باز نشر نوشته های این وبلاگ تنها با ذکر منبع آزاد می باشد.

۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

آن زمان که خمینی نظارت استصوابی را پایه گذاری می کرد روشنفکران ما کجا بودند؟


خمینی در مصاحبه با نشریه اشپیگل* در مورد انتخابات آزاد چنین می گوید:

پرسش: آیا انتخابات واقعاً آزاد خواهد بود؟

پاسخ: بله. واقعاً آزاد. به شما بگویم که ما برای انتخابات شرایطی اسلامی قائل خواهیم شد که کاندیداها باید متصف به آن‌ها باشند. ما نخواهیم گذاشت که عده‌ای قلیل معلوم الحال به خرج مردم وارد مجلس شوند.

نکته ی قابل تأمل این است که این مصاحبه در روزهای پیش از پیروزی انقلاب صورت گرفته و خمینی با شفافیت و بدون پرده پوشی بحث نظارت استصوابی را در انتخابات بیان می‌کند.
خمینی می‌گوید که برای انتخابات شرایطی اسلامی در نظر خواهد گرفت تا ورود افراد را به مجلس کنترل کرده و از ورود افرادی که ایشان آن‌ها را معلوم الحال می داند جلوگیری گردد. با بیان این جمله، خمینی به صراحت طرز تلقی خود و ایده‌آل خود را از انتخابات آزاد، تعریف و ترسیم نموده است.
انتخابات آزاد از دید وی بدان معناست که قبل از ورود به عرصه‌ رقابت، کاندید‌ها می بایست از فیلتری بگذرند و در صورت داشتن شرایط اسلامی تعیین شده، قادر خواهند بود در رقابت انتخاباتی شرکت کنند.
آیا این همان مفهوم نظارت استصوابی را نمی‌رساند؟

 پرسش‌های زیر در پی این سخنان خمینی ذهن را مشغول می‌دارند:

1- حق تعیین سرنوشت وآزادی در انتخاب نماینده از همان ابتدا در حکومت جمهوری اسلامی نقض شده است.
پس ارجاع به قوانین مصوب این مجلس از جمله قانون اساسی و تکیه به اسناد و آمار مربوط به آنها برای اثبات محق و قانونی بودن شخص ویا عملکرد افراد، بی اساس و بی اعتبار می باشد زیرا مجلسی با این مشخصات نمی‌تواند خالق و بوجودآورنده‌ی قوانینی مترقی و در برگیرنده حقوق بنیادین انسان و مبتنی بر آزادی‌های فردی، باشد.

2-از نظامی که پایه و بنیان‌اش این‌گونه شکل گرفته  و بنیان گذارش-آن زمان که هنوز به طور کامل مستقر نشده  و قدرت را بدست نگرفته بود- بدین نحو آنرا ترسیم نموده است، چگونه اکنون که تمام و کمال ابزار لازم را برای اعمال زورگویی و دیکتاتوری را دراختیار دارد، می‌توان انتظار داشت که به انتخاباتی آزاد تن در دهد؟

3- نقش روشنفکران و روشن‌گران  سیاسی در این روند چگونه تعریف می شود؟
خمینی صریح و شفاف گفت، ولی کسی نشنید واگر هم شنید آنرا جدی نگرفت. او می دانست چه می‌خواهد و برای رسیدن به خواسته‌اش چه باید انجام دهد، اما روشنفکران ما خود فریفته بودند و تلخی ماجرا اینجاست که  اصرار درتطهیر خود و فریب ‌کاری خمینی دارند. حال آنکه - ضمن تاکید بر فریب‌کاری خمینی- نقش عمده‌ی شکل گیری دیکتاتوری را می‌بایست در بی تدبیری، تساهل و خیانت‌کاری آندسته از روشنفکرانی که به جای به چالش کشیدن این اظهارات سعی در همسو نشان دادن آن‌ها با حقوق بشر را داشتند و در مخفی نمودن خطری که در پس این عقاید نهفته بود، جستجو کرد.
به اصطلاح روشنفکرانی که به جای اقرار بر تدبیری و کاهلی خود، هم چنان به فریفتن خود و دیگران در تلاش‌اند.

بر ماست که اگر شعار‌زیبای انتخابات آزاد می‌شنویم، از گوینده‌اش بخواهیم که تعریف و تفسیر خود را ازآزادی و شرایطی که مد نظر دارد را بیان نماید. آنگاه می‌توان انتخاباتی را آزاد خواند که هر کس با هر عقید‌ه‌ای فرصت برابر برای شرکت و رقابت در آن را دارا باشد و پیش شرط های تعیین شده،  مانع حضور افراد به دلیل عقیده، نژاد و جنسیت نگردد.  
 تاریخ  به ما تذکر می‌دهد که  برای در بند کردن آزادی، اول آن‌ را با شرایطی ناعادلانه محدود می‌کنند.
 آزادیِ گزینشی، نخستین گام درراه دیکتاتوری ست.




۱۳۹۰ دی ۵, دوشنبه

اصلاح طلب ها پاسخ گویند که تفاوت خامنه ای و خمینی چیست؟



این واقعیت که اکثریت مردم ایران از وضعیت کنونی کشور ناراضی‌اند، به اندازه‌ای روشن و عیان است که برای صحت سنجی و اثبات آن نیازی به نظرسنجی ویا ارائه‌ی مدرک و سند و بحث‌های تئوریک نمی باشد.
 این نارضایتی به بخش‌های گوناگون  کشور مانندِ، اقتصاد، سیاست، جامعه، فرهنگ و دیگر... به شکلی تعمیم یافته است که به ندرت می‌توان قشری را مشاهده نمود که از وضع موجود رضایت‌مند باشند.
وقتی در کشوری نارضایتی به این سطح رسد، می توان انتظار داشت تحولاتی بزرگ صورت پذیرد و کشور ما نیز از قاعده مستثنی نیست. شواهد نیز، نشان ازهمین- روندِ ناگزیر به سوی تحولات- را دارد.
 نه تنها در میان صفحات دنیای مجازی، بل‌که در کوچه پس‌کوچه‌های کشورمان نیز این حس و انتظار همگانی برای تغییر شرایط را می توان خواند، شنید و دید.
جمعی انتظار دارند که طوفانی انقلابی درنوردد و شعبده وار بچرخد و بچرخاند و در پایان بسازد آن دنیایی را که ایده‌آل آنهاست.
جماعتی دیگر معتقدند که این طوفان قبلاً- در سال 57-  دمیده و آرمان شهری که در پی‌اش بودیم، در آن زمان بنا شده ولی از بد حادثه، بر اثر زیاده خواهی، حب دنیا و کمبود یا نبود تقوا، آرمان‌های آن به فراموشی سپرده شده و ارزش‌های اولیه و بنیادین‌اش زیر پا گذاشته شده است.

روی سخن این نوشته با جماعت دوم- مشهور به اصلاح طلبان- می باشد.

همان‌گونه که اشاره شد پایه اصلی تفکر این دوستان، پرهیز از گذر از راه رفته و جلوگیری از هزینه‌های دوباره است. این عزیزان معتقدند که مبارزات آزادی خواهی مردم ما، پس از صد سال سرانجام در سال پنجاه و هفت با رهبری آقای خمینی به ثمر رسید و رژیمی دمکرات و مردمی با رای مردم حاکم شد و به مدت یازده سال- یعنی تا هنگامی که بنیان گذار آن در قید حیات بود- کشور ما به سمت استقلال، آزادی و مبانی جمهوریت- به عنوان خواسته و شعار همیشگی آزادی خواهان- پیش می رفت، ولی پس از درگذشت آقای خمینی و جانشینی آقای خامنه‌ای این روند به انحراف کشیده شد. ایشان بر این عقیده‌اند که اصول مترقی قانون اساسی اجرا نشده، قوانینی خلاف مصالح مردم به آن افزوده شده، عدم مدیریت صحیح باعث تخریب اقتصادی گشته و در نهایت ولایت فقیه به عنوان تاثیر گذار ترین شخص کشور نتوانسته است مسیری که با عنوان «خط امام» نامیده می شود و در برگیرنده عقاید و سلوکِ بنیان گذار انقلاب اسلامی ست را ادامه دهد و مشکلات کنونی در همین انحراف از «خط امام» ریشه دارد.
بر اساس همین طرز فکر و ریشه یابی این چنینیِ مشکلات، لاجرم استراتژی مبارزات سیاسی اصلاح طلبان  بر تصحیح و اصلاح انحراف پیش آمده و بازگشت به شرایط پیش از درگذشتِ آقای خمینی، تبیین شده و به تبع شامل طیفی  ازراهکار‌ها، نظیرتذکر و درخواست از رهبر برای اصلاح خود و امور، تا تلاش برای محدود کردن اختیارات وی با استفاده از ظرفیت های قانون اساسی و دیگر ابزار‌های قانونی ، می باشد.
بدون آنکه بخواهیم درستی یا خطای این طرز تفکر را ارزیابی کنیم تنها این بحث را پیش می گیریم که برای اصلاح هر روند یا پروسه می‌بایست میزان انحرافِ آن پروسه را از مقادیر و الگوهای از پیش تعیین شده، به دقت اندازه گیری نموده و برای تصحیح آن‌ها برنامه‌ای ارائه داد. به همین دلیل پرسش زیر به عنوان نخستین گام در راه اصلاح وضعیت کنونی پیش روی ماست که انتظار می‌رود دلمشغولان و پیروان مکتب اصلاحات، پاسخگوی آن باشند تا تصویری شفاف از آینده و اهدافی که در پی آنند طراحی گردد.

پرسشی که از آن سخن رفت اینست: وضعیت جامعه‌ی ایران از 22 بهمن سال 57  تا سال 68، یعنی در زمان رهبری آقای خمینی، دارای چه ویژگی هایی بود که در زمان رهبری آقای خامنه‌ای تغییر کرده است. به عنوان نمونه:
-کدام ساختارهای اقتصادی، در زمان آقای خمینی پایه ریزی شد که در زمان خامنه ای تخریب شد؟
- کدام آزادی اجتماعی و سیاسی در زمان خمینی موجود بود که در زمان خامنه ای سلب شده است؟
- آیا حقوق بشر در زمان خمینی رعایت می شد که رعایت نشدن کنونی آن، انحراف محسوب گردد؟
- آیا اعدام مخالفان سیاسی مختص به دوران خامنه ای ست و در دوران پیش از او اعدام مخالفان صورت نمی‌گرفت؟
- سوء مدیریت و سپردن پست های مهم مدیریتی فقط در زمان خامنه ای ست که محدود در دایره‌ی خودی هاست و در زمان خمینی شایسته سالاری رعایت می گردید؟
- خود محوری و اختیارات فردی خمینی بیشتر بود یا خامنه ای؟
- آیا ترور و سرکوب مخالفان در زمان خامنه ای باب شده است؟
- سیاست خارجه و تعامل با همسایگان و جامعه جهانی چه انحرافاتی نسبت به زمان خمینی داشته است؟
 موارد بالا تنها بخش کوچکی ست که می بایست مبنای مقایسه‌ی دو دوران مورد بحث قرار گیرند.

البته جا دارد به روایتی دیگر از اصلاح طلبی نیز بپردازیم. روایتی که معتقد است، انحراف از زمانِ شروع ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد آغاز شده و پیش از آن کشور در مسیر درست و پیشرفت قرار داشته است.

به اینان نیز می بایست یادآور شد که موارد تمایز و تفاوت این دوران را با دوران پیش از احمدی نژاد به صورتی معین و قابل درک بیان کنند. باز هم به عنوان نمونه می توان موارد زیر را برشمرد:
- آیا رانت خواری وآقا زاده‌گی از زمان احمدی نژاد شروع شد؟
- آیا مدیریت کلان مملکت پیش از دولت احمدی نژاد در وضعیتی مطلوب و مطابق با استانداردهای جهانی بود؟
- آیا دولت‌های پیش از احمدی نژاد لزوم پاسخگویی به مردم و اعتراف به اشتباهات خود را باور داشتند؟
- دروغ، تزور، مدارک جعلی و فساد مالی مقامات مختص این زمان است و دولت های قبلی از آن مبری بوده اند؟
- ترور و سرکوب آزادی خواهان در داخل و خارج مرزهای کشور فقط در زمان احمدی نژاد بوده است؟

به هر روی ترسیم مدینه‌ی فاضله و آرمان شهری که به سوی آن گام برمی داریم و خواهان همراهی دیگران در این راه نیز هستیم وظیفه ایست که گریزی از آن نیست.
نمی توان با تجمیع تمامی مشکلات و ریشه‌های فلاکت کنونی در یک شخص و یا اشخاص –چه خامنه ای باشد و یا احمدی نژاد- و مبارزه با او وحذف او و یا آنها، صورت مسئله را پاک نمود.
اصلاح طلبان بر این مسئله تاکید دارند که حساب رژیم را از مجریان و دست اندرکاران آن باید جدا ساخت و گناه و اشتباه افراد را به نوع حکومت تعمیم نداد ولی می بایست بدانند که برای اثبات این مدعا، آنان می بایست نمونه هایی عینی از این ادعای‌شان ارائه دهندو یا به بیانی دیگر مظروف مناسب برای این ظرف که ادعای مناسب بودن‌اش را دارند را معرفی کنند وگرنه ادعای دیگری قوت می‌گیرد که:
رژیم جمهوری اسلامی مانند هواپیمایی ست بدون موتور که بهترین و شایسته ترین خلبانان نیز قادر نخواهند بود آنرا به پرواز درآورند واگر نیز با وزیدن بادی موافق از زمین کنده شود، بی گمان سقوطی مرگبار سرنوشت‌اش را رقم خواهد زد.

۱۳۹۰ دی ۲, جمعه

رضا پهلوی، نامی که جرم است



در حال خواندن کتاب وبحث بر سر آن، ماموران ساواک مرا و دوستان ام را به مهمانی اوین دعوت کردند و آنچنان که شایسته‌ی سازمان امنیت یک رژیم دیکتاتوری‌ست از ما پذیرایی نمودند. در بازجویی‌های ساواک بود که دانستم، کشور به یمن و برکت ملوکانه پای در راه تمدن بزرگ گذاشته و من می‌خواسته ام حرکت‌اش را مانع شوم. بر خودم بالیدم که چه قدرتی داشته‌ام که در زیرزمین خانه با چند کتاب، جلوی چرخ‌های قطار همایونی را سد کرده‌ام. سال‌های خوبی را در آن مهمانی اجباری به صرف آب خنک گذراندم. صبحدمی درب ها باز شد و پیام آمد که، قطار تمدن بزرگ متوقف شده ومهمانی به پایان رسیده است. نگاه‌های افتخارآمیزی رد و بدل شد و لبخند بر لب پای برخیابان نهادم. چند ماهی نگذشته بود که برای مرتب کردن خرت و پرت هایم به همان زیر زمینی که اشاره شد رفتم و سیل خاطرات دور،  مرا درلابلای برگ‌های نوشته‌ها و کتاب‌های قدیمی غرق کرده بود، که ناگهان ضربه ای محکم مرا از خاطراتم جدا ساخت و ضربه ی محکمتر بعدی مرا به دیار بیهوشی روانه کرد. چشم هایم را که گشودم در جایی بودم تنگ وتاریک که بعدها دانستم بخش جدیدی از همان اوین همایونی‌ست.
میزبانان جدید به دیدنم آمدند و پذیراییِ شاهانه که نه، ملایانه ای از من بعمل آوردند. بحث شان این بود که لابد از آسمان بریده ام که به زیرزمین رفته ام و بدون شک با الله سرِ ستیزه دارم. باری چندین بهار نیز بر این منوال گذشت. روزی درب خروج را به من نمودند که برو! من برای دومین بار از آن در خارج می شدم ولی اینبار با چند عضو ناقص شده، قلبی شکسته، بی تبسمی بر لبانم و به قول شاملو چیزی شبیه آتش در جانم .
در گوشه ای خزیدم چرا که به آسمان نظر داشتن ریا بود و بر زمین نظر دوختن جرم و زیرزمین خانه ام نیز دیرزمانی بود که ویران گشته بود.
این مقدمه را گفتم که میزان ارادتم را به شاه و ملا بیان کرده و خواننده را از پیشداوری باز دارم.

ولی فقیه زمانه به تاسی از امام کبیر بیداد میکند، می کشد و ویران می‌سازد و ما بر سرِیکدیگرزنان و گریبان یکدیگر دران، به نظاره نشسته‌ایم.
هستند کسانی که پرچم مخالفت بر ولی فقیه کنونی برافراشته اند، زآنکه می‌پندارند که او از خط امام کبیر راحل‌شان منحرف شده و باید مسیراو را اصلاح کرد، بی آنکه بگویند این انحراف در کجاست؟ کدامین ظلم را خامنه ای بدعت گذارد که خمینی از آن بَری بود؟! کجای این کشور را خمینی آباد کرده بود که بدست خامنه ای ویران گشت؟! باری می نویسند، مصاحبه میکنند، زندان میروند، اعتصاب غذا می کنند و قهرمان لقب می گیرند بی آنکه پاسخگوی هویت سیاسی‌شان باشند. گویی تاریخ فلاکت این مرزو بوم با آمدن دولت احمدی نژاد آغاز شده و پیش از آن در بهشت ساخته شده توسط اینان می زیسته ایم بی آنکه خود بدانیم!
این مبارزان شش ساله و فرشتگانِ بی گناه بهشت خمینی از چنان مصونیتی برخوردارند که هیچ نقطه تاریک که نه، خاکستری رنگی در پرونده‌شان نباید یافت. تصدیِ پست‌های کلیدی، دست دردست جنایت کاران داشتن، رانت خواری، ثروت های رویایی وصدها مورد مشابه، نمی تواند هیچ خللی در باور قهرمان ملی بودن آنها وارد سازد. کسی از گذشته‌شان نباید بپرسد، ملاک حال آنان است، نام ونشان خود و اجدادشان بی اهمیت تر از آن است که  درصدر اخبار قرار گیرد. اینان معصومینی هستند با ریش های مرتب با حساب های بانکی فربه که میتواند رسانه‌ها زیادی را به قهرمان بودن‌شان به شهادت وادارد.
گروهی نیز هستند که خمینی بر گرده‌ی بی تدبیری سیاسی شان سوار شد و خود اولین زخم خورده‌گان شمشیر خون ریز او بودند، ولی غروری تهی از منطق- پنهان شده در سماجت بیمارگونه- از آنان مجال بازگشت از راه رفته را گرفته و همچنان بدنبال گوهرخیالی‌شان در نو توی عمامهی  و عبا سرگردانند.هنوز هم افتخار می کنند که تفنگ چریک‌هایشان، تفسیرهای روشنفکر پسندشان از کتاب و حدیث و مشاطه گری شان در نوفل لوشاتو دیو کمین کرده سیصد ساله را به خانه کشاند.
 اینان را به نقد می کشند، دشنام شان می‌دهند، اعدامشان می‌کنند اما همچنان نام و نشان‌ و مرزهای خصوصی‌شان از اتهام مصون مانده است. کسی شجره نامه شان را تورق نمی‌کند تا معلوم شود که بسیاری از اینان نیز ملا زاده‌اند و در دل حقوق بشر را در کتاب آسمانی می‌جویند هرچند به ظاهرخویشاوندی همسایه‌ی شمالی را خوش می‌داشتند.

گروه سومی نیزهست که به هر دلیل از حکومتِ ملایان نومید شده و داعیه ای جز سرنگونی این رژیم گورزاد ندارند. اگر به این هدف شان برسند، چه خواهند کرد، خود داستانی دیگر است ولی آنچه  که می بینیم طیفی گسترده، و با انگیزه های گوناگون در این گروه قرار می گیرند. این گروه نیز مانند گروه دوم نقد می شوند، دشنام می شنوند، با توجه به سابقه به لقب هایی اینچنین نیز نامیده می شوند : تروریست، همکار صدام، فسیل، ساواکی، تجزیه طلب و...

در این گروه کسی هست که داستانش با دیگران تفاوت دارد. رضا پهلوی را می‌گویم. این فرق از اینروست که موضع گیری و اظهار نظر موافقان و مخالفان رژیم در مورد او به شکلی متفاوت با دیگران صورت می‌گیرد. ایشان را هیچ گاه به طور مستقیم نقد نمی‌کنند. درآغاز او را تعمداً نمی‌دیدند و پس از آنکه عیان تر از آن شد که نبینند به مقابله‌اش همت گماردند. مقابله‌ای خارج از عرف‌های معمول سیاسی!

 پرسش از پدر بزرگ ‌اش، که چرا مسیر راه‌آهن را به جای  شرقی-غربی، شمالی- جنوبی انتخاب نکرده ، چرا چادر از سر زنان کشیده، چرا سوادآموزی را اجباری کرده و چرا در جنگ جهانی از ابرقدرت‌های جهان شکست خورده؟
 پرسش از پدرش، که چرا دیکتاتور بود، چرا آمریکا را به شوروی ترجیح می‌داد، چرا اژدهای روحانیت را در آستین خود پرورید و چرا وقتی که مردم به نفرت نامش را در خیابان سرودند عطای آن خاک را به لقایش بخشید.

پرسش از خودش، از رخوت سیاسی‌اش، از تبری جستن از پدر، از نام فرزندانش، از مدرک تحصیلی‌اش، از برنامه ی آینده اش، از سخن گفتن هوادارانش و حتا از نام و نام خانوادگی‌اش!

چرا دوری ایشان از سیاست سوال برانگیز است،‌ ولی دوری بیست ساله‌ی دیگران روزه سکوت و سکوت سیاسی تعبیر می‌شود؟
چرا از ایشان برای جنایات پدر بازخواست می‌شود، ولی حساب پدر‌های دیگر که هنوز هم از تصمیم گیران نظامند از فرزندان‌شان جداست؟ آیا شاهزاده بودن جرمی مافوق آقازاده‌گی ست؟
چرا ایشان برای تاریخ صد سال اخیر-که در آن نقشی نیز نداشته - می بایست پاسخ‌گو باشند، ولی دیگران برای نقش مستقیم خود در جنایات رژیم الزامی به پاسخ‌گویی ندارند؟

دلیل این تفاوت چیزی نمی تواند باشد به غیر از همان نام خانوادگی!
 رضا پهلوی نباید درراه سرنگونی این رژیم ضد بشری گامی بردارد، او نباید از دمکراسی سخنی به میان آورد، دل او نباید برای آزادی وطن و زندانیان دربند بتپد، حقوق بشر نباید به دلمشغولی او تبدیل شود، او نباید دشمنان پدر خود را ببخشد، او حتا مجاز به استفاده از نام خود نیست چرا که، نام رضا پهلوی جرمی‌ست نابخشودنی!

کاش روزی خسته شویم! کاش از پای درافتیم! شاید بی حرکتی‌مان به نسل جدید فرصت دهد تا بی کینه و غرور،  عاقلانه قدم بردارد. شاید آنها دست‌های اتحادشان را- برخلاف پدران‌شان- به هم پیوند زنند و هرگامی که برای آزادی ورهایی ایران برداشته شود را ارج نهند بی آنکه نام‌ها را به خاطر بسپارند.
 داغ شکنجه وزندان همایونی و همسان ولایی آن در دل من حک شده است و از همین روست که دلم با کسانی ست که قلب شان برای آزادیِ زندانیان این وطن می تپد.

آنکس که برای دوستی آمده تنها به پاکی دست می‌نگرد ولی آنکس که برای دست‌بوسی پا پیش گذاشته به نام صاحب دست می‌اندیشد.    

۱۳۹۰ آذر ۳۰, چهارشنبه

دلزده از غوغای رنگ ها، بیرنگی را تجربه می کنیم


   
سایت بیرنگی فعالیت خود را آغاز نمود. این خبری است که در وحله ی نخست کنجکاوی مارا برانگیخت و برای ارضاء این کنجکاوی، از پشت پنجره نگاهی به درون آن انداختیم و سپس با کمی تردید در آن پای نهاده و به گوشه‌ای خزیده تا مانند عادت معمول- در هنگام ورود به مجلسی نا آشنا- آمدوشدِ دیگران را نظاره کنیم و چشمان‌مان با امید به دیدن آشنایی هر چند دور، گرداگرد محیط جدید را واکاود.
در نگاه اول مجلسی‌ست آراسته که برگزارکننده‌گانش بی تردید تلاش وزحمات زیادی در پدیداری آن  متحمل شده‌اند . در کنار این آراسته‌گی، همسازی و ترکیبِ صفحه بندی در کاربرد فنیِ فضای موجود با بکارگیریِ هنرمندانه‌ی طراحی و رنگ بندیِ قالب و نوشتار، بی گمان نشان از روح ظریف و بها دادن به هنر در نزد طراحان این فضا را دارد.
اکنون زمانی گذشته و یخ‌های اولیه کم‌ کم آب شده اند و دوستان به فراخورِ هدفی که دنبال میکنند فعالیت خود را در فضای جدید شروع کرده و خواهند کرد.
باز هم مطابق عادت معمول پرسش‌های زیادی در ذهن‌های کنجکاو موج می‌زند. پرسش‌هایی که برخی از آنها بجاست و قلیلی نیز ریشه در تجربیات نه چندان دلپذیر گذشته‌ی ما در سایت‌های مشابه دارند. مدیران سایت سعی خود را در پاسخ گویی به بسیاری از این پرسش‌ها نموده و درهای گفتگو ومجاری ارتباط را طراحی کرده اند که این نوید از اعتقاد به نگاهی سیستماتیک در بهره گیری از بازخور کاربران و مخاطبان دارد.
بیشتر ما ازل را می شناسیم و غزل را! نه به دیدار و شنیدارشان - که از بد ایام همه‌مان، ناگزیر نقابی بر چهره کشیده‌ایم به پرهیز از دژخیمان- که به نوشتارشان و بیان افکارشان در دنیایی آکنده از نوشتار! گفته‌اند میزبان مجلسی هستند بی ریا، وتلاش شان را برای روشنی این خانه به کار خواهند گرفت و تاریکی را بر نخواهند تافت.
این بخشی از گفته‌ی ازل گرامی در باره ی فلسفه‌ی وجودی این سایت است: " ما این سایت را برای کسب درآمد و تجارت باز نکرده‌ایم، سال‌های زیادی از زندگی‌ام را به مبارزه گذرانده‌ام و به هیچ گروه و حزبی وابستگی ندارم. با تمام وجود می خواستم مکانی را داشته باشیم که هموطنانمان بتوانند در آزادی کامل در آنجا به فعالیت بپردازند، جایی که بدون هیچ وابستگی سیاسی، مرکزی برای هرگونه اطلاع رسانی باشد. این تنها دلیل و هدف ما برای ایجاد این سایت بود."
اکنون ماییم! در خانه ای با امکاناتی درخور و محیطی آماده برای روشنگری!
غرض از قلمی کردن این سطور یادآوری به خودم ودیگر دوستان و سروران بود که ما نیز وظایفی داریم. ما نیز برای رسا‌تر کردن صدای این رسانه و فریاد خود می بایست تلاش کنیم. از تجربیات خوب خود و از تلخکامی‌های دیرین‌مان بهره گیریم تا این خانه را آراسته تر سازیم. نخستین گام ما همین باور خانه بودن اینجاست! اگر بپذیریم که به مهمانی نیامده‌ایم و به سنگری جدید در مبارزات آزادی خواهی مردم ایران خزیده‌ایم، آنگاه بر اهمیت و تاثیر عملکردمان بیش از پیش حساس خواهیم شد و هر کلیکی که بر صفحه کلید خود می زنیم را به مثابه تیری به قلب دشمنان آزادی خواهیم دانست و بالطبع در نشانه گیری خود دقیق تر خواهیم بود.
دوستان برآنم که در مبارزات آزادی خواهی خود تکثر و قدرت بلندگوهای‌مان نقش حیاتی داشته و همه ی ما  -صرف نظراز اختلاف های تاکتیکی مان در روند به زیر کشیدن دیکتاتوری آدم خوار- موظفیم که بر تقویت رسانه‌های آزادی خواه بکوشیم.
چه می توانیم بکنیم؟
برای پاسخ به این پرسش و برای پرهیز از اطاله کلام به چند مورد کاربردی که در توان ماست بسنده می کنم و امیدوارم که این خلاصه پیش درآمد پیشنهاد ها راه های کاربردی بیشماری گردد که با شناخت راقم از توانایی ها و دانش بی مرز اساتید گرامی که در میان ما حضور دارند، سهل‌الوصول تر از آنی‌ست که در نگاه اول پنداشته می‌شود.
- شناساندن و تبلیغ هرچه بیشتر و همیشگی سایت به دوستان و دیگر فعالان. استفاده از همه ی فضا های مجازی مانند: صفحات شخصی و عمومی فیس بوک، فروم ها، انجمن ها، وبلاگ ها غیره ...
- کلیک کردن و باز نمودن مطالب پیوند(لینک) داده شده . با اینکار نام این سایت در آمار مراجعه کننده گان به سایت های مرجع تبث خواهد شد و شاید موثرترین راه شناسادن این سایت خواهد بود. در همین ارتباط لازم به ذکر است که میزان مثبت و منفی گرفتن یک مطلب دراولویت نخست نیست و آنچه بیشتر اهمیت دارد ورود به سایت‌ها و صفحات دیگر از کانال و مجرای سایت بیرنگی ست. پس برماست که فارغ از هم نظر بودن و یا نبودن با مطلب لینک شده و احیانن شخص لینک گذار، به منظور عمل کردن به این وظیفه بر روی مطالب کلیک کرده و صفحه اصلی را باز کنیم. اینکار علاوه بر مزایای ذکر شده انگیزه ی وبلاگ نویسان را در به اشتراک گذاشتن مطالب‌شان در این سایت می افزاید.
-پرهیز از بی تفاوتی و انفعال در عملکرد سایت. اگر بر این باوریم که این سایت متعلق به ماست پس مدیران را تنها نگذاریم .پیشنهادات و انتقادات ما بر عملکرد موثرتر مدیران تاثیری غیر قابل انکار دارد. بدون واهمه و رودربایستی به همدیگر تذکر دهیم تا از اشتباهات گذشته در محیط های مشابه جلوگیری گردد.
بی گمان دانش مدیران در گرداندن این سایت قابل اعتناست و تجربه ی شان زیاد ولی دانش و تجربه ی تیمی ما به مراتب بیشتر و کاراتر است.
- خود و دیگران- حتا مدیران سایت- را موظف و ملزم به اجرا و پایبندی به مقررات مدون سایت بدانیم و اگر روش و قانونی را نمی پسندیم برای تغییر و بهینه کردن آن طرح و پیشنهاد دهیم ولی تا آنزمان فراموش نکنیم که قانون کنونی، لازم الاجراست . و فراموش نکنیم که " قانون بد به مراتب از بی قانونی بهتر است."

با امید به آزادی ایران از دست دژخیمان و آرزوی توان مندی برای مبارزان راه آزادی و روشنگری.

۱۳۹۰ آذر ۲۹, سه‌شنبه

امام نقی و سیاست های تعدیل بازار ارز


جمعی از کسبه و بازاریان سامرا به نزد امام آمده و از بالارفتن نرخ برابری قیمت سکه طلا در برابر شتر شکایت کردند.
امام در حالی که عمامه ی مبارک را جابجا کرده و پس کله شان را می خاراند، فرمودند: حالا اینکه شما می گویید خوب است یا بد است؟!
کاسبان گقتند بستگی دارد شما مالک کدام یک باشید اگر صاحب سکه باشید خوب است واگر داری شتر باشید بد است. بدلیل اینکه طلا در بازار کم شده است و بهایش افزایش یافته است.
امام با کنجکاوی اهل بیتی اشان پرسیدند :چرا طلا کم شده است؟
یک از کسبه که مسن تر از بقیه بود گفت: ای امام دانا از آنجا که کسی تن به کار نمی دهد، مردان تمام وقت خود را به خوردن آب انگور و مصاحبت شما می گذرانند و زنها به تمکین از مردان خود مشغولند و کسی به فکر تولید و افزایش سرمایه نیست.
امام با آشفته گی برخاست و بدون آنکه سخنی گوید از آن جمع خارج شدند. لختی بگذشت که امام در حالی که لباس رزم بر تن و ذوالنقار از نیام برکشیده بودند در میان آن جمع حضور یافتند. در حالی که ذوالنقار را در هوا می چرخاندند فریاد کشیدند که: ای اصحاب برخیزید و اسلحه برگیرید که هنگام جهاد مقدس رسیده است مگر نمی بینید که در همسایگی ما حاکمان کافر بر مردم ظلم میکنند . مگر نمیدانید این وضعیتی که مارا گرفتار کرده به دلیل نحوست همین کفار است. مگر دستور خدا را نمی دانید. بشتابید و به سوی آنها هجوم برید و از آنها بخواهید که یا جزیه دهند و یا اسلام آورند و به ما حق امام دهند.  
آنگاه که لشکریان حضرت آماده ی حرکت شدند امام به فرمانده لشکر به نجوا دستور دادند که مواظب باش که غیر از طلا، بابت حزیه یا حق امام نستانی، بدان  آگاه باش  که امروز جهاد مان طلایی ست و در این جنگ نعمت ها نهفته است.

امام نقی و انتخابات

از امام پرسیدند: یا نقی، تحریم نمی کنیم ولی هم زمان شرکت هم نمی کنیم به چه معناست؟
امام لبخند شهوتناکی بر لبانشان نقش بست و فرمود: این سخن به مانند آنست که زیدی برهنه به بستر من درآید و با عشوه بگوید که سبزی پاک نمی کنم.


"نقی و عشوه های سیاسی"

۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

حضور خاموش یا تحریم بی صدا، شتر سواری دولا دولا به سوی انتخابات



 شنیدن این جمله از آقای خاتمی که: « کسانی که به اصل انقلاب دل بسته اند هیچگاه انتخابات را تحریم نمی‌کنند. مهر » با توجه به روحیات و سوابقِ موضع گیری‌های سیاسی ایشان چندان موجب حیرت و بهت زده گی نمی‌گردد، اما با توجه به اخبار متناقضی که از جبهه اصلاح طلبان در رابطه با شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات مجلس نهم به گوش می رسد حساسیت به این گونه اظهارات بیش از هر زمان دیگر نمود می بابد.

 با نزدیک شدن زمان ثبت نام نامزدها و عدم رویت هرگونه نشانه ای مبنی برتحقق پیش شرط‌های شرکت در انتخابات و تاکید شورای هماهنگی راه سبز امید، بر عدم شرکت در انتخابات و غیر قانونی خواندن آن، رسا قاعدتاً می بایست چهره های مطرح اصلاح طلب بر پیش شرط هایشان تاکید مجدد نمایند و یا سکوت اختیار کرده و بیهوده بر طبل انتخابات نکوبند، اما ناگهان می بینیم که به اصطلاح پدر معنوی اصلاحات جناب موسوی خوئینی‌ها می گویند: "اعلام کرده‌ایم با ورود هر اصلاح‌طلبی که به صورت انفرادی بخواهد شرکت کند و شانسی هم برای برنده شدن داشته باشد، مخالفت نمی‌کنیم. 
عضو مجمع روحانیون مبارز در پاسخ به سؤال خبرنگار فارس که پرسید چه توصیه‌ای به تحریم‌کنندگان انتخابات دارید، اظهار داشت: ‌ما تحریم را به کسی توصیه نمی‌کنیم و هیچ کس انتخابات را تحریم نمی‌کند. فارس"

و در خبری دیگر از جناب خاتمی می شنویم :
"به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس، سیدمحمد خاتمی رییس بنیاد باران در حاشیه مراسم ختم محمد خلیلی در جمع خبرنگاران و در پاسخ به سؤال خبرنگار فارس در خصوص حضور اصلاح طلبان در انتخابات آتی مجلس گفت: انشاءالله اصلاح طلبان در انتخابات شرکت می‌کنند.
خاتمی در پاسخ به سؤال دیگر خبرنگار فارس اظهار داشت: اصلاح طلبان ابدا انتخابات را تحریم نمی‌کنند. فارس"

و سحام نیوز از قول جناب منتجب نیا می نویسد: " در شرایط فعلی که احزاب و گروه‌های سیاسی اصلاح‌طلب از جمله حزب اعتمادملی فعال نیستند و وارد صحنه نمی‌شوند، صلاح می‌بینم که نه کاندیدا شوم و نه از کسی به‌عنوان کاندیدای انتخابات مجلس نهم حمایت کنم. سحام نیوز"

 و همچنین : "حجت‌الاسلام قدرت‌الله علیخانی نماینده مردم قزوین و عضو فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با فارس، با تأکید بر کاندیدا شدنش در انتخابات دور نهم مجلس شورای اسلامی اظهار داشت: پدر و پسر‌ هر دو در انتخابات آینده مجلس کاندیدا خواهیم شد.
 وی افزود: بنده از شهر قزوین و پسرم که دوره هفتم نماینده مجلس بود، از شهر بوئین‌زهرا کاندیدای ‌انتخابات دوره نهم مجلس خواهیم شد. رجا نیوز"

آیا می توان از مجموع این اظهارات به این نتیجه رسید که برخی از اصلاح طلبان قصد دارند با اتخاذ تاکتیکی جدید- که از ضرب المثل قدیمی " شتر سواری دولا دولا" الگو برداری شده است- دست وابسته گان و هواداران خود را برای تصمیم گیری باز گذاشته تا بتوانند بدین طریق با یک تیر چند هدف را نشانه روند. اهدافی مانند کم کردن فشار از سوی جبهه اقتدارگرا بوسیله اعلام پشتیبانی از اصل نظام در برابر تهدید های خارجی، گرم نگاه داشتن تنور انتخابات و از سوی دیگر از دست ندادن بیش از پیش پایگاه سیاسی خود در نزد اپوزوسیون آزادی خواه و مردمی که همچنان خواهان تعیین تکلیف انتخابات ریاست جمهوری سال 88 هستند؟!
 تنها نکته ای که باید به طراحان این تاکتیک –بر فرض صحت- تذکر داد اینست که لطف کرده ضرب المثل ها را  قبل از بکار بردن کامل بخوانید. جمله ی کامل آن ضرب المثل چنین است: " شتر سواری دولا دولا نمیشه" و معنای آن به زبان فارسی امروز اینست که : اهداف تعیین شده شما  نه تنهاهم سونیستند بلکه دقیقاً مخالف هم هستند وسرانجام مجبور خواهید شد از دو هدف اصلی حفظ نظام و حفظ وجهه مردمی، یکی را برگزینید و در همان راه با شجاعت و شفافیت قدم بردارید. شتر ضدمردمی بودن این رژیم آنچنان بزرگ است که اگر همچنان قصد سواری گرفتن از آنرا دارید باید بدانید، هر چقدرهم دولا شوید باز از دیده ی حقیقت جوی تاریخ نمی توانید پنهان بمانید.

۱۳۹۰ آذر ۱۵, سه‌شنبه

دیرگاهی ست بلندای نسرین را در ناتوانی خود گریسته ام!

می خواهم فریاد بزنم نسرین را آزاد کنید اما او خود آزاده ترین است.
می خواهم فریاد بزنم او را که آبروی عدالت است آزادکنید، اما عادلی نمی یابم.
می خواهم فریاد برکشم برای گسستن بندهایش، ولی آخر! قهرمانان که در بند نمی مانند!
کنون چه می توانم بر گقته هایم بیافزایم چرا که دیرگاهی ست بلندای نسرین را در ناتوانی خود گریسته ام و حاصل اش زمزمه ای بود این چنین:

«قهرمانی که تویی!»
غروب به اوین رسیده است. بیرون، شهر در ازدحام خفه ی خود دست و پا می زند و در درون تو تنها نشسته ای با غرور غمگین زیبایت. به تو می اندیشم و به غرورت. به گردن برافراشته ات که حسرت خمیده گی اش بر دل کوردلان تا ابد خواهد ماند. اگرچه اندامت چونان پرنده ای در پنجه های اهریمن گرفتار آمده است اما روح بلندت پلیدی را به تمسخر گرفته و با تبسمی اهورایی حقارتش را به استهزاء نشسته ای.
گویی نسیان، درد تاریخیِ همه ی بداندیشان است که به خاطر نمی آورند تواز کدام دیاری؟
گویی نمی دانند که تو به قفس شان درآمده ای که بی قدری شان را آیینه ای باشی به گسترده گی خاک سرزمین ات.
گویی فراموش کرده اند که اشک های زلال تو و رضا، مهراوه و نیما سرچشمه در چشم مادران ما دارد و درد هزار ساله ی پدران ما .
گویی نمی دانند که نیما و مهراوه هزاره هاست که بر این خاک زیسته اند و هزاران شب برآسمان در پی جلوه ی تبسم مادر، ستاره گان آسمان این ملک کهن را به تماشا نشسته اند.
اما ایران تو را به یاد دارد.
نام تو به گوش ما آشناست از آن روز نخست که لالایی مادران مان نام زیبای تو را به گوش مان زمزمه می کرد.
به یاد داریم که هر قهرمان و هر شهیدی که بر خاک افتاد دامان تو نخستین سجده گاهش بود .
به یاد داریم که دختران وطن رازهای تنهایی شان را به گوش های رازدار تو سپردند و پسران مان بی پناهی شان را در آغوش تو گم کردند.
به یاد داریم که تو چگونه قهرمان ما بودی آنگاه که شاهنامه را به صدای خسته ی پدر می شنیدیم.
به یاد داریم که خدا را با تو شناختیم آن زمان که بر سجاده ی معطر مادر بزرگ به لبخند سجده بردی.
دیرگاهی ست که نفس های مه آلود شب بر پنجره های شهر نشسته و تنها پنجره های بلند اوین است که از دستان وهن آلود این دژخیم والاتر است .
شمع های فروزان تو و هم دیاران ات را بر فراز بلندی های اوین می بینیم که نور را مژده می دهید و زبونی تاریکی را.
چه زیبا غرور تو زندانبان ات را به اسارت کشیده است و قفس فولادین ات را به گلخانه ای از گل های نسرین بدل ساخته است.
کودکان تو و کودکان من و کودکان فردای ایران به آسمان این ملک اهورایی خواهند نگریست و تبسم تو را در چشم ستاره گان خواهند دید و با زمزمه ی نام زیبای تو بر بستر رویاهای شان خواهند آرمید. تو قهرمان رویاهای همه ی کودکان این سرزمینی!