا و مسئولان کشوری، نظامی و امنیتی در حضور آقای خامنه‌ای برگزار گردید.
در ابتدا آقای مصلحی وزیر اطلاعات گزارشی از شرایط کنونی کشور و تحرکات دشمنان ارائه داد. مصلحی بزرگترین خطر بالقوه را نقش تحریم ها در گرانی و وضعیت معیشتی مردم دانست و اظهار داشت که گرانی ها می تواند به بروز مشکلات امنیتی و افزایش ناآرامی و اعتراضات اجتماعی بیانجامد. او همچنین به تحرکات گروه های مخالف نظام در خارج از کشور اشاره نمود و با گزارشی از موفقیت سربازان گمنام در نفوذ در بین مخالفان و جلوگیری از شکل گیری هر گونه اتحاد منسجم در بین آن ها سخنان خود را پایان داد.
نفر بعدحسین طائب رئیس سازمان اطلاعات سپاه بود که با اشاره به حوادث جاری در سوریه گفت: "همه ما وظیفه داریم از سوریه حمایت کنیم. او سوریه را " خط مبارزه و مقاومت" در برابر اسرائیل به شمار آورد و بر این  نکته ی اساسی تاکید کرد که جمهوری اسلامی ایران باید از این نظام حمایت  کند.
او گفت: " امروز سوریه به نیابت از مجموعه دشمنان رژیم صهیونیستی در خط مبارزه و مقاومت ایستاده و همه ما وظیفه داریم سوریه را حمایت کرده و نگذاریم خط مقاومت شکسته شود".
در پی سخنان این دو نفر، آقای خامنه ای در چند جمله تاکید کرد که همه باید با کنار گذاشتن اختلافات، با ارائه پیشنهاد و راهکارهای عملی به خروج از موقعیت کنونی و حفظ نظام که از اوجب واجبات است همت گمارند.
احمدی نژاد راه حل را در حمله به اسرائیل و حکومت های وابسته ی منطقه دانست که با نا خشنودی آقا مواجه گشته و مجبور به اتمام سخنانش شد.
محسن رضایی و سردار فیروز آبادی بر لزوم آمادگی نظامی و برگزاری مانورهای نظامی در خلیج فارس برای ایجاد رعب در دل دشمنان تاکید کردند.
فرماندهان سپاه و سپاه قدس نیز به نوبه خود ازآماده گی نیروهای شان برای هرگونه عملیات برون مرزی و مقابله با دشمن در نقاط مختلف جهان خبر دادند.
در ادامه آقای خامنه از رفسنجانی که با تبسمی بر لب ساکت نشسته بود خواست که نظر و پیشنهاد خود را بیان کند. رفسنجانی نیز اینگونه سخنان خود را آغاز کرد:
آقایان باید بصیرت داشته باشند و بدانند که اگر مانند این سی و چند سال منافع آمریکا و غرب را به خطر نیاندازیم بحث حمله کلن منتفی ست و فقط در سطح رسانه ها مطرح خواهد شد. ما "مرگ بر آمریکا" ی خود را خواهیم گفت و آنها نیزما را " محور شرارت" خواهند نامید، همین و بس!
وظیفه ی اصلی ما برای حفظ نظام سه محور اساسی دارد:
اول اینکه باید با نفوذ در بین مخالفان، کنترل آنها را در دست گیریم. برای این منظور بنده مهدی را از همان ابتدا به انگلستان فرستادم تا با امکانات موجود رسانه ها و سایت های گوناگونی ایجاد کند تا جریان خبر رسانی را در اختیار داشته باشیم و فائزه هم مسوول رساندن امکانات مادی لازم می باشد که با توجه به محدودیت انتقال پول از طریق سیستم بانکی مجبور است به طور دائم به انگستان سفر کند. گروه های زیادی به عنوان مخالف ایجاد شده و چهره های زیادی را به عنوان مخالفان دو آتشه تربیت و معرفی کرده ایم.
دوم، ایجاد اختلاف و بزرگ کردن اختلافات سیاسی، مذهبی، قومی ، زبانی و غیره است. بحمدالله تا کنون این امر به خوبی در بین اپوزیسیون خارج نشین عملی شده و برای داخل کشور نیز به کارهای بیشتری نیاز هست. باید از تجربیات دوران طلایی امام راحل در مسئله کردستان و ترکمن استفاده کرد. می توان با بزرگنمایی خطر تجزیه طلبان در آذربایجان، خوزستان و سیستان وارد عمل شد و اوضاع را کنترل کرد.
سوم و مهمترین مسئله، اتحاد و دوری از تفرقه ی نیروهای دلسوز نظام است که باید همه ی ما حول یک شعار مشترک مانند اوایل انقلاب و شعار زیبای" مرگ بر شاه" گرد هم جمع شویم وبا وحدت کلمه –به قول امام- از مشکلات موجود به سلامت عبور کنیم.
با پایان سخنان رفسنجانی، آقای خامنه ای با لبخندی رضایت خود را اعلام کردند و جلسه را با  این سخنان پایان دادند:
حقیقتن که آقای رفسنجانی مرد روزهای بحرانی ست و با تدبیر خود همیشه کشتی نظام را در گردبادهای روزگار هدایت کرده اند. همین جا از همه ی شما می خواهم که به دستورات ایشان عمل کنید و ایشان را یاری دهید. برای شعار محوری نیز که ایشان فرمودند فکر میکنم همان شعار زیبای " مرگ بر شاه" البته اگر سه بار تکرار شود بهترین شعار است و از ائمه جماعات نیز می خواهم که این شعار را در پایان نمازها تکرار کنند و حتا دولت می تواند بر سربرگ اسناد و مکاتبات دولتی از این شعار استفاده کند. به هر حا ل همه می دانیم که همه مشکلات ریشه در سلطنت و پادشاهی دارد. ازآن کوروش گرفته که مانع نابودی قوم یهود شد تا  یزدگرد که توسط سپاه اسلام مضمحل شد، از رضا قلدر که پای زنان را به کوچه و خیابان باز کرد تا همین آخری محمدرضا که طلبه ها را به سربازی برد و زمین های مان را مصادره کرد و حق رای به زنان داد و به حاکمان عرب و مسلمان منطقه فخر می فروخت، می توان دید که هر جا ظلمی به اسلام شده از طرف شاه یا یهود بوده پس همه با هم فریاد میزنیم : " مرگ بر شاه؛ مرگ بر شاه ، مرگ بر شاه!"

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۲, جمعه

حمایت وبلاگی از شاهین نجفی/ توهین مهدی خزعلی به شاهین نجفی



دکتر مهدی خزعلی در باره اجرای جدید شاهین نجفی گفته اند:این کارها خلاف آزاداندیشی و تمدن است، و در جنبش مدنی ما جایی ندارد، این افراد یا جاهلند یا خدای ناکرده عاملند و ممکن است جناح رقیب برای تقویت تعصب دینی چماقداران و توجیه اعمالشان تدارک بینند..منبع: http://www.facebook.com/HADIEMAM


«سنگ پای قزوین» در مقابل مهدی خزعلی اسفنجی بیش نیست. خیلی باید پر رو باشی که با آن سابقه‌ی تاریک و مخدوش و این همه گند زدن‌های اخیر باز سرتان را با اقتخار بالا نگه داشته و این خزعبلات را بگویید!
حقا که سر سفره ی آخوند بزرگ شدن و لقمه‌ی آعشته به خون و فساد را خوردن عاقبتی جز این ندارد.

(آقای) مهدی خزعلی تو چطور به خودت اجازه می‌دهی به شاهین نجفی توهین کنی. او فرزند ایران است و مانند همه‌ی هم نسلان خود درد مشترک ایرانیان را فریاد می‌کند. او هنرمندی ست سبز که ظلم و جور مذهبیون حاکم بر ایران را فریاد می کند. رژیمی که امثال تو بر کشورش تحمیل کرده اید را با موسیقی‌اش رسوا می کند.
این سخنان شما یاد آور هنرمند ستیزی تان در برنامه هویت است . بی گمان اگر کماکان خر مراد را سوار بودید نام شاهین نجفی را به لیست سیاه کتاب هویت اضافه می کردید تا رفقایتان ساز او را شکسته و زبان سرخ اش را برای مولا و امام تان هدیه برند و« مجوز داشتن انتشارات» انعام گیرند.
(آقای) خزعلی اگر ایرانی و آزاده نیستی لا اقل ساکت شو!
دیگر زمان این بازی‌ها گذشته و نمی توان به ساده گی نسل جوان را با تئاتر زندان، گردن شکسته، اعتصاب دروغین و به کما رفتن و سکته ی دروغین فریفت.  شما اصلن بازیگر خوبی نیستید. پروژه خود قهرمان سازی‌تان شکست خورده است!
به جای اقتدا به اُسوه جنایت و ایران ستیزی «خمینی » فریب کار، لااقل به کسی مثل آقای نوریزاد اقتدا کن. مثل او به دوربین زل بزن و به گناهان خود اعتراف کن! به آدم کشتن‌های‌تان ، به دروغ های‌تان و به همه‌ی آن چیزی که در پوشش دین به سر این مردم و ایران آوردید!
حالا چه شده ؟! زنگ خطر برای شما و رفقای‌تان که در زیر نقاب سبز خواستار حفظ نظام دینی ارتجاعی تان هستید، به صدا درآمده؟!  
(آقای) خزعلی، شاهین نجفی(نقوی) عامل و سرسپرده این رژیم نیست، نادان و جاهل هم نیست. با چسب های چینی ولایی شما این وصله ها چسباندنی نیست ! اگر به دنبال کسی برای دادن این گونه القاب هستی به آینه رجوع کن اگر پاسخ خود را نیافتی از ابوی گرامیتان کمک بگیر!
(آقای) خزعلی! بر خلاف شما شاهین نجفی (نقوی ) نه جاهل است نه عامل؛ او فرزند جنبش سبز است.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

مملکت مال خسرو نیست!



ضرب المثل های هر ملتی ریشه در تفکرات و باورهای فرهنگی آن ملت دارد. به بیانی دیگردر ضرب المثل ها و امثال هر قومی می توان چکیده ای از آن چه یک ملت به آن اعتقاد دارد را مشاهده نمود.

 "صلاح مملکت خویش خسروان دانند" این ضرب المثل  مصرعی سروده شده توسط حافظ است که در طول زمان به صورت ضرب المثلی در میان مردم جا افتاده است و در مواردی مشخص به کار برده می شود.
چرایی سروده شدن آن هدف این بحث نیست و تاکید این متن تنها به دلیل رواج این مثل و آثار فرهنگی آن است. در کنار موارد خرد کاربرد این مثل که برای موارد شخصی، میتوان استفاده آن را در سطح کلان مانند اداره یک مجموعه کوچک و حتا در سطح ملی و حکومتی نیز دید.

بی گمان شاهد بوده ایم که وقتی از کارمندی که انتقادی و یاپیشنهادی در محیط کار دارد خواسته می شود که پیشنهاد خود را به مسوولان انتقال دهد، شانه ها را بالا انداخته و میگوید: ای آقا به ما چه! صلاح مملکت خویش خسروان دانند. و یا دیده ایم که در بحث های سیاسی و کلان تر وقتی به بحث مشارکت ملی می رسیم مخاطب تمامی دلزده گی و نومیدی تاثیر مشارکت‌اش را با استفاده از همین مطلب بیان می دارد که: کی به حرف من و تو گوش میکنه! لابد خودشون می دونند دارند چکار می کنند. از قدیم گفته‌اند، صلاح مملکت خویش خسروان دانند."
گویی خسرو یا حکمران، یک کشور را خریده و یا ملکی به او به ارث رسیده و بعد عده ای را به عنوان مردم و اهالی آن کشور برای سکونت در آن دعوت کرده و یا آن مردم به عنوان مستاجر یا مهاجر در آنجا سکونت گزیده اند.
به هر حال مهمان، مستاجر و یامهاجر اگر مشکلی در اداره ی آن کشور دید و اگر خواهان انعکاس آن بود اینکار را می بایست با محافظه کاری و تردید انجام دهد و در آخرِ سخنِ خود، این حق را  بدهد که تصمیم نهایی را  تنها صاحب خانه باید بگیرد، و گرنه ممکن است با دلخوری و یا عصبانیت او مواجه شده و عواقب بدی داشته باشد.

این فرهنگ ما ایرانیان است!

ما داشته های خود، که همان حق تعیین سرنوشت و اداره ی کشوراست را بی کم و کاست و تمام و کمال در اختیار سردم‌داران حکومت می گذاریم (فارغ از شکل آن حکومت و عنوان آن حاکم)  و از او بتی توانمند می سازیم و سپس برای به دست آوردن همان حقوق اولیه و محدود کردن اختیارات همان بت خود ساخته  مجبور می شویم سال‌ها رنج ، فلاکت، زندان و شکنجه را تحمل کنیم.
از قدیم گفته اند: عنان مركب خویش به دست غیر مسپار، كه باز ستاندنش كمتر از گدایی نیست. 

این مملکت متعلق به هیچ خسرو، شاه، ولی، و حزب و دسته ای نیست حتا متعلق به نسل فعلی هم نیست بل‌که به همه ی ایرانیان از گذشته تا حال و نسل های آینده تعلق دارد و ما -به عنوان یک بخش کوچک از این مجموعه ی بزرگ- حق نداریم سرنوشت آن را به کسی واگذار کنیم.

از طرف دیگر انتقالِ حق تصمیم گیری و تعیین سرنوشت به حاکمان و دولت مردان، به هیچ‌وجه مسوولیت ما را در قبال آن سلب نخواهد کرد. تک تک ما مسوول بد و خوب حوادثی هستیم که به سر این مرز و بوم خواهد آمد.
بر ماست که پرسشگر باشیم و مانند صاحب و مالک اصلی خاک از مستاجران خود که برای اداره کشور برگزینم حساب خواهی کنیم. باید این انقلاب فرهنگی را از خود آغاز کنیم. باید ضرب المثل های مان را به نحوی دگرگون سازیم که باعث رشد فرهنگ استبدادی و اضمحلال ارزشهای انسانی مانند آزاده خواهی نگردند.
باید بگوییم که: " صلاح مملکت خویش مردمان دانند"

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۰, چهارشنبه

(آقای) خزعلی! بر خلاف شما شاهین نجفی (نقوی ) نه جاهل است نه عامل؛ او فرزند جنبش سبز است.



 مهدی خزعلی:این کارها خلاف آزاداندیشی و تمدن است، و در جنبش مدنی ما جایی ندارد، این افراد یا جاهلند یا خدای ناکرده عاملند و ممکن است جناح رقیب برای تقویت تعصب دینی چماقداران و توجیه اعمالشان تدارک بینند..منبع: http://www.facebook.com/HADIEMAM


«سنگ پای قزوین» در مقابل مهدی خزعلی اسفنجی بیش نیست. خیلی باید پر رو باشی که با آن سابقه‌ی تاریک و مخدوش و این همه گند زدن‌های اخیر باز سرتان را با اقتخار بالا نگه داشته و این خزعبلات را بگویید!
حقا که سر سفره ی آخوند بزرگ شدن و لقمه‌ی آعشته به خون و فساد را خوردن عاقبتی جز این ندارد.

(آقای) مهدی خزعلی تو چطور به خودت اجازه می‌دهی به شاهین نجفی توهین کنی. او فرزند ایران است و مانند همه‌ی هم نسلان خود درد مشترک ایرانیان را فریاد می‌کند. او هنرمندی ست سبز که ظلم و جور مذهبیون حاکم بر ایران را فریاد می کند. رژیمی که امثال تو بر کشورش تحمیل کرده اید را با موسیقی‌اش رسوا می کند.
این سخنان شما یاد آور هنرمند ستیزی تان در برنامه هویت است . بی گمان اگر کماکان خر مراد را سوار بودید نام شاهین نجفی را به لیست سیاه کتاب هویت اضافه می کردید تا رفقایتان ساز او را شکسته و زبان سرخ اش را برای مولا و امام تان هدیه برند و« مجوز داشتن انتشارات» انعام گیرند.
(آقای) خزعلی اگر ایرانی و آزاده نیستی لا اقل ساکت شو!
دیگر زمان این بازی‌ها گذشته و نمی توان به ساده گی نسل جوان را با تئاتر زندان، گردن شکسته، اعتصاب دروغین و به کما رفتن و سکته ی دروغین فریفت.  شما اصلن بازیگر خوبی نیستید. پروژه خود قهرمان سازی‌تان شکست خورده است!
به جای اقتدا به اُسوه جنایت و ایران ستیزی «خمینی » فریب کار، لااقل به کسی مثل آقای نوریزاد اقتدا کن. مثل او به دوربین زل بزن و به گناهان خود اعتراف کن! به آدم کشتن‌های‌تان ، به دروغ های‌تان و به همه‌ی آن چیزی که در پوشش دین به سر این مردم و ایران آوردید!
حالا چه شده ؟! زنگ خطر برای شما و رفقای‌تان که در زیر نقاب سبز خواستار حفظ نظام دینی ارتجاعی تان هستید، به صدا درآمده؟!  
(آقای) خزعلی، شاهین نجفی(نقوی) عامل و سرسپرده این رژیم نیست، نادان و جاهل هم نیست. با چسب های چینی ولایی شما این وصله ها چسباندنی نیست ! اگر به دنبال کسی برای دادن این گونه القاب هستی به آینه رجوع کن اگر پاسخ خود را نیافتی از ابوی گرامیتان کمک بگیر!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

اعلام موضع شخصیت های فرهنگی و سیاسی در مورد جنبش نقوی



- زندانی سیاسی: از کسی که بخاری برنخواست تنها امید ما نقی ست.
- شاهین نجفی: حالا که مهدی خوابه ما توروصدا می زنیم. آی نقی!
- محسن نامجو: کاش این آهنگ " آی نقی رو" من میخوندم. خیلی نامردی شاهین!
- نوریزاد: به نقی بگویید کامپیوتر و لوازم شخصی مرا از این دزدان و غاصبان باز پس ستاند.

- بنی صدر: فقدان اندیشه راهنما در نزد این افراد و عدم سازگاری با موازنه عدمی باعث شده که این فرقه به سوی اصول فقهی و ولایت جمهور سوق نکند و مورد عنایت من با توجه به کوشش های عملی ونظری 60 ساله ام قرار نگیرد.

- رضا پهلوی: اصلا مسئله‌ی ما امروز اين نيست. مسئله‌ی ما اين است که تا روزی که بنده، شما و ديگری نتوانيم در مملکت خودمان، در يک قالب دمکراتيک، رأی خودمان را بدهيم، نمی‌توانيم نظرات خود را پيش ببريم. اول به آن برسيم بعد بگذاريم مردم انتخاب کنند. رأی خودت را در جيب خودت داشته‌باش، جمهوری‌خواه می‌خواهی باشی، مشروطه‌خواه می‌خواهی باشی، یا نقوی باشی. اصلن شاید با رای مردم نقی شاه شد.

- خزعلی: نقی به مطهری رای نداد پس به او رای نمی دهم.
- احمدی نژاد: دولت طرح هایی برای مدیریت این جریان تهیه کرده ولی بعضی از دوستان و آقازاده ها کارشکنی می کنند.
- خاتمی: گقتمان این دوستان متمدنانه و در چهارچوب نظام نیست.
- خامنه ای: بنده به صراحت اعلام می کنم که نقی و جدش دشمنان اسلام بوده و هستند.
- جنتی: در همان کودکی هم این نقی زیاد شیطنت می کرد.
- خمینی: من تو دهن نقی میزنم. من تو دهن جدش هم زدم نقی که جای خود دارد.
- بن لادن: حیف که شهید شدم وگرنه منفجرش می کردم.
- نماینده جنبش چپ کارگری : خیزش های عمومی اگر درروند طبیعی خود با خصلت های بورژوازی در نیامیزند بی شک میتوانند نقش خود را در بسیج توده ها و قیام ضد ارتجاعی ایفا کنند اما نقی ایسم را در پروسه های عینی نمی توان به درستی ارزیابی کرد و نیازمند بحث های عمیق نظری و تئوریک می باشد.

- حزب توده: اگربا کرملین هماهنگ نشده باشد پس امپریالیستی ست.

-جرس : هر سبزی سبز نیست.  ما به عنوان تنها نمایندگان جتبش سبز مردم اعلام میکنیم که نقی در ایران پایگاهی ندارد. اگر می تواند یک فراخوان بدهد تا میزان هوادارانش مشخص شود.

- مسعود بهنود:به یاد دارم که در خانه ای در سنگلج مستوفی الملک در باره ی نقی با من گفتگو می کرد که نور مهتاب شبانگاهی که تازه از پشت ابرهای بهاری رهیده بود به صورتش تابید و صدای قدم هایش بر سنگفرش های باغ دور شد و عطر اقاقیا بود که فضا را معطر میکرد.

- شیرین عبادی: از جناب نقی می خواهم که به کنیزداری پایان دهند وگرنه یک نامه در اعتراض به بان کی مون خواهم نوشت.
- نایاک: ما با امام لابی کرده ایم و امیدواریم ایشان مخالفت خود را با تحریم های غرب بر علیه جمهوری اسلامی اعلام کنند.
-سروش: مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد. البته اشتباه اینست که این گفته ی لسان الغیب را به آمدن نقی نسبت دهیم در حالی که پوپر نقش علم را در پیدایش معرفت در جهان هستی با تحلیلی از ماکس وبر همخوان می داند و گم گشته گی یوسف و باز آمدنشان را به مولای رومی و شمس او تعبیر می نماید.
شهرام همایون: نقی هم جزء جنبش" ما هستیم" هست حالا بعضی ها چون با من "شهرام همایون" مخالفند میخوان اینجوری وانمود کنند که نقی از من خط نمی گیره ولی میتونید برید از خودش بپرسید.از خود من هم یک پرچم  شیر و خورشید خریده.
بهرام مشیری: اصولن در تاریخ تشیع از زمان شاه اسماعیل رسم بر این بوده است که حاکمان هر از چند گاهی از این بازی ها برای سرگرم نمودن رعیت استقاده میکردند و این وظیفه " الیت" و نخبه گان جامعه است که فریب نخورند.
سکویی: اگر نقی ضد سلطنت باشه من مادر...خواهر...!
استیو جابز: کاش به جای سیبی گاز زده ازتصویر نقی برای لوگو استفاده میکردم.
موسوی و کروبی: آخه از درون حبس خانگی میشه نظر داد اونم نقی! برو ! برو این دام بر مرغی دگر نه!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

شهر در امن و امان است، هموطن آسوده باش




شهر در امن و امان است، هموطن آسوده باش
تاج و تخت دست خران است، هموطن آسوده باش

روز روشن بر سر کوی، کیف مردم می زنند
گشت ارشاد در پی دیش روی بام است، هموطن آسوده باش

جیب مردم چون کف دست، سفره ها از نان تهی!
مختلس یار و رفیق بانکدار است، هموطن آسوده باش

شاکیان در دادگاه، مشت بر آهن می زنند
 قاضی با دزد هم قطار است، هموطن آسوده باش

فقر و فحشا و تجاوز دام خود گسترده اند
مجلس در شورِ شعار است، هموطن آسوده باش

جهل و جادو را به اسم دین قالب می کنند
مجتهد فکر مزار است، هموطن آسوده باش

کارگر بیکار، به کنجی غمزده!
دولت اما در پی ایجاد کار است، هموطن آسوده باش

بند زندان، خانه ی استاد و شاگرد گشته است
دزدیِ عنوان و مدرک برقرار است، هموطن آسوده باش

گرچه دل خونیم، ولی رخساره سبز
از پس این فصل سرد آخر بهار است، هموطن آسوده باش

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۶, شنبه

نقش نقی در جنبش‌های آزادی‌خواهی ایران



آنگاه که ایران با بی کفایتی حکومت قاجار به سوی نابودی می رفت، مردم درمانده و مستاصل به نقی گرویدند و او خمره ای آب انگور را لاجرعه سر کشید و ستارخان را ندا داد که به سوی تهران برو و شر این نااهلان را از سرمردم کوتاه کن. و آن شد که همه می دانیم.

 آنگاه که جنگ جهانی خانمان ایرانیان را نابود کرد، مردم به سوی نقی شتافتند و او خمره ای آب انگور را لاجرعه سر کشید و رضا شاه را فرمان داد که برو و کار مملکت را سر و سامان بخش و او همان نمود ولی جماع بیش از حد او با «عوام الناس» و« الیت» جامعه خشم نقی را برانگیخت و تبعیدش نمود و پسرش را فرمان داد که کار پدر را به اتمام برد.

آنگاه که دیگر بار مردم از جور محمد رضا شاه و« بی اکشنیِ » ایام به ستوده آمدند به حمایت نقی محتاج گشتند، نقی خمره ای آب انگور لاجرعه سر کشید و خمینی را امر کرد که اینان هوس کربلا دارند برو و هر روزشان را عاشورا گردان.

اکنون دیگر بار مردم به تنگ آمده از عاشورا طلبان، به نقی پناه آورده اند و او خمره های آب انگور را یکی پس از دیگری خالی می‌کند ولی هنوز راه حلی نیافته است.
 با سیاسیون و خواص قوم رایزنی کرد؛
- یکی گفت: اوضاع مطابق حکومت صدر اسلام است، یا نقی بی خیال شو!
 - دیگری گفت: حالا که قرار است کاری کنی، بهتر است جاهایی را که اسلام در خطر افتاده ماله ای کشیم و رنگ و روغنی زنیم.
 - سومی صدا در گلو انداخت که: تو چکاره ای؟! من در 60 سال گذشته این رژیم را با مبارزات سیاسی خود پی افکنده‌ام. حتا در تبعید هم اگر باشم حافظ آن خواهم بود. نقی در پاسخش آروغی بزد که خفه!
 - و از دیگری که وجناتش مقبول تر بود چاره جویی کرد. منادا گره کراوات خود را مرتب کرد و گفت: جناب نقی اگر شما هم به ما بپیوندید بی گمان خواهیم توانست طی یک پروسه دمکراتیک، دمکراسی را به ایران بازگردانیم. نقی چشم غره ای به سوسن کرد که  به اندرونی رود!!
 - دیگری که اسب چوبینی در دست داشت در پاسخ گفت: ای سید نقی و فرزند رسولولو من هم از سلاله ی تو هستم پس توپ رو بده به دستم که دیگه خیلی خسته ام ، هه هه هه... نقی بادی از معده ی مبارک حواله او نمود و منتظر پاسخ دیگری ماند.
 - دیگری با محاسنی آنکارد شده و شکمی برآمده، پاسخ داد که: اماما کار دنیا را به ما بسپار که در شان تو نباشد. ما رای خواهیم داد و مردم را نیز سر صندوق ها خواهیم کشاند تا تو بدانی که اوضاع امن و امان است. من دین را چنان برایتان تئوریزه خواهم کرد که شما وجد گرامیتان رسولولو هم آنرا تشخیص ندهید. امام با ادرار  مبارکشان او را آغشته ساخت و رو به دیگری نمود.
 پاسخ های زیادی ارائه شد، از تقسیم ایران گرفته تا درخواست کمک از جهود و نصارا، از حمله گازانبری از داخل خاک عراق گرفته تا تغییر پرچم و سرود ... امام که خسته می نمود رو به عسگری کوچولو کرد که تو بگو چه کنیم ؟!
 عسگر به ذوالنعوظ خود دستی کشید و امام با خوشحالی فریاد کشید: البته ! همین است!
 من برای شما نمونه خواهم ساخت و شما با کپی این نمونه ها در کشور خود رهایی خواهید یافت. آنگاه امام برخاست و به جمع فرمان گم شوید صادر نمود.
 پنج ماه گذشت و نقی  تمام بلاد عربِ همسایه  را جُنباد. یکی پس از دیگری جنبیدند و مردم شوریدند...

خورشید در حال غروب کردن در صحرای سامراست، و در بلاد پارس سیاهی شب همه جا را فرا گرفته، امام در خیمه نشسته است و جمعی گرداگرد او را گرفته اند.

امام پرسید : ای خواص پارس! آیا مشکلتان حل شد و راه حل را یافتید؟!

 همه ی آن جمع با هم به سخن در آمدند. هر کس چیزی می‌گفت و سعی داشت سخن خود را به امام برساند. امام دست به ذوالنقار برد و برق آن، همه را به سکوت واداشت. در حالی که از غضب و تاثیر آب انگور روی مبارکشان گلگون گشته بود به یکی از میان آن جمع اشاره کرد که تو بگو! آن پدر مرده هم با لکنت پاسخ داد که: آقای نقی ما داریم از طریق پالتاک، شورایی تشکیل می دهیم که در آن با رای گیری نتیجه بگیریم که چه باید بکنیم، ولی مشکل اینجاست که  شبها همه قول می‌دهند که باشند ولی فردا تکذیب می‌کنند!
 امام برخاست و از خیمه خارج شد. به اصحاب که در بیرون خیمه بودند دستور داد که در خیمه را ببندند که کسی فرار نکند و گقت:" هر کس با افراد درون این خیمه جماع کند بدرستی که آتش جهنم بر او حرام گردد".

 این بگفت و اهالی سیاست را به اصحاب سپرد و خود در خیمه ای دیگر به فیس بوق درآمد تا از جوانان پارس چاره جوید!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۵, جمعه

نقی ایسم؛ تنها راه نجات ایران



در نقویت نه تنها دین در سیاست دخالت نمی کند بلکه جماع با آخوند آزاد است.
 نقوی به خرافه و بت پرستی اعتقادی ندارد و با آن مبارزه می کند و این نخستین گام آزادگی ست.
نقوی خواستار بازگشت به دوران خلایی خمینی نیست.
 نقوی برانداز است.
نقوی با اصلاح طلب جماع میکند
نقوی با هر کس که رای دهد جماع میکند.
نقوی  از چاپلوسی و پاچه خواری بیزار است.
نقوی تجزیه طلب را با ذوالنقار پاسخ می دهد.
نقویت حکومتی متمرکز است و فقط امور مربوط به آب انگور خودگردان است.
نقویت آلترناتیو است.
نقویت اپوزیسیون است.
در حکومت نقوی انتقاد، شوخی وخندیدن به سیاست مداران آزاد است حتا با نقی.
در حکومت نقوی آب انگور و وسایل لهو و لعب(خوشگذرانی)، نه تنها آزاد است بلکه ترویج هم می شوند.
در حکومت نقوی همه حتا خدا و نقی نیز پاسخگوی اعمال شان هستند.
 درحکومت  نقوی دگر باش آزار نبیند.
 درحکومت نقوی دگر اندیش از چیزی نهراسد.
در حکومت نقوی از بیم نصف شدن، کسی خلاف نکند و به زندان نیاز نباشد.
نقی با مصاحبه گر جماع می کند.
نقی با آلترناتیوساز جماع می کند.
نقی با ملت ساز جماع می کند.
نقی با دو دره باز جماع میکند.
نقی با لابی گر جماع میکند.
نقوی آزاداندیش است و ایران را آزاد می خواهد.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

به بهانه‌ی روز ملی خلیج فارس؛ از احساس تا عمل



سفرهای استانی احمدی نژاد را همه شنیده‌اند و همه می‌دانند که شهر و دیاری در ایران نیست که او در چهارچوب همین سفرها بدانجا سرکشی نکرده باشد.
چندی پیش احمدی نژاد به جزیره‌ی ابو موسی رفت، مطابق معمول سخنرانی کرد، چند شعار داد و جزیره را ترک کرد،ولی این بار این سفر بازتاب های گسترده تری داشت چرا که همسایه‌ی تازه تاسیسِ جنوبی ما مدعی شد که ورود مقامات ایرانی به این جزیره نادیده گرفتن حق (جعلی) آنها بر این جزیره بوده و برخلاف عرف بین المللی‌ست.
روشن است که هرگاه حکومتی از پشتیبانی مردمی برخوردار نباشد هر دولت خارجی به خود اجازه‌ی مداخله درامور آن کشور را می‌دهد و ممکن است این امر تا جایی پیش رود که همسایه‌گان به خاک و منابع آن کشورچشم طمع دوزند و حتا دست تجاوز به سوی آن دراز کنند. اگر آن حکومتِ غیر مردمی - همانند جمهوری اسلامی – به دلیل سیاست‌های خود در نزد افکارعمومی جهانی نیز منفور باشد، به خودیِ خود این دست‌یازی و تجاوزات، از پشتوانه‌ی جهانی نیز برخوردار گردیده و کارمتجاوز را سهل و آسان‌تر خواهد نمود.

اما در کنار این قارقار کردن‌های کلاغ چهل ساله در همسایه‌گی مان ، شاهد  نمودِ احساسات وطن دوستانه در موضع‌گیری های مردم چه در فضای مجازی و چه در بین سیاست‌مداران مخالف رژیم در بیرون از مرزهای ایران بودیم.
می بینیم که- مانند همیشه در این‌گونه مواقع- مطالبی حماسی نگاشته می شود، نقش‌های خلیج فارس بر تارک وب سایت ها، آواتارها و سربرگ صفحات خود نمایی می کند و اسناد و مدارک قدیمی در اثبات و تایید نام جاویدان خلیج فارس بازخوانی می گردند.
 آرزوی همه ماست که این گونه همبسته‌گی های ملی در رفتارهای عمومی‌مان نیز نمود می یافت و از حد شعار وگفتار خارج می گشت تا اثر بخشی‌اش ملموس می گشت. به عنوان نمونه اگر همه با هم تصمیم می گرفتند دراعتراض به طمع و آز همسایه، یک هفته از هرگونه مراوده با آن پرهیز کنند و شاهد پروازهای خالی و بی مشتری خطوط مسافربری به آن مقصد می بودیم، هیچ گاه دولتی به خود اجازه نمی داد در مراودات و محاسبات سیاسی اش ، ملت ایران را نادیده انگارد و منافع ملی‌اش را هم عرض منافع ملت ایران طراحی میکرد.

دراین میان دیدیم که سیاست ورزان و سیاسیون ما نیز بعضن برای عقب نماندن از این قافله‌ی احساسات ملی پیام‌هایی صادر نمودند که غالبن با تاکید بر حفظ تمامیت ارضی ایران و شعارهای مردم پسند، حضور خود را نمایاندند. تا اینجا ایرادی اساسی بر این کار وارد نیست، مسئله از آن هنگام بغرنج می‌گردد که بعضی، پا را فراتر گذاشته و سفر احمدی نژاد را اقدامی تحریک کننده خوانده‌اند. این آقایان باید بدانند برای هرس درخت، شاخه‌های زائد و بدردنخورآن را می برند نه اینکه درخت را از بُن قطع کنند. چه بخواهیم و چه نخواهیم احمدی نژاد رییس جمهور رسمی این حکومت است که آنهم در سازمان ملل به طور رسمی به عنوان حکومت ایران رسمیت دارد، چرا سفر این رییس جمهور رسمی، به قسمتی از خاک ایران اقدامی تحریک آمیز قلمداد می‌شود. این چنین اظهاراتی تنها هنگامی می تواند پشتوانه‌ی منطقی داشته باشند که در ناخودآگاهِ ذهن گوینده، حاکمیت ایران بر این جزیره محرز نشده و مبهم باشد. در این واقعیت که رژیم جمهموری اسلامی خواهان تنش و جنگ طلبی‌ست و به هر روشی در پی جنگ افروزی ست، شکی نیست ولی ورود احمدی نژاد به ابوموسی را- حتا اگر نیت او این بوده باشد- نمی بایست اینگونه ارزیابی کرد. او می تواند به ابوموسی برود همان‌گونه که به دیگر شهرهای ایران می رود. ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک متعلق به ایران هستند و ایران متاسفانه اکنون در دستان اهریمن اسیر است. نباید برای راندن اهریمن از این مرز بوم مالکیت ایران برسرزمین‌هایش را حذف کرد و یا پرده‌ی تردید بر آن کشید.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۳, یکشنبه

فدرالیسم رحمانی (مروری برمقاله‌ی ترسی بدتر از مرگ نوشته‌ی آقای اسماعیل نوری علاء)



 آقای دکتر اسماعیل نوری علاء در نوشته‌ای با عنوان ترسی بدتر ازمرگ بار دیگر به موضوع فدرالیسم در ایران پرداخته اند. در کنار بحث وگفتگو پیرامون ارزش‌گذاری وسنجش تحلیل ایشان، لازم است که نکاتی از این نوشته را برجسته نمود و خواستار توضیح بیشتر شد.
ایشان تحلیل و تئوری خود را بدین شکل مطرح نموده اند:
" در دو سوی ساده لوحی و محاسبهء غلط، يا حتی سوء نيت و غرض ورزی و توطئه، اعماق ترسی را در رابطه با آيندهء ديوانسالاری کشور و نيز داستان حقوق اقوام (يا مليت ها، يا هر عنوان قراردادی ديگر) نشانم داد که انقلابيون سابق آن را در ميان مردم می پراکنند و خودشان هم، تحت تأثير آن، به محافظه کارانی فلج تبدیل شده اند.  همين ترس محافظه کاران سنتی را نيز به ترسی بدتر از مرگ کشانده و واژه های براندازی و سرنگونی ـ و حتی انحلال طلبی ـ را در قاموس بخش بزرگی از اپوزيسيون حکومت اسلامی مکروه و مردود کرده است."
پایه تحلیل جناب نوری علاء بدین قرار است:
گروهی که ایشان آن‌ها را انقلابیون سابق و یا در جای دیگر چپ‌های اکثریتی، توده ای وسازمان جمهوری خواهان  می نامند، همسو با اصلاح طلبان حکومتی به حق و یا لاحق از براندازی رژیم جمهوری اسلامی جلوگیری می کنند و برای رسیدن به این هدف، عامل گسترش ترسی در بین مردم شده‌اند. این ترس همان ترس از هرج و مرج در صورت سرنگونی رژیم و احتمال تجزیه کشور است.
همان‌گونه که عنوان شد این تحلیل جای بحث دارد و می‌توان آن‌را به مدد مستندات و تجربیات عملی به چالش کشاند که حاصل نقض و یا اثبات آن خواهد بود. اما در کنار آن مباحث، آنچه که موجب نگرانی‌ست آن‌ست که برای پرهیز از این ترس (به زعم آقای نوری علاء) و واهمه از خوردن برچسب "نگاه‌دارنده" رژیم و محافظه‌کاری و امثال اینها، با شجاعتی صف‌شکن به دامان همان تجزیه طلبان فرصت‌جو فروغلطتید.
در جای جای این نوشته می بینیم که جناب نوری علاء واژه‌گان «قوم و قومیت» را هم‌عرض با واژه‌گان « ملت و ملیت» نموده‌اند و تنها توضیح‌شان این است که خود اقوام ایرانی خود را بدین شکل می‌خوانند. در جای دیگری نیز می‌خوانیم که ایشان ما را ندا می دهند که از واژه‌گان « فدرال و ملیت» ناسزا نسازیم!
این اولین بار نیست و بی‌گمان آخرین بار نیز نخواهد بود که جناب دکتر نوری علاء سعی در توضیح و قلم‌زنی پیرامون مفهوم «فدرال» داشته‌اند. از مجموعه‌ی سخنان ایشان می‌توان دریافت که تعاریف آقای نوری علاء از این واژه با مفهوم و تعاریف استاندارد و جهانی آن کمی زاویه داشته و هم‌خوان نیست. برای روشن شدن این موضوع به نمونه‌ی زیر توجه فرمایید.
در این ویدیو آقای نوری علاء پس از آنکه تعریفی از نوع حکومت فدرال می‌دهند، براساس همان تعریف ایشان به صراحت اعلام می‌کنند که کشورهای ژاپن و چین  از نظام فدرال بهره می برند (رجوع به دقیقه 20 این ویدیو) و در ادامه می‌فرمایند:" یک کشور حسابی به من نشان بدهید که فدرال نباشد".
آقای نوری علاء می‌بایست مرجعی برای این اطلاعات خود عنوان می‌کردند چرا که بر اساس استانداردهای بین‌المللی کشورهای ژاپن و چین به عنوان فدرال شمرده نمی‌گردند.
Japan does not have a federal system, and its 47 prefectures are not sovereign entities in the sense that U.S. states are. Most depend on the central government for subsidies. Governors of prefectures, mayors of municipalities, and prefectural and municipal assembly members are popularly elected to 4-year terms. Ref1

 به اینجا 1، اینجا2  و اینجا 3رجوع شود.
در مورد کشور چین جالب است یادآوری گردد که آقای « وو ونگوا» که دومین مقام چین است در سخنرانی جنجالی خود در سال 2011 در کنگره ملی خلق چین ضمن اظهارات خود به صراحت گفتند که چین هیچ‌گاه سیستم فدرالیسم را نخواهد برگزید زیرا خطر جنگ های داخلی و تجزیه را به دنبال خواهد داشت.
Wu Bangguo - officially number two in the leadership structure - warned that China could face civil disorder if it abandoned its current system.
"There would be no separation of powers between the different branches of government and no federal system, he said." Ref2

چگونه ایشان می‌فرمایند:" یک کشور حسابی به من نشان بدهید که فدرال نباشد". آیا از حدود 158 کشوری که به روش غیر فدرال اداره می شوند هیچ کدام از نظر آقای نوری علاء «حسابی» نیستند و تمامی 25 کشوری که حکومت فدرال دارند « حسابی‌اند»؟! یا شاید آن جناب تقسیم بندی دیگری دارند که کشورهایی نظیر ایتالیا، فرانسه، کره جنوبی، سوئد و... را نیز مانند ژاپن و چین –بی آنکه خودآگاه باشند- در زمره‌ی کشورهای فدرال قرار می‌دهند؟!

این واقعیت که حکومت ایران به همه‌ی مردم ایران در چهارگوشه‌ی آن ظلم روا می‌دارد حقیقتی‌ست غیر قابل انکار، اما اگر در بین اقوام ایرانی زندگی کنید خواهید دانست که به ندرت این ایرانیان خود را جدای از دیگر هم‌میهنان  مظلوم خود تصور می‌کنند. برخلاف ادعای شما هرگز یک هم‌میهن کرد خود را ملت کرد نمی‌نامد مگر آنکه تفنگی بردوش در کوه‌های زاگرس به دنبال تعیین حدود ومرزهای کشور تخیلی خود باشد. بلوچ ، آذربایجانی، لر یا عرب ایرانی با واژه‌ها‌ی من درآوردی « ملت بلوچ، ملت ترک، ملت لر و ملت عرب» بیگانه‌اند و خود را ایرانیانی می‌دانند که در دست حاکمانی جبار و ستمگر اسیرند.

به هر روی در امور سیاسی همان‌گونه که خود ایشان می‌گویند:" چرا که در کار مبارزهء سياسی، مصلحت انديشی حقيرانه، و آويختن به بهانه هائی که چاره پذيرند و چاره ناپذير نشان داده می شوند، آدمی را بجای حل مسئله تبديل به جزئی از خود مسئله می کند."، نمی بایست مصلحت اندیشی کرد. نباید برای تلطیف مصنوعی روابط و برقرای گفتمان، تعاریف و واژه‌گان را استحاله نمود تا به مذاق همگان خوشایند گردد، این درست همان کاری‌ست که مخترعان« اسلام رحمانی» سال‌هاست در پی آن هستند.

آقای نوری علاء،« فدرالیسم رحمانی» شما دایره ای ست که تمامی کشورهای پیشرفته ودمکرات را مانند ژاپن- که وصف آن رفت- در بر می‌گیرد و کشورهایی مانند سودان، پاکستان و ونزوئلا در بیرون آن جای خواهند داشت حتا اگر تعاریف جهانی خلاف آن باشد. بی‌گمان تغییرات ظاهری و رحمانی واژه‌گان بدون درنظر گرفتن معنا و واقعیات پس آن‌ها نه تنها به سود مبارزات مردم ایران نیست بل‌که بر جو عدم اعتماد و جداسری دامن خواهد زد.


مراجع: