باز نشر نوشته های این وبلاگ تنها با ذکر منبع آزاد می باشد.

۱۳۹۰ اسفند ۴, پنجشنبه

منطق مسلمانان افراطی: استفاده ابزاری از قرآن آزاد، ولی آتش زدن آن تحقیر ارزش های اسلام است


روز سه شنبه 22 فوریه، در پایگاه نظامی نیروهای ناتو در شهر بگرام افغانستان تعدادی کتاب دینی که در بین آنها چند جلد قرآن هم بوده است، منهدم شد.
این خبر کوتاه موجب بروز موجی از ناآرامی و درگیری در افغانستان شد که تا کنون هفت کشته برجای گذاشته است.
علی‌رغم عذرخواهیِ رسمی فرمانده‌ی نیروهای ناتو در افغانستان، وزیر دفاع آمریکا و سخنگوی کاخ سفید، اوضاع همچنان ناآرام است و مسلمانان خشمگین در پاره‌ای از نقاط با پلیس افغانستان درگیر شده اند.

نکته‌ی عجیب این ماجرا آنست که  " وجود این کتاب‌های مذهبی در این پایگاه نظامی، به این خاطر بود که در اختیار زندانیان و بازداشت‌شدگان محبوس در آنجا قرار گیرد، اما به گفته‌ی برخی از مقامات نظامی، شورشیان طالبان از این کتاب‌ها برای ارسال پیام‌ها و کد‌های مخفیانه به یک‌دیگر استفاده می‌کردند."
چگونه است که استفاده‌ی ابزاری از قرآن و دیگر کتاب‌های دینی، برای ارسال پیام بی‌حرمتی به ارزش‌ها نیست ولی از بین بردنِ همان کتاب‌ها- که دیگر به وسیله‌ی مبارزه تبدیل شده بودند- بی حرمتی‌ست؟
مگر نه این‌ست که پیش از هرکس دیگری، برمتولی امامزاده است که حرمت امامزاده را نگاه دارد؟ پس چرا نیروهای طالبان با سوءاستفاده از اعتماد زندان‌بانان خود از قرآن‌هایی که برای عبادت در دسترس‌شان بود استفاده‌ی ابزاری نموده و آنرا به سلاحی برای ادامه‌ی مبارزات خود تبدیل کردند. مگر نمی‌دانستند که در صورت کشف شدن این ترفند ممکن است این کتاب ها را نابود کنند؟!
اکنون به جای سکوت و قبول این اشتباه، رهبر طالبان و حامد کرزای پیام‌های انزجار خود از این حادثه را به گوش افغانیان رسانده‌اند و همین باعث تهییج بیشتر و شدیدتر شدن آتش خشم مردم عادی گشته، تا جایی که دامنه‌ی اعتراضات به بیشتر شهرهای افغانستان گسترش یافته است.


۱۳۹۰ بهمن ۳۰, یکشنبه

رژیم پادشاهی مشروطه‌ی دمکراتیک اسلامی، شترگاو پلنگ سیاسی ایران



مثل اینکه جدی جدی قراراست تمامی گروه‌های مخالفِ سید علی خامنه‌ای دست به دست هم بدهند و حکومتِ ولایت فقیه را سرنگون کرده و به جای آن یک رژیم دیگر- به انتخاب روشنفکران و فرهیخته گان، ولی با رای  مردم- به روی کار آورند.
اما تاکنون این دست به دستِ هم  دادن گروه‌ها و شخصیت‌های سیاسیِ مخالف رژیم با مشکلاتی مواجه بوده که یکی از مهمترین آنها، تعیین نوع حکومت آینده است. به طور طبیعی  در این‌گونه مواقع هر کسی ساز خود را می‌زند.
درکوچه  پس‌ کوچه‌های ایران که قدم بزنی ویا اگر مسافرِ اتوبوس و یا تاکسی باشی، مدام از مکالمات مردم که حکایت از نارضایتی آنها و مقایسه وضعیت فعلی ایران با قبل از انقلاب و دوران شاه دارد، مطلع خواهی شد. مکالماتی که معمولاً با یک « آه !» جگرسوز و یک «خدابیامرز» به پایان می رسند.
 از طرفی همان‌گونه که مبرهن است و مطابق با اسناد و آمار رسمی، اکثریتِ مردم ایران مسلمانِ شیعه می‌باشند و فیلسوفان و جامعه شناسان الهی ما اعتقاد دارند این اکثریت تنها هم و غم‌شان رعایت و جاری شدن قوانین و مقررات اسلامی در تمامی شئونات زندگی و حتاخصوصی‌ترین مسائل آحادِ جامعه است و اصولا به همین دلیل بود که مردم ما، فریب خوشی و راحتی دنیوی در قبل از انقلاب را نخورده و با حماسه ای به یاد ماندنی بساط بی دینی، ظلم، جور و مهمتر از همه طاغوت را برچیدند؛ پس به هیچ‌وجه صلاح نیست این آرامشِ اخروی و الهی را به بهانه‌ی فساد و انحراف سیدعلی و دار و دسته اش از امت مسلمان ایران دریغ ورزیم.
 البته درکنار این‌ها تعدادی روشنفکرِ دینی هم هستند که به هیچ صراطی مستقیم نمی‌شوند، مگر آن‌که به طریقی گره خوردنِ بنیاد دین با حکومت را تضمین شده بیابند.
عده ای از روشن‌فکران خارج از کشور نیز هستند که اصرار دارند برای کلاس و پرستیژ ایران هم که شده  واژه‌ی « جمهوری» در عنوانِ رژیم آینده ضروری‌ست.
جمعی از هم‌وطنان در تبعید هم زیر بارِ گران حس نوستالوژیکِ دوران شاه و تحت تاثیر همان « آه » جگر سوز و «خدا بیامرز» البته در فضای مجازی، تنها راه آبادانی و بازگشت به وطن را حکومتِ سلطنتی و پادشاهی می دانند. این هم‌وطنان «آبادی» را بیش از «آزادی» می پسندند.
حالا بنا بر این شده که برای سرنگون کردن حکومت سید علی همه‌ی این نحله‌های فکری مذکور، متحد بشوند و جبهه‌ای قوی و یکپارچه ایجاد کنند اما کماکان مشکل تعین نام رژیم حکومتی آینده لاینحل مانده است.  البته نوع و محتوای حکومت چندان مهم نیست و می‌توان با آن کنار آمد ولی نام و عنوان آن بسیار با اهمیت است چرا که مسئله‌ی پوز زنی و کل-کل کردن است، اگر قرار باشد الان که به قول معروف هنوز " نه به دار است و نه به بار"، به دگراندیشان باج بدهیم چه تضمینی برای گرفتن سهم خود در حکومت آینده خواهیم داشت؟!
به هر حال ما ایرانی‌ها هیچ‌گاه کم نمی‌آوریم و برای این مشکل نیز راه حلی پیدا خواهیم کرد. یکی از هنرهایی که- مانند سایر هنرها- تنها در نزد ما ایرانیان یافت می‌شود و بس، هنرِ« ملغمه و معجون سازی» ست. ما می توانیم تکه‌هایی از هرچیزی که در جهان وجود دارد و یا ندارد را گرد هم آورده و با سرِانگشتانِ هنرمندِ خود و با تدبیرِ بی‌ شایبه‌مان چنان به هم متصل کنیم که جهانیان را به حیرت واداریم. یکی ازاین نوع ترکیبات «پیتزای قورمه سبزی» ست!( به یاد آرش سبحانی عزیز و گروه کیوسک).
 با استفاده از همین هنرِ ترکیبی، شاید بتوان عنوانی برای حکومت آینده دست و پا کرد؛ چیزی مانند: «پادشاهیِ مشروطه دمکراتیک اسلامی».
با استفاده از این عنوانِ فراگیر می‌توان همه‌ی مخالفانِ رژیم را بر سرمیز مذاکره نشاند، محل آن‌هم زیاد مهم نیست که استکهلم باشد یا لندن.
مورد دیگری نیز همان بحث پرچم ملی‌ست که می توان آن را هم بوسیله‌ی همین هنرِترکیبی حل کرد. به عنوان مثال،  می‌توان از پرچم سه رنگ ایران استفاده کرد که در میان آن شیر و خورشیدی با ابهت خود نمایی می کند ولی به جای شمشیر به دستان آن یک تسبیح خواهیم داد و بر سرش عمامه ای خواهیم گذاشت. مهم اتحادی‌ست که این «شیر و خورشید عمامه به سر» نماد آن خواهد بود.

۱۳۹۰ بهمن ۱۸, سه‌شنبه

بنی صدر: یک طلبه ساده سگش به هزارتا از این « دکاتره و مهندسین » می ارزد!


آقای بنی صدر در سلسله نامه هایی که در سال 1347 برای آیت‌الله رضا زنجانی ارسال کرده است، نظر خود را در مورد اپوزیسیون آن زمان خارج از کشور، روشن‌فکران و تحصیل کرده‌گان بیان داشته‌اند.
در قسمتی از یکی از این نامه‌ها آقای بنی صدر می‌گویند:
" هیچ وقت و در هیچ کجای دنیا این مردم]روشن‌فکر جماعت[ غلطی نکرده اند. علتش هم واضح است، اینها منتهای آمال و آرزوهایشان داشتن یک خانه و ماهی چند هزار تومان حقوق و کیف شبانه است. همچو که مثل سگ دله تکه گوشتی جلوشان بیاندازی سر را پایین میاندازند و دیگر دنیا را آب ببرد آنها اصلا ککشان هم نمی گزد."



۱۳۹۰ بهمن ۱۷, دوشنبه

شلخته‌گی سیاست‌مداران و بی نظمیِ سیاسی



برای کنجکاوی هم که شده، گاهی به سیاست‌مدارن و طرز فعالیت آنان و هواداران‌شان سرکی می‌کشم.
 شلخته‌گی و خلاء نظم و سازمان‌دهی در همه جا به چشم می‌آید.
از موضع گیری در رابطه با مسائل روز گرفته تا سخنرانی ، مصاحبه و نوشته ها.
سیاست مداران ما غالباً به بی کنشی دچارند. در گوشه‌‌ای نشسته و چشم به اخبار روز ایران دوخته‌اند تا خبری رسانه‌ای شود و آنان در مورد آن نظر مبارک‌شان را اعلام کنند.
کمتر پیش می‌آید که خود خبر ساز باشند و گامی در راه اهدافی که برای خود تعیین کرده‌اند بردارند. گویا همین انفعال و دنباله روی از حوادث، هدف آنان باشد.
وقتی هدفی نباشد، سازمانی نیز شکل نمی‌گیرد و به تبع آن کار سازمانی و نظم و دیسپلین کاری نیز بی معنا خواهد بود.
به موضع گیری‌های‌شان دقت می‌کنیم، نبود خط مشی دقیق و معین آن‌چنان روشن است که گاهاً موجب دو برخورد متضاد با یک موضوع مشابه می‌گردد.
برخورد هواداران و وابسته‌گان این سیاسیون را که می‌بینیم، حاد بودن بی برنامه‌گی را در می بابیم. هر کس ساز خود را می‌زند ولی در عین حال همه ادعای پیروی از یک نفر را دارند. اعتراض که کنی، نوازنده‌ی خارج‌زن را به خودسر و خودجوش تعبیر می‌کنند.
چرا چنین است؟! این بی نظمی در کجا ریشه دارد؟
باید عقب‌تر برویم و سیاسیون را زیر ذره‌ بین بگذاریم.
به وب‌گاه‌های این سیاست‌مداران وارد می‌شویم. گویی عنوانی پرطمطراق، تنها نکته‌ای‌ست که صاحب وب‌گاه به آن توجه داشته است.
 در جستجوی نوشته‌ها و نظرات سیاست‌مدارمورد نظرمان، در گوشه و کنار وب‌سایتش خرت وپرت‌ها را زیر و رو می‌کنیم، تمام صفحات و زیر صفحات را ورق می‌زنیم، اما دریغ ! هر چه بیشتر می‌جوییم، کمتر می‌یابیم. چرا برای دست‌یابی به نظرات و نوشته‌های یک سیاست‌مدار می‌بایست به منابع متفرقه رجوع کرد؟! آیا انتشار نظر‌های خودشان برای‌شان در اولویت نیست؟! کسی که مدیریت یک وب سایت را نتواند به‌درستی انجام دهد و از به روز رسانی اطلاعات آن عاجز باشد، چگونه قادر خواهد بود مسائل کلان‌تر را اداره و مدیریت کند؟
می‌توان این نقیصه را به عنوان شلخته‌گی شخصی در نظر گرفت. سیاست‌مداران ما چنان از نظم و انضباط فردی خود غافل‌اند که نمود آن‌را در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی‌شان می‌توان دید.
شاید بد نباشد که بار دیگر گفته‌ی زیر را مرور کنیم تا در یابیم، قبل از آنکه به فکر اثر گذاری در آینده ایران باشیم و در مدیریت کلان کشور برای خود نقشی را در نظر بگیریم همان بهتر که به مدیریت فردی خود و اطراف‌مان تمرکز کرده تا شاید از این‌راه بتوانیم از عهده‌ی نقش‌های بزرگ‌تر نیز برآییم.
" كودك كه بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم . بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید کشورم را تغییر دهم . بعد ها کشورم را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم .در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول كنم .اینك كه در آستانه مرگ هستم می فهمم كه اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم".

۱۳۹۰ بهمن ۱۴, جمعه

گاندی چه گفت، رضا پهلوی چه می‌گوید؟ آیا مبارزات بدون خشونت در ایران امکان پذیر است؟



آخرین روز از ماه ژانویه و به مناسبت بزرگ‌داشت سالگرد کشته شدن مهاتما گاندی، آقای رضا پهلوی پیامی منتشر نمودند که در آن با برشمردن خصوصیاتی چند از گاندی و مقایسه ی ضمنی آن با زندگی خودشان، مهاتما گاندی را یکی از الگوهای خود در مبارزات سیاسی نامیده و اذعان داشتند که افکار و روش‌های مبارزاتی خود را بر اساس روش مبارزات بدور از خشونت گاندی پایه گذاری نموده اند.
نکته‌ی دارای اهمیت این‌ست  که مبارزات بدون خشونت برای گاندی  به مراتب والاتر از یک روش مبارزه‌ی سیاسی بوده و به شکل فلسفه‌ی زندگی و جهان‌بینی او، تبلور داشت و تنها بدین‌وسیله بود که توانست ملت چند‌تکه شده و نومید هند را متحد نموده و برای رسیدن به هدفی مشترک به حرکت درآورد.
 این‌که ما نیز قادر باشیم با بهره‌گیری از این فلسفه و روش برای آزادی ایران مبارزه کنیم موضوعی‌ست که می‌بایست به‌دور از تعصب و غوغاهای شعارگونه بررسی و مورد توافق قلبی همه‌ی ایرانیان قرار گیرد.
همسانی و مشابهت را در سخنان آقایان گاندی و پهلوی می‌توان دید اما برماست که ورای این تشابهات به الزامات دیگر نیز بنگریم تا اسیر شعار زده‌گی نگردیم.

1-
رضا پهلوی:" فلسفه من، مبارزه ملی ما را فراتر از یک" ماموریت رهایی بخش" می بیند، چرا که آنرا به صورت یک پیکار در راه کاشتن نهال ثبات سیاسی و نهادینه کردن اصول مردم سالاری و استقرار یک جامعه مدنی ترسیم می کنم."

گاندی: " من می خواهم که هند بداند که دارای روحی‌ست که نابود نمی شود و بر هر ضعف مادی فائق می‌آید و توان ایستاده‌گی در برابر هر نیروی مادی در جهان را دارد."


“I want India to recognize that she has a soul that cannot perish and that can rise triumphant above every physical weakness and defy the physical combination of a whole world.” Gandhi
       

2-
رضا پهلوی: " آنکه تحول سیاسی ای که در نتیجه خشونت شکل بگیرد-حال چه از راه یک کودتای نظامی باشد و چه از ترور و قتل و جنگ داخلی – در اغلب اوقات، یک موقعیت نامطلوب سیاسی را با نمونه ای به مراتب وخیم تر و بدتر جا به جا می کند. قیام بدور از خشونت برای ایجاد تحول، بر مبنای این اصل پایه ریزی شده که "وسیله"، نه تنها بر "هدف" تاثیر میگذارد بلکه سرانجام آن را نیز معین میکند. در این راستا، اگر هدف ملی ما دستیابی به آزادی، مردم سالاری و ایجاد ثباتی دراز مدت در امور سیاسی و اجتماعی ست، بنابر این وسیله یا وسایل دستیابی به چنین هدف پر ارزشی نیز باید به اندازه همان هدف، پر ارج و پر ارزش باشند."

گاندی: " من بارها گفته‌ام، اگر ابزار و وسیله  درست انتخاب شوند، نتیجه‌ی مطلوب به دست می‌آید."
I have often said that if one takes care of the means, the end will take care of itself. Nonviolence is the means, the end for everyone is complete independence.

3-
رضا پهلوی: " ما دریافته ایم زمانی که عزم ملی بصورت مبارزه ای بدور از خشونت و یا نافرمانی مدنی شکل گرفته و متبلور می شود، در اکثر اوقات سرانجام کار، استقرار یک سیستم سیاسی مردم سالارست."

گاندی: " دانش جنگ و خشونت ما را  به دیکتاتوری هدایت می کند و دانش دوری از خشونت ما را به دمکراسی رهنمون می‌سازد."
Science of war leads one to dictatorship pure and simple. Science of nonviolence can alone lead one to pure democracy.

4-
رضا پهلوی: "هرچند ممکن است برخی تصور کنند که مبارزه " بدور از خشونت"،  نوعی بی ارادگی و کنش پذیری ست، ولی در واقع، مبارزه بدور از خشونت، پیکاری فعال و پرتوان است: بخاطر اینکه نافرمانی مدنی از نیروی مردم-از نیروی تمامی مردم- نشات می گیرد، مردمی که فعال و مصمم و همگی به یک طرح مشخص و رفتاری آگاهانه متعهد هستند"

گاندی: " به عقیده ی من مبارزه‌ی بی خشونت، به هیچ وجه بی اراده‌گی و کنش‌پذیری نیست. مبارزه بی خشونت، آن‌چنان که من درک می کنم، فعال‌ترین نیرو در جهان است...مبارزه‌ بی خشونت قانون برتر است. در طول نیم قرن تجربه، من هیچ‌گاه به موقعیتی برنخوردم که احساس درمانده‌گی کنم و راه حل بدون خشونتی برای آن نیابم." 

In my opinion nonviolence is not passivity in any shape or form. Nonviolence, as I understand it, is the most active force in the world...Nonviolence is the supreme law. During my half a century of experience, I have not yet come across a situation when I had to say that I was helpless, that I had no remedy in terms of nonviolence.

5-
رضا پهلوی: " اما ما باید جنبش خود را بر اصل عدم حشونت استوار کنیم. گذشته به ما نشان داده است که خشونت و هرج و مرج ندرتا به دموکراسی می انجامد. حتی اگر ستایش نافرمانی مدنی در یک چنین رژیم خونخواری ساده لوحانه به نظر برسد، اما من از این مشی تخطی نمی کنم."

گاندی: " کسانی که به جای از بین بردن رفتار و علت‌ها به دنبال نابودی عامل آن رفتار هستند-بدلیل این اعتقاد اشتباه که علت ها با از بین رفتن عوامل از بین میروند- خود به عواملی به مراتب بدتر از آنان‌که  نابود کرده اند، تبدیل می گردند."

Those who seek to destroy men rather than manners adopt the latter and become worse than those whom they destroy under the mistaken belief that the manners will die with the men.


6-
 رضا پهلوی: " نومیدی و عدم اتکا به نفس، ممکن است که نفرت و حس انتقام جویی را در قلب و ذهن مردم بوجود بیاورد. من اغلب چنین احساساتی را در کنار فریادهای کممک و یاری از زبان هم میهنان ستمدیده خود می شنوم. احساس درماندگی کاذب، باعث می شود که آنان به هیچ چیز کمتر از یک " مشت آهنین" که نیرومندانه، به سرعت و بدون عفو و آمرزش، دشمن را یک شبه از میان ببرد و راه آزادی را هموار کند، رضایت ندهند، چنین گزینه ای، به بهانه رهایی، کشت و کشتار و خشونت را تجویز می کند.
اما هر نوع تحولی که بر اساس خشونت سیاسی پایه ریزی شود تنها به یک راستگری ناقص و درمان ناتمامی از گرفتاری اصلی منتهی خواهد شد، بویژه آنکه راهکارهای خشونت سیاسی، تنها به فرمان عده معدودی صادر می شوند، در نتیجه نمی توانند فراگیر باشند و به ندرت توان همگانی را بسیج می کنند. به همین جهت، چنین عملکردهایی، به یک پیش شرط لازم برای دستیابی به یک دمکراسی با ثبات و همیشگی تبدیل نشده و در مشارکت دادن مردم شکست می خورند."

گاندی: "  من به مبارزات  مسلحانه اعتقاد ندارم. آنها درمانی بدتر از بیماری هستند. مبارزات مسلحانه نشانه‌هایی از انتقام و نا شکیبایی‌اند. روش خشونت آمیز در دراز مدت نتایج خوبی به بار نمی آورد."
       " من با خشونت مخالفم زیرا،  آثار به ظاهرخوب خشونت موقتی و آثار شیطانی‌اش دائمی‌ست." 

I do not believe in armed risings. They are a remedy worse than the disease sought to be cured. They are a token of the spirit of revenge and impatience and anger. The method of violence cannot do good in the long run.

I object to violence because, when it appears to do good, the good is only temporary; the evil it does is permanent.

اما باید توجه کرد که مهاتما گاندی در این زمینه سخنان  زیاد دیگری نیز دارد. او پیش از هر چیز به لزوم تزکیه نفسِ تک تک اعضای جامعه تاکید دارد و معتقد است که برای اجرا و موفقیت مبارزه بدون خشونت می بایست :
-جامعه در این زمینه آموزش  دیده و تمرین کند.
- مردم باید آماده‌گی فدا کردن همه چیز حتا جان خود را داشته باشند و تنها چیزی را که حاضر به از دست دادنش نیستند، غرورشان است.
- همه باید در راه مبارزه حاضر به فدا کردن جان خود باشند و از مردن نهراسند.
-  مردم حاضر به بخشش و مهربانی حتا به دشمن خود باشند.
-  همه باید با حوصله و خویشتن داری به این مبارزه پای نهند و باید بدانند که این روش مبارزه روشی کُند و زمان بر است .
 ضمن تاکید بر این‌که روش مبارزات بی خشونت و نافرمانی مدنی، می تواند آینده‌ای روشن و پایدار را برای ایران به ارمغان آورد اما این روش برای اجرا پیش نیازهایی دارد که مهمترین آن وجود رهبری کاریزماتیک مانند گاندی‌ست که با آموزش مستمر و توان سازماندهی خود بتواند مردم را با این شیوه به صورت عملی آشنا نموده و جنبه های مثبت آنرا نمایان سازد.

آیا  برای رسیدن به صلح و دوستی و آزادی، ایرانیان پذیرای این سخن گاندی خواهند بود؟
"از گناه متنفر باش نه از گناه‌کار  "
.Hate the sin and not the sinner  


منابع:

۱۳۹۰ بهمن ۱۳, پنجشنبه

چرا با تحریم انتخابات مخالفم؟



من منم! بی هیچ توضیح و تفسیری!
انتخابات مجلس نهم در پیش است. وظیفه به من حکم می کند نه تنها در این انتخابات شرکت کنم بل‌که تنور آن را به هر طریقی که می توانم داغ و داغتر گردانم.
لابد می گویید این کار من خیانت به مردم است. لابد می خواهید انتخابات سال 88 را به من یادآوری کنید و بگویید که این‌همه جوانان کشته و زندانی شدند تا رای دزدیده شده‌ی خود را بازپس گیرند. لابد قصد دارید مرا به یاد نگاهِ آزادی خواه ندا و خون ریخته شده ی او بیاندازید.
به شما بگویم که گوش من از این حرف‌ها پُر است و وقت خود را بیهوده تلف نکنید. من تصمیم خودم را به دلایلی که می گویم گرفته ام و درانجام آن راسخ هستم.
- من بر خلاف همه‌ی شما به ولی فقیه اعتقاد دارم و ایمان دارم ایشان مصالح انقلاب را بهتر ازمن تشخیص می‌دهند. وقتی ایشان حکم می‌کنند که حضور در انتخابات واجب است، من چگونه می‌توانم از منطق و فکر خود استفاده کرده و به دلایل و اسناد شما توجه کنم؟
- من نگران تقلب و این گونه اتفاقات هم نیستم چرا که با درایتی که از رهبر عالیقدر سراغ دارم، می دانم که ایشان فکر همه جا را کرده‌اند و از قبل افراد مناسب و در خط خود را انتخاب نموده‌اند و نام همان افراد از صندوق رای بیرون خواهد آمد.
- من وظیفه‌ی خود می‌دانم که برای حفظ آبروی نظام و مشروعیت بخشیدن به آن، حضور پررنگ خود را در انتخابات به جهانیان نشان دهم.
- من بر خلاف شما اعتقاد دارم که این نظام هدیه‌ی الهی‌ست و اگر هم مشکلاتی وجود داشته باشد با مشارکت در انتخابات و حضور موثر در مراکز تصمیم گیری و تعامل می‌توان آن‌ها را اصلاح کرد.
- اگر هیچ‌کس در امتخابات شرکت نکند، شعار مردمی بودن نظام ما رنگ می‌بازد و -زبانم لال - حکومت به سقوط نزدیک خواهد شد. از سویی دیگر دیگر نمی‌توان به عنوان تنها حکومت دینی- مردمی تبلیغ کرد.
 به هر حال روز انتخابات من و بقیه‌ی دوستانم به همراه خانواد‌ه، پر شور و با لبخند به خیابان‌ها خواهیم آمد و صف‌های طویل در حوزه‌های اخذ رای تشکیل خواهیم داد. در مسیر رسیدن به حوزه‌های اخذ رای هم گشاد گشاد راه خواهیم رفت تا حضورمان پرتعدادتربه نظر آید. شما هم اگر می‌خواهید تحریم کنید مشکلی نیست، از خانه‌های خود خارج شوید و ما راتماشا کنید، مهم اینست که دوربین‌های برنامه‌ی صدا و سیما بتوانند از خیل جمعیت فیلم بگیرند، در فیلم و عکس هم که مشخص نیست چه کسی رای داده و چه کسی برای تماشا و یا اعلام تحریم انتخابات به خیابان آمده است.
همان‌گونه که رهبرمان فرمود مهم شرکت در انتخابات نیست، اصلاً خود انتخابات هم –جایی که ولایت مطلقه فقیه حضور دارد- اهمیتی ندارد، مهم نشان دادن حضور پرشور امت ولایت مدار به جهانیان است و بس.