باز نشر نوشته های این وبلاگ تنها با ذکر منبع آزاد می باشد.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۲, جمعه

حمایت وبلاگی از شاهین نجفی/ توهین مهدی خزعلی به شاهین نجفی



دکتر مهدی خزعلی در باره اجرای جدید شاهین نجفی گفته اند:این کارها خلاف آزاداندیشی و تمدن است، و در جنبش مدنی ما جایی ندارد، این افراد یا جاهلند یا خدای ناکرده عاملند و ممکن است جناح رقیب برای تقویت تعصب دینی چماقداران و توجیه اعمالشان تدارک بینند..منبع: http://www.facebook.com/HADIEMAM


«سنگ پای قزوین» در مقابل مهدی خزعلی اسفنجی بیش نیست. خیلی باید پر رو باشی که با آن سابقه‌ی تاریک و مخدوش و این همه گند زدن‌های اخیر باز سرتان را با اقتخار بالا نگه داشته و این خزعبلات را بگویید!
حقا که سر سفره ی آخوند بزرگ شدن و لقمه‌ی آعشته به خون و فساد را خوردن عاقبتی جز این ندارد.

(آقای) مهدی خزعلی تو چطور به خودت اجازه می‌دهی به شاهین نجفی توهین کنی. او فرزند ایران است و مانند همه‌ی هم نسلان خود درد مشترک ایرانیان را فریاد می‌کند. او هنرمندی ست سبز که ظلم و جور مذهبیون حاکم بر ایران را فریاد می کند. رژیمی که امثال تو بر کشورش تحمیل کرده اید را با موسیقی‌اش رسوا می کند.
این سخنان شما یاد آور هنرمند ستیزی تان در برنامه هویت است . بی گمان اگر کماکان خر مراد را سوار بودید نام شاهین نجفی را به لیست سیاه کتاب هویت اضافه می کردید تا رفقایتان ساز او را شکسته و زبان سرخ اش را برای مولا و امام تان هدیه برند و« مجوز داشتن انتشارات» انعام گیرند.
(آقای) خزعلی اگر ایرانی و آزاده نیستی لا اقل ساکت شو!
دیگر زمان این بازی‌ها گذشته و نمی توان به ساده گی نسل جوان را با تئاتر زندان، گردن شکسته، اعتصاب دروغین و به کما رفتن و سکته ی دروغین فریفت.  شما اصلن بازیگر خوبی نیستید. پروژه خود قهرمان سازی‌تان شکست خورده است!
به جای اقتدا به اُسوه جنایت و ایران ستیزی «خمینی » فریب کار، لااقل به کسی مثل آقای نوریزاد اقتدا کن. مثل او به دوربین زل بزن و به گناهان خود اعتراف کن! به آدم کشتن‌های‌تان ، به دروغ های‌تان و به همه‌ی آن چیزی که در پوشش دین به سر این مردم و ایران آوردید!
حالا چه شده ؟! زنگ خطر برای شما و رفقای‌تان که در زیر نقاب سبز خواستار حفظ نظام دینی ارتجاعی تان هستید، به صدا درآمده؟!  
(آقای) خزعلی، شاهین نجفی(نقوی) عامل و سرسپرده این رژیم نیست، نادان و جاهل هم نیست. با چسب های چینی ولایی شما این وصله ها چسباندنی نیست ! اگر به دنبال کسی برای دادن این گونه القاب هستی به آینه رجوع کن اگر پاسخ خود را نیافتی از ابوی گرامیتان کمک بگیر!
(آقای) خزعلی! بر خلاف شما شاهین نجفی (نقوی ) نه جاهل است نه عامل؛ او فرزند جنبش سبز است.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

مملکت مال خسرو نیست!



ضرب المثل های هر ملتی ریشه در تفکرات و باورهای فرهنگی آن ملت دارد. به بیانی دیگردر ضرب المثل ها و امثال هر قومی می توان چکیده ای از آن چه یک ملت به آن اعتقاد دارد را مشاهده نمود.

 "صلاح مملکت خویش خسروان دانند" این ضرب المثل  مصرعی سروده شده توسط حافظ است که در طول زمان به صورت ضرب المثلی در میان مردم جا افتاده است و در مواردی مشخص به کار برده می شود.
چرایی سروده شدن آن هدف این بحث نیست و تاکید این متن تنها به دلیل رواج این مثل و آثار فرهنگی آن است. در کنار موارد خرد کاربرد این مثل که برای موارد شخصی، میتوان استفاده آن را در سطح کلان مانند اداره یک مجموعه کوچک و حتا در سطح ملی و حکومتی نیز دید.

بی گمان شاهد بوده ایم که وقتی از کارمندی که انتقادی و یاپیشنهادی در محیط کار دارد خواسته می شود که پیشنهاد خود را به مسوولان انتقال دهد، شانه ها را بالا انداخته و میگوید: ای آقا به ما چه! صلاح مملکت خویش خسروان دانند. و یا دیده ایم که در بحث های سیاسی و کلان تر وقتی به بحث مشارکت ملی می رسیم مخاطب تمامی دلزده گی و نومیدی تاثیر مشارکت‌اش را با استفاده از همین مطلب بیان می دارد که: کی به حرف من و تو گوش میکنه! لابد خودشون می دونند دارند چکار می کنند. از قدیم گفته‌اند، صلاح مملکت خویش خسروان دانند."
گویی خسرو یا حکمران، یک کشور را خریده و یا ملکی به او به ارث رسیده و بعد عده ای را به عنوان مردم و اهالی آن کشور برای سکونت در آن دعوت کرده و یا آن مردم به عنوان مستاجر یا مهاجر در آنجا سکونت گزیده اند.
به هر حال مهمان، مستاجر و یامهاجر اگر مشکلی در اداره ی آن کشور دید و اگر خواهان انعکاس آن بود اینکار را می بایست با محافظه کاری و تردید انجام دهد و در آخرِ سخنِ خود، این حق را  بدهد که تصمیم نهایی را  تنها صاحب خانه باید بگیرد، و گرنه ممکن است با دلخوری و یا عصبانیت او مواجه شده و عواقب بدی داشته باشد.

این فرهنگ ما ایرانیان است!

ما داشته های خود، که همان حق تعیین سرنوشت و اداره ی کشوراست را بی کم و کاست و تمام و کمال در اختیار سردم‌داران حکومت می گذاریم (فارغ از شکل آن حکومت و عنوان آن حاکم)  و از او بتی توانمند می سازیم و سپس برای به دست آوردن همان حقوق اولیه و محدود کردن اختیارات همان بت خود ساخته  مجبور می شویم سال‌ها رنج ، فلاکت، زندان و شکنجه را تحمل کنیم.
از قدیم گفته اند: عنان مركب خویش به دست غیر مسپار، كه باز ستاندنش كمتر از گدایی نیست. 

این مملکت متعلق به هیچ خسرو، شاه، ولی، و حزب و دسته ای نیست حتا متعلق به نسل فعلی هم نیست بل‌که به همه ی ایرانیان از گذشته تا حال و نسل های آینده تعلق دارد و ما -به عنوان یک بخش کوچک از این مجموعه ی بزرگ- حق نداریم سرنوشت آن را به کسی واگذار کنیم.

از طرف دیگر انتقالِ حق تصمیم گیری و تعیین سرنوشت به حاکمان و دولت مردان، به هیچ‌وجه مسوولیت ما را در قبال آن سلب نخواهد کرد. تک تک ما مسوول بد و خوب حوادثی هستیم که به سر این مرز و بوم خواهد آمد.
بر ماست که پرسشگر باشیم و مانند صاحب و مالک اصلی خاک از مستاجران خود که برای اداره کشور برگزینم حساب خواهی کنیم. باید این انقلاب فرهنگی را از خود آغاز کنیم. باید ضرب المثل های مان را به نحوی دگرگون سازیم که باعث رشد فرهنگ استبدادی و اضمحلال ارزشهای انسانی مانند آزاده خواهی نگردند.
باید بگوییم که: " صلاح مملکت خویش مردمان دانند"

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۰, چهارشنبه

(آقای) خزعلی! بر خلاف شما شاهین نجفی (نقوی ) نه جاهل است نه عامل؛ او فرزند جنبش سبز است.



 مهدی خزعلی:این کارها خلاف آزاداندیشی و تمدن است، و در جنبش مدنی ما جایی ندارد، این افراد یا جاهلند یا خدای ناکرده عاملند و ممکن است جناح رقیب برای تقویت تعصب دینی چماقداران و توجیه اعمالشان تدارک بینند..منبع: http://www.facebook.com/HADIEMAM


«سنگ پای قزوین» در مقابل مهدی خزعلی اسفنجی بیش نیست. خیلی باید پر رو باشی که با آن سابقه‌ی تاریک و مخدوش و این همه گند زدن‌های اخیر باز سرتان را با اقتخار بالا نگه داشته و این خزعبلات را بگویید!
حقا که سر سفره ی آخوند بزرگ شدن و لقمه‌ی آعشته به خون و فساد را خوردن عاقبتی جز این ندارد.

(آقای) مهدی خزعلی تو چطور به خودت اجازه می‌دهی به شاهین نجفی توهین کنی. او فرزند ایران است و مانند همه‌ی هم نسلان خود درد مشترک ایرانیان را فریاد می‌کند. او هنرمندی ست سبز که ظلم و جور مذهبیون حاکم بر ایران را فریاد می کند. رژیمی که امثال تو بر کشورش تحمیل کرده اید را با موسیقی‌اش رسوا می کند.
این سخنان شما یاد آور هنرمند ستیزی تان در برنامه هویت است . بی گمان اگر کماکان خر مراد را سوار بودید نام شاهین نجفی را به لیست سیاه کتاب هویت اضافه می کردید تا رفقایتان ساز او را شکسته و زبان سرخ اش را برای مولا و امام تان هدیه برند و« مجوز داشتن انتشارات» انعام گیرند.
(آقای) خزعلی اگر ایرانی و آزاده نیستی لا اقل ساکت شو!
دیگر زمان این بازی‌ها گذشته و نمی توان به ساده گی نسل جوان را با تئاتر زندان، گردن شکسته، اعتصاب دروغین و به کما رفتن و سکته ی دروغین فریفت.  شما اصلن بازیگر خوبی نیستید. پروژه خود قهرمان سازی‌تان شکست خورده است!
به جای اقتدا به اُسوه جنایت و ایران ستیزی «خمینی » فریب کار، لااقل به کسی مثل آقای نوریزاد اقتدا کن. مثل او به دوربین زل بزن و به گناهان خود اعتراف کن! به آدم کشتن‌های‌تان ، به دروغ های‌تان و به همه‌ی آن چیزی که در پوشش دین به سر این مردم و ایران آوردید!
حالا چه شده ؟! زنگ خطر برای شما و رفقای‌تان که در زیر نقاب سبز خواستار حفظ نظام دینی ارتجاعی تان هستید، به صدا درآمده؟!  
(آقای) خزعلی، شاهین نجفی(نقوی) عامل و سرسپرده این رژیم نیست، نادان و جاهل هم نیست. با چسب های چینی ولایی شما این وصله ها چسباندنی نیست ! اگر به دنبال کسی برای دادن این گونه القاب هستی به آینه رجوع کن اگر پاسخ خود را نیافتی از ابوی گرامیتان کمک بگیر!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

اعلام موضع شخصیت های فرهنگی و سیاسی در مورد جنبش نقوی



- زندانی سیاسی: از کسی که بخاری برنخواست تنها امید ما نقی ست.
- شاهین نجفی: حالا که مهدی خوابه ما توروصدا می زنیم. آی نقی!
- محسن نامجو: کاش این آهنگ " آی نقی رو" من میخوندم. خیلی نامردی شاهین!
- نوریزاد: به نقی بگویید کامپیوتر و لوازم شخصی مرا از این دزدان و غاصبان باز پس ستاند.

- بنی صدر: فقدان اندیشه راهنما در نزد این افراد و عدم سازگاری با موازنه عدمی باعث شده که این فرقه به سوی اصول فقهی و ولایت جمهور سوق نکند و مورد عنایت من با توجه به کوشش های عملی ونظری 60 ساله ام قرار نگیرد.

- رضا پهلوی: اصلا مسئله‌ی ما امروز اين نيست. مسئله‌ی ما اين است که تا روزی که بنده، شما و ديگری نتوانيم در مملکت خودمان، در يک قالب دمکراتيک، رأی خودمان را بدهيم، نمی‌توانيم نظرات خود را پيش ببريم. اول به آن برسيم بعد بگذاريم مردم انتخاب کنند. رأی خودت را در جيب خودت داشته‌باش، جمهوری‌خواه می‌خواهی باشی، مشروطه‌خواه می‌خواهی باشی، یا نقوی باشی. اصلن شاید با رای مردم نقی شاه شد.

- خزعلی: نقی به مطهری رای نداد پس به او رای نمی دهم.
- احمدی نژاد: دولت طرح هایی برای مدیریت این جریان تهیه کرده ولی بعضی از دوستان و آقازاده ها کارشکنی می کنند.
- خاتمی: گقتمان این دوستان متمدنانه و در چهارچوب نظام نیست.
- خامنه ای: بنده به صراحت اعلام می کنم که نقی و جدش دشمنان اسلام بوده و هستند.
- جنتی: در همان کودکی هم این نقی زیاد شیطنت می کرد.
- خمینی: من تو دهن نقی میزنم. من تو دهن جدش هم زدم نقی که جای خود دارد.
- بن لادن: حیف که شهید شدم وگرنه منفجرش می کردم.
- نماینده جنبش چپ کارگری : خیزش های عمومی اگر درروند طبیعی خود با خصلت های بورژوازی در نیامیزند بی شک میتوانند نقش خود را در بسیج توده ها و قیام ضد ارتجاعی ایفا کنند اما نقی ایسم را در پروسه های عینی نمی توان به درستی ارزیابی کرد و نیازمند بحث های عمیق نظری و تئوریک می باشد.

- حزب توده: اگربا کرملین هماهنگ نشده باشد پس امپریالیستی ست.

-جرس : هر سبزی سبز نیست.  ما به عنوان تنها نمایندگان جتبش سبز مردم اعلام میکنیم که نقی در ایران پایگاهی ندارد. اگر می تواند یک فراخوان بدهد تا میزان هوادارانش مشخص شود.

- مسعود بهنود:به یاد دارم که در خانه ای در سنگلج مستوفی الملک در باره ی نقی با من گفتگو می کرد که نور مهتاب شبانگاهی که تازه از پشت ابرهای بهاری رهیده بود به صورتش تابید و صدای قدم هایش بر سنگفرش های باغ دور شد و عطر اقاقیا بود که فضا را معطر میکرد.

- شیرین عبادی: از جناب نقی می خواهم که به کنیزداری پایان دهند وگرنه یک نامه در اعتراض به بان کی مون خواهم نوشت.
- نایاک: ما با امام لابی کرده ایم و امیدواریم ایشان مخالفت خود را با تحریم های غرب بر علیه جمهوری اسلامی اعلام کنند.
-سروش: مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد. البته اشتباه اینست که این گفته ی لسان الغیب را به آمدن نقی نسبت دهیم در حالی که پوپر نقش علم را در پیدایش معرفت در جهان هستی با تحلیلی از ماکس وبر همخوان می داند و گم گشته گی یوسف و باز آمدنشان را به مولای رومی و شمس او تعبیر می نماید.
شهرام همایون: نقی هم جزء جنبش" ما هستیم" هست حالا بعضی ها چون با من "شهرام همایون" مخالفند میخوان اینجوری وانمود کنند که نقی از من خط نمی گیره ولی میتونید برید از خودش بپرسید.از خود من هم یک پرچم  شیر و خورشید خریده.
بهرام مشیری: اصولن در تاریخ تشیع از زمان شاه اسماعیل رسم بر این بوده است که حاکمان هر از چند گاهی از این بازی ها برای سرگرم نمودن رعیت استقاده میکردند و این وظیفه " الیت" و نخبه گان جامعه است که فریب نخورند.
سکویی: اگر نقی ضد سلطنت باشه من مادر...خواهر...!
استیو جابز: کاش به جای سیبی گاز زده ازتصویر نقی برای لوگو استفاده میکردم.
موسوی و کروبی: آخه از درون حبس خانگی میشه نظر داد اونم نقی! برو ! برو این دام بر مرغی دگر نه!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

شهر در امن و امان است، هموطن آسوده باش




شهر در امن و امان است، هموطن آسوده باش
تاج و تخت دست خران است، هموطن آسوده باش

روز روشن بر سر کوی، کیف مردم می زنند
گشت ارشاد در پی دیش روی بام است، هموطن آسوده باش

جیب مردم چون کف دست، سفره ها از نان تهی!
مختلس یار و رفیق بانکدار است، هموطن آسوده باش

شاکیان در دادگاه، مشت بر آهن می زنند
 قاضی با دزد هم قطار است، هموطن آسوده باش

فقر و فحشا و تجاوز دام خود گسترده اند
مجلس در شورِ شعار است، هموطن آسوده باش

جهل و جادو را به اسم دین قالب می کنند
مجتهد فکر مزار است، هموطن آسوده باش

کارگر بیکار، به کنجی غمزده!
دولت اما در پی ایجاد کار است، هموطن آسوده باش

بند زندان، خانه ی استاد و شاگرد گشته است
دزدیِ عنوان و مدرک برقرار است، هموطن آسوده باش

گرچه دل خونیم، ولی رخساره سبز
از پس این فصل سرد آخر بهار است، هموطن آسوده باش

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۶, شنبه

نقش نقی در جنبش‌های آزادی‌خواهی ایران



آنگاه که ایران با بی کفایتی حکومت قاجار به سوی نابودی می رفت، مردم درمانده و مستاصل به نقی گرویدند و او خمره ای آب انگور را لاجرعه سر کشید و ستارخان را ندا داد که به سوی تهران برو و شر این نااهلان را از سرمردم کوتاه کن. و آن شد که همه می دانیم.

 آنگاه که جنگ جهانی خانمان ایرانیان را نابود کرد، مردم به سوی نقی شتافتند و او خمره ای آب انگور را لاجرعه سر کشید و رضا شاه را فرمان داد که برو و کار مملکت را سر و سامان بخش و او همان نمود ولی جماع بیش از حد او با «عوام الناس» و« الیت» جامعه خشم نقی را برانگیخت و تبعیدش نمود و پسرش را فرمان داد که کار پدر را به اتمام برد.

آنگاه که دیگر بار مردم از جور محمد رضا شاه و« بی اکشنیِ » ایام به ستوده آمدند به حمایت نقی محتاج گشتند، نقی خمره ای آب انگور لاجرعه سر کشید و خمینی را امر کرد که اینان هوس کربلا دارند برو و هر روزشان را عاشورا گردان.

اکنون دیگر بار مردم به تنگ آمده از عاشورا طلبان، به نقی پناه آورده اند و او خمره های آب انگور را یکی پس از دیگری خالی می‌کند ولی هنوز راه حلی نیافته است.
 با سیاسیون و خواص قوم رایزنی کرد؛
- یکی گفت: اوضاع مطابق حکومت صدر اسلام است، یا نقی بی خیال شو!
 - دیگری گفت: حالا که قرار است کاری کنی، بهتر است جاهایی را که اسلام در خطر افتاده ماله ای کشیم و رنگ و روغنی زنیم.
 - سومی صدا در گلو انداخت که: تو چکاره ای؟! من در 60 سال گذشته این رژیم را با مبارزات سیاسی خود پی افکنده‌ام. حتا در تبعید هم اگر باشم حافظ آن خواهم بود. نقی در پاسخش آروغی بزد که خفه!
 - و از دیگری که وجناتش مقبول تر بود چاره جویی کرد. منادا گره کراوات خود را مرتب کرد و گفت: جناب نقی اگر شما هم به ما بپیوندید بی گمان خواهیم توانست طی یک پروسه دمکراتیک، دمکراسی را به ایران بازگردانیم. نقی چشم غره ای به سوسن کرد که  به اندرونی رود!!
 - دیگری که اسب چوبینی در دست داشت در پاسخ گفت: ای سید نقی و فرزند رسولولو من هم از سلاله ی تو هستم پس توپ رو بده به دستم که دیگه خیلی خسته ام ، هه هه هه... نقی بادی از معده ی مبارک حواله او نمود و منتظر پاسخ دیگری ماند.
 - دیگری با محاسنی آنکارد شده و شکمی برآمده، پاسخ داد که: اماما کار دنیا را به ما بسپار که در شان تو نباشد. ما رای خواهیم داد و مردم را نیز سر صندوق ها خواهیم کشاند تا تو بدانی که اوضاع امن و امان است. من دین را چنان برایتان تئوریزه خواهم کرد که شما وجد گرامیتان رسولولو هم آنرا تشخیص ندهید. امام با ادرار  مبارکشان او را آغشته ساخت و رو به دیگری نمود.
 پاسخ های زیادی ارائه شد، از تقسیم ایران گرفته تا درخواست کمک از جهود و نصارا، از حمله گازانبری از داخل خاک عراق گرفته تا تغییر پرچم و سرود ... امام که خسته می نمود رو به عسگری کوچولو کرد که تو بگو چه کنیم ؟!
 عسگر به ذوالنعوظ خود دستی کشید و امام با خوشحالی فریاد کشید: البته ! همین است!
 من برای شما نمونه خواهم ساخت و شما با کپی این نمونه ها در کشور خود رهایی خواهید یافت. آنگاه امام برخاست و به جمع فرمان گم شوید صادر نمود.
 پنج ماه گذشت و نقی  تمام بلاد عربِ همسایه  را جُنباد. یکی پس از دیگری جنبیدند و مردم شوریدند...

خورشید در حال غروب کردن در صحرای سامراست، و در بلاد پارس سیاهی شب همه جا را فرا گرفته، امام در خیمه نشسته است و جمعی گرداگرد او را گرفته اند.

امام پرسید : ای خواص پارس! آیا مشکلتان حل شد و راه حل را یافتید؟!

 همه ی آن جمع با هم به سخن در آمدند. هر کس چیزی می‌گفت و سعی داشت سخن خود را به امام برساند. امام دست به ذوالنقار برد و برق آن، همه را به سکوت واداشت. در حالی که از غضب و تاثیر آب انگور روی مبارکشان گلگون گشته بود به یکی از میان آن جمع اشاره کرد که تو بگو! آن پدر مرده هم با لکنت پاسخ داد که: آقای نقی ما داریم از طریق پالتاک، شورایی تشکیل می دهیم که در آن با رای گیری نتیجه بگیریم که چه باید بکنیم، ولی مشکل اینجاست که  شبها همه قول می‌دهند که باشند ولی فردا تکذیب می‌کنند!
 امام برخاست و از خیمه خارج شد. به اصحاب که در بیرون خیمه بودند دستور داد که در خیمه را ببندند که کسی فرار نکند و گقت:" هر کس با افراد درون این خیمه جماع کند بدرستی که آتش جهنم بر او حرام گردد".

 این بگفت و اهالی سیاست را به اصحاب سپرد و خود در خیمه ای دیگر به فیس بوق درآمد تا از جوانان پارس چاره جوید!

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۵, جمعه

نقی ایسم؛ تنها راه نجات ایران



در نقویت نه تنها دین در سیاست دخالت نمی کند بلکه جماع با آخوند آزاد است.
 نقوی به خرافه و بت پرستی اعتقادی ندارد و با آن مبارزه می کند و این نخستین گام آزادگی ست.
نقوی خواستار بازگشت به دوران خلایی خمینی نیست.
 نقوی برانداز است.
نقوی با اصلاح طلب جماع میکند
نقوی با هر کس که رای دهد جماع میکند.
نقوی  از چاپلوسی و پاچه خواری بیزار است.
نقوی تجزیه طلب را با ذوالنقار پاسخ می دهد.
نقویت حکومتی متمرکز است و فقط امور مربوط به آب انگور خودگردان است.
نقویت آلترناتیو است.
نقویت اپوزیسیون است.
در حکومت نقوی انتقاد، شوخی وخندیدن به سیاست مداران آزاد است حتا با نقی.
در حکومت نقوی آب انگور و وسایل لهو و لعب(خوشگذرانی)، نه تنها آزاد است بلکه ترویج هم می شوند.
در حکومت نقوی همه حتا خدا و نقی نیز پاسخگوی اعمال شان هستند.
 درحکومت  نقوی دگر باش آزار نبیند.
 درحکومت نقوی دگر اندیش از چیزی نهراسد.
در حکومت نقوی از بیم نصف شدن، کسی خلاف نکند و به زندان نیاز نباشد.
نقی با مصاحبه گر جماع می کند.
نقی با آلترناتیوساز جماع می کند.
نقی با ملت ساز جماع می کند.
نقی با دو دره باز جماع میکند.
نقی با لابی گر جماع میکند.
نقوی آزاداندیش است و ایران را آزاد می خواهد.