باز نشر نوشته های این وبلاگ تنها با ذکر منبع آزاد می باشد.

۱۳۹۲ فروردین ۲۶, دوشنبه

قهرمان مجازی تنها شد!



خبر رسید که صالح مرادی و کسری نوری سرانجام پس از ۹۰ روز اعتصاب غذا، به خواسته‌ی خود مبنی بر انتقال وکلای زندانی دراويش به بند عمومی زندان اوين دست يافتند و پيروزمندانه به اعتصاب غذای خود پايان دادند.
این خبر هرچند برای بسیاری شادی بخش است ولی در عین حال برای عده ای که در این مدت سعی کردند با همراه کردن نام عوامل رژیم -که به ظاهر و به صورت خیمه شب بازی ادای زندانی سیاسی بودن و اعتصاب غذا– با نام این گرامیان، از آن عوامل رسوای رژیم، قهرمان پوشالی بسازند، خبر ناخوشایندی ست.
حالا می بایست منتظر باشند تا دوباره یک آزادی خواه دیگر اعتصاب کند تا قهرمان خیمه شب بازی خود را به نام آن پیوست کنند و برایش آبرویی بخرند.
همان طور که همگان می دانند هر اعتصاب- اگر واقعی باشد- دارای هدفی ست مشخص که با تحقق آن، اعتصاب پایان میابد . ولی قهرمان پوشالی رژیم در هنگام انتصابات یا بزنگاه های مورد نیاز با لبخندی موذیانه در رسانه پیدایش می شود بدون اینکه توضیحی در مورد چگونگی پایان اعتصاب اش دهد.
موسم انتصابات رژیم مصادف می شود با شروع تابستان و دل‌پذیر شدن هوای کوه های شمال تهران. اعتصابات مجازی پایان خواهند گرفت و زندانیان مجازی کوله پشتی بر دوش بعد از یک فصل اعتصاب غذای مجازیِ طاقت فرسا راهی کوه و دشت خواهند گردید تا هنگام بازی دیگر و اعتصابی دیگر.

۱۳۹۲ فروردین ۲۵, یکشنبه

عمه‌ی عمام خمینی (صاحب خانم)



 بعضی‌ها می‌گویند چرا این همه کس و کار و فک وفامیل رو بی خیال شدید و به عمه گیر می‌دهید.
شاید ریشه این مورد عنایت قرار دادنِ «عمه»  درفرهنگِ خیابانیِ سال‌های اخیر، به عمه خمینی برگردد.
پانزده قرن، ملاها هرچه را خواستند سانسور کردند. از ازدواج‌های ععمه عطار گرفته تا استخراج حماسه عاشورا  از درگیری‌های فامیلی و جنگ قدرت بین بنی امیه و بنی عباس.
 ولی در این سی و چند سال ملاهای رژیم اسلامی در تحریف و سانسور تاریخ دست هر چه اموی و عباسی وعلوی را از پشت بستند. یکی از موضوعاتی که به شدت و به شکلی تابلو در این مدت پوشیده مانده و اطلاعات کمی از آن منتشر شده است زندگی نامه خمینی و خانواده اوست.
یکی از مشکلات خمینی شجره نامه و اصلیت پدربزرگش بود که به احتمال قریب به یقین از کشور هندوستان به ایران مهاجرت کرده بود .حالا چرا از این واقعیت علما واهمه دارند و آنرا مخفی می کنند خودشان اعلم!!
اما موضوع این نوشته به شخص دیگری از خانواده ی خمینی بر میگردد. خانم «صاحب خانم »عمه ی خمینی.
شنیده شده که این عمه به نوعی سر سلسله ی فاطی کماندوها وزنان خون خوار بوده است.
حکایت می کنند که این خانم در پی کشته شدن برادرش که همان پدر خمینی باشد به تهران رفت و برای به مجازات رساندن قاتل تلاش بسیار نمود و در این کار موفق شد. حتا می گویند این خانم برای رفع عطش کینه ی خود کاسه ای از خون قاتل را نوشید و خمینی که در آنزمان کودکی بیش نبود شاهد این ماجرای خون آشامی عمه ی عزیزش بود.
آنچه که مستند است اینست که خمینی توسط این عمه تربیت شد و بی گمان کینه ورزی و سنگ دلی خمینی برگفته از تعالیم صاحب خانم بوده است.
با شرایطی که حکومت خمینی برای ایران به ارمغان آورد می توان انتظار داشت که مردم به جان آمده خمینی را گاه و بیگاه مورد تفقد قرار دهند و به طور منطقی برای مسبب اصلی تربیت حیوانی او عمه جان او را نیز به همان شکل نوازش کنند. کم کم به تشابهی غیر لازم، در هنگام برخورد با عملکردهای نا مطلوب به جای عامل یا فرد خطا کار عمه ی بیچاره او را یادآور می شوند گویی که هر نابکاری عمام خمینی ست و هر عمه ای صاحب خانم خون‌خوار است!
  

۱۳۹۲ فروردین ۲۰, سه‌شنبه

خاتمی در برزخ آمدن و نیامدن! اعلام موجودیت ستاد «آفتاب صبح اميد»



«ستاد آفتاب صبح اميد» با هدف حمایت از حضور محمد خاتمی،‌ رئيس جمهوری پیشین ايران، در انتخابات رياست جمهوری سال جاری با انتشار اطلاعيه‌ای روز دوشنبه آغاز به کار کرد.

"در همین باره  زهرا اشراقی، نوه آيت‌الله خمينی و همسر محمدرضا خاتمی، در مصاحبه با سايت بازتاب، گفت: «از آنجا که هويت ما اصلاح‌طلبی است و يکی از راه‌های نجات کشور را اصلاحات می‌دانيم، با  در نظرگرفتن تمام مولفه‌ها و اينکه آقای خاتمی از جمله شخصيت‌های موثر کشور است و توان حل مشکلات اقتصادی و بين‌المللی را دارد، تصميم گرفتيم با اعلام حمايت از او به صورت جدی در انتخابات فعال شويم.»
در بيانيه ستاد آفتاب صبح اميد با عنوان «فرصتی برای ساختن ايران»‌ آمده است که راه تغيير از آن سوی خط مرزها، با انفعال و نااميدی و در انتظار بی‌عمل نمی‌گذرد."

با دیدن  جملات  بالا وبدون نیاز به اتلاف وقت بیشتر، چند پرسش  به ذهن می رسد که اگر خوش خیال باشیم خانم اشراقی نوه خمینی و دیگر هم‌راهان ایشان که در این ستاد نقش دارند پاسخ‌‌ خواهند داد.

« یکی از راه های نجات کشور را اصلاحات می دانیم»
-خانم محترم اصلاحات برای شما نجات است نه برای ایران و مردم ایران. راه نجات ایران سرنگونی حکومت اسلامی ننگینی ست که جد شما بنیان گذارد.

« آقای خاتمی از جمله شخصيت‌های موثر کشور است و توان حل مشکلات اقتصادی و بين‌المللی را دارد»
-هشت سال حکومت خاتمی را همه به یاد دارند. و می دانند که رانت خواری و آقازاده پروری در آن دوران کمتر از این زمان نبود. وضعیت اقتصادی مردم عادی از آغاز نظام اسلامی رو به افول و خرابی بوده و هر روز که می گذرد شرایط سخت و سختر می گردد و این سرچشمه در طبعیت ضد مردمی و دیکتاتوری نظام دارد و ربطی به اینکه کدام عروسک نقش رییس دولت را بازی کند ندارد. خانواده هزار فامیل که شما و خانواده تان عضوی از آنید از طریق همین فقر روزاقزون مردم تغذیه می کنید.

 «فرصتی برای ساختن ايران»‌
-پدر بزرگ تان خمینی جلاد سی و چند سال پیش و خیلی حرفه ای تر از شما با این قبیل شعارها مردم را فریب داد و کشور را ویران کرد حالا شما قصد آبادی آن را دارید ؟! خانم اشراقی ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان!

« راه تغيير از آن سوی خط مرزها، با انفعال و نااميدی و در انتظار بی‌عمل نمی‌گذرد."
-چگونه برای به قدرت رسیدن نظام مقدس تان راه تغییر و انقلاب از نوفل لوشاتو می گذشت. چگونه آن زمان جد شما از بیرون مرزها دست گدایی به بیگانه گان دراز کرده بود و این کار شدنی بود ولی اکنون تبعیدیان نظام شما خارج از گود به حساب می آیند؟ انفعال و نا امیدی و بی عملی نیز حاصل جنایت و کشتار حکومت الهی شماست ولی به موقع همین مردم بی عمل –به باور شما- شما و هزار فامیل تان را چنان از خواب غفلت بیدار کنند که آرزو کنید هیچ‌گاه جدتان به ایران باز نمی گشت.

خانم اشراقی شماها بهتر از هر کس دیگری به خوبی می دانید که خاتمی منتظر اشاره ابروی رهبرشان هستند تا برای اثبات عبودیت خود، با سر برای ثبت نامزدی و ورود به انتخابات هروله کنند. خوب می دانید که ایشان پیرعروسی هستند که برای « بله» گفتن نیازی به اداها و تعارف های حواریونی چون شما ندارند. این بار عروس ما برای چیدن گل نرفته است بلکه در خلوت‌اش انتظار استجابت دعاهای خویش و وصال رهبرشان را می کشند.

۱۳۹۲ فروردین ۱۹, دوشنبه

لب گرفتن امام راحل در دوران طلایی ( 16+)

تقدیم به امام راحل و تمام عاشقان او




کمپین پیگیری قتل سعید امامی (اسلامی)



سعید امامی پس از عمری تلاش در جهت خدمت به اسلام و حکومت اسلامی در سال 78 به روشی ناجوانمردانه و بدون امکان برخورداری از محاکمه ای عادلانه به طرز مشکوکی به قتل رسید.
وسعت و دامنه ی فعالیت های اطلاعاتی وی از دانشگاه تا جبهه جنگ و از بازار تا امور فرهنگی و در فراسوی  مرزهای مملکت اسلامی چنان گسترده بود که تاثیر این تلاشها را همگان به خصوص زندانیان معاند نظام و دگراندیش می توانستند با پوست و گوشت خود احساس کنند.
اکنون در آستانه ی چهاردهمین سالگرد شهادت این سرباز ولایت و امام زمان، به دست عناصر معلوم الحالِ جبون و سست عنصر، ما جمعی از فعالان حقوق بشر ولایتمدار و همراهانِ وی، از نمامی مجامع بشری، آقایان بان کی مون، احمد شهید، خانم شیرین عبادی، سازمان نایاک و حقوق دانان و فعالان حقوق بشر می خواهیم که با تشکیل هیاًتی حقیقت یاب و کارگروهی تخصصی جهت تحقیق از چگونگی مرگ آقای سعید امامی و شناسایی و معرفی عاملان و آمرانِ قتل وی اقدام نمایند.
بی تردید این اقدام بشر دوستانه نه تنها موجب دلجویی از بازماندگان و داغداران وی می گردد، بلکه باعث جلوگیری از تکرار اقدامات مشابه در آینده خواهد شد به خصوص در شرایطی که جنگ قدرت ممکن است جان بعضی از دوستان و همکاران ایشان را با خطری مضاعف مواجه نموده است.

برخورداری از دادگاه، هیاًت منصفه و وکیل  مدافع، حق قانونی همه ی زندانیان است.

گروه مدافعین حقوق بشر ولایتمدار

۱۳۹۲ فروردین ۱۶, جمعه

اپوزیسیون باسمه‌ای و هیاهوی دفاع از حقوق بشر!



«ضرورت مرزبندی میان اپوزیسیون رژیم و اپوزیسیون دولت»

اولین گام برای شروع هر مبارزه ای پاسخ به پرسش های زیر است:

- با چه کسی و برای چه مبارزه می کنیم؟
- با چه کسانی هدف مشترک داریم؟
- چه کسانی با دشمن ما اهداف مشترک دارند؟
- با چه کسانی می توان هم پیمان شد؟
- از چه کسانی باید پرهیز کرد؟

پس از پاسخ به پرسش‌هایی از این دست می‌بایست مرزبندیِ مشخصی را بین اردوگاه و جبهه‌ی خودی و اردوگاهِ دشمن تعریف نمود. منطق مبارزاتی حکم می‌کند که در سیر اجرای تاکتیک‌های مبارزاتی، همواره بر استراتژیِ از پیش تعیین شده تمرکز داشت و از مخدوش شدن مرزهای خودی و دشمن جلوگیری نمود. دشمن نیز خواهد کوشید که با تغییر چهره و تاکتیک‌های تبلیغاتی، به اردوگاهِ ما نفوذ کرده و نه تنها به جمع آوریِ اطلاعات بپردازد بل‌که در زمان‌های حساس، از نیروهای نفوذیِ خود برای ایجاد تفرقه و ضربه زدن  به ما بهره بَرَد.
هوشیاری سیاسی می طلبد که این بازی‌ها را شناخت، فریب نخورد و افشاگری کرد.

رژیم جنایت کار اسلامی از همان ابتدای عمر نکبت بارش ثابت نموده که در مبارزه با آزادی‌خواهان، بسیار با تدبیر بوده و در راه آدم کشی و جنایت خبره و کارکشته است پس بی گمان از ترفند عنوان شده نیز در مبارزه با حق طلبان استفاده‌ی لازم را برده و خواهد برد.
این ترفند شاید تا قبل از روی کار آمدن دولت احمدی نژاد زیاد نمودِ روشنی نداشت و بیشتر در نفوذ در گروه های خارج از کشور و برای تسهیل در ترور مخالفان مورد استفاده قرار می گرفت. اما پس از آن و به خصوص بعد از حوادث سال 88 سازمان های اطلاعاتی رژیم به‌ مراتب بیشتر و به طرزی پیجیده تر از آن بهره برده اند.

یکی از ترفندهای رژیم، تزریق نیروهای خود در بین اپوزیسیون می باشد. این نیروها گاهی چنان با مهارت نقش خود را ایفا می کنند که شناخت آنها بسیار دشوار و در صورت شناسایی شدن، افشای آنها و اثبات خائن بودن شان به مراتب دشوار تر بوده و گاهی به اختلاف و تفرقه بین نیروهای خودی انجامیده است.

اپوزیسیون دولت چیست؟
طیفی‌ست از نیروهای کلاسیک رژیم که بنابر خاستگاهِ سیاسی و منافع طبقاتی شان، هدف نهایی شان تداوم حیات رژیم بوده و دلیل و میزان مخالفت شان به مقدار اشتراک  سهم خود یا گروه شان  در قدرت بستگی دارد.
 اعتقادات و جهان بینی این طیف به شکلی بنیادین با آزادی و حقوق بشر به مفهوم پذیرفته شده ی جهانی آن در تناقض بوده و هرگز نه می توانند و نه می خواهند که حکومت و سیستمی دمکرات و مدرن را پایه گذاری کنند. وجودشان بسته به رژیم است و از آن‌جایی‌که در نبودِ رژیمی دینی، آینده ای برای خود متصور نیستند با تمام امکانات برای حفظ این نظام تلاش خواهند کرد.
سال 88 بهترین نمونه برای شرح این مدعاست. پس از آنکه اعتراضات سهم خواهی به خیابان کشیده شد و جنبش مردمی از کنترل خارج گشت، حفاظت از اصل نظام شعار محوری حکومت یان گشت و برای سرکوب و خاموش کردن مردم هم‌کاسه شدند.
  
شاهد بوده و هستیم که عده ای از اپوزیسیون (مخالفان) دولت فعلی، با استفاده از امکانات رسانه ای و تبلیغاتیِ خود سعی داشته و دارند که خود را مخالف و اپوزیسیون رژیم قلمداد کرده و جهت مبارزات مردم را منحرف گردانند.
متاسفانه گروهی نیز فریب این بازی را خورده و در دام این تاکتیک اسیر گشته اند. با شعارهای زیبای دفاع از حقوق بشر و یا دفاع از زندانیان سیاسی ناخودآگاه در این بازی شرکت کرده و با دفاع خود موجب سهولت نقش گردانیِ عوامل رژیم می شوند.
شاهدیم که چگونه تعاریفی چون زندانی سیاسی، شکنجه، زندان، اعتصاب غذای سیاسی و فهرمان ملی را تحریف کرده اند. به گونه‌ای که دیگر به دشواری می توان پاکی را از پلیدی تشخیص داد و جنایات رژیم  در این فضای آلوده و غبار آلود پنهان شده اند.
می بایست اپوزیسیون حکومتی را به شکلی دقیق رصد کرد و مراقبت نمود. باید دانست که مبارزه ی این گروه، جنگ قدرتی بیش نیست و در صورت به قدرت رسیدن همان عمل‌کرد گذشته‌ی خود را تکرار خواهند نمود. درگیر شدن و صرف انرژی در هیاهوی بین گروه‌های حکومتی تنها باعث هزینه دادن بی‌هده و سرخورده‌گیِ سیاسی مردم می گردد.
اپوزسیون دولت تنها تا جایی بر طبل مخالفت‌اش می کوبد که اساس اقتدار رژیمی که بن مایه‌ی وجودش در آن ریشه دارد آسیبی نبیند و خطری آن را تهدید نکند.

چه باید کرد:
 باید صف بین خود و اپوزیسیون دولت را مرز بندی کنیم و یکی از شروط ورود به اردوگاه مان را سرنگونی خواهیِ نظام دینی  قرار دهیم. آزادیخواهان واقعی مخالف کلیت نظام هستند نه دولت!
بر ماست که فریب جنگ‌های زرگری بین نیروهای رژیم را نخوریم و با اشتراک در تبلیغات قهرمان سازی‌های آن موجب جفا در حق قهرمان و مبارزان واقعی نگردیم.
دشمن  زندان و زندانی‌های بدلیِ زیادی دارد، با بزرگنمایی مشکلات آنان نباید موجب پوشیده ماندن سختی‌های زندانیان گمنام گردیم.
دفاع از حثوق بشر باید به صورت کلی صورت پذیرد. رژیم و عواملش برای زندانیان خودیِ شان کمپین‌های حقوق بشری و نامه نگاری به سازمان‌ها وشخصیت های جهانی راه می اندازند در حالی که دفاع ما صورت جمعی دارد و زندانیان گمنام را در بر می گیرد نه آقازاده های ماسک زده را.
در کنار مبارزه با عوامل در راس قدرت می بایست به روشن‌گریِ عمل‌کرد عوامل دور مانده ولی تشنه‌ی قدرت اهتمام ورزید و بازی‌های نظام را بر هم زنیم.
در فردای آزادی ایران باید حتا با دشمنان ایران عادلانه رفتار کرد ولی امروز دفاع کورکورانه از عوامل نظام ( اگرچه مخالف دولت فعلی‌اند)، ظلمی‌ست آشکار به آزادی‌خواهان در بند.

باید دانست و مراقب بود که، دشمنِ دشمنِ را با دوست اشتباه نگیریم.

۱۳۹۲ فروردین ۱۴, چهارشنبه

بیست سال حقارت، سی سال بی تدبیری و سی سال لجاجت! بنی صدر هشتاد ساله شد.

  
 سال  1312 در روستایی از توابع همدان، آخوند نصرالله بنی صدر صاحب پسری شد که ابوالحسن اش نامیدند.
 ده را فراموش کرد و به شهر رفت. با زحمت زیاد در 26 سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد.
به دلیل رشد و نمو در خانواده ی آخوندی  عقده ی حقارت و خود کم بینی، در وی به گونه ای نهادینه شد که تلاش رفتاریِ وی  برای پنهان ساختن این حس، به شکلِ خودنمایی و قدرت طلبی و در نهایت خودشیفته گیِ حاد بروز نمود.
از همان ابتدا سعی و هدف خود را رسیدن  به قدرت و نمایاندن خود بود. به همین دلیل بهترین راه را نزدیکی به احسان نراقی و استفاده از نفوذ وی در بنیاد فرهنگ  ایران دید. با هزینه‌ی این بنیاد -که زیر نظر فرح پهلوی اداره می شد- به فرنگ رفت تا گامی بلندی در راه  رسیدن به هدف خود بردارد.
پا تمام وجود بی توجهی و تمسخر مردم را نسبت به طبقه آخوند حس کرده بود و تنها راه رسیدن به آرامش روح ناآرامش را، رساندن این طبقه به قدرت می دانست. هرجا  آخوندی را می دید که دارای قابلیت و پتانسیل ورود به سیاست است، از نزدیک شدن به او و سعی در تشویق‌اش به فعالیت سیاسی دریغ نمی کرد. پس از چندی دریافت که آب در کوزه بوده و او در غرب تشنه لبان به دنبال آن می گشته است. خمینی دوست پدرش بود و دارای تمامی فاکتورهای لازم برای هدف نامقدس اش. به او نزدیک شد در چشمان‌اش ضحاک را دید . ماری شد بر شانه او . وسوسه آغاز کرد تا  به او قبولاند که در سیاست به شکلِ جدی وارد شود و حکومتی علم کند تا داد و حق خورده شده‌ی آخوند را از ایران و ایرانی بازپس ستاند. به او ردای ولایت پوشاند و سخنان زهرآگین او را به انگبین سالوسی آمیخت ،تا جهانی را پذیرای نور امامت‌اش سازد. ملا اقا شد و ملا زاده به آقازاده بدل گردید. پرواز ننگین 12 بهمن را چون خیانتی تاریخی به خمینی هدیه کرد و به پاداش، ریاست فرمایشی جمهوری را از دستان پیرِ جلاد صله گرفت و در پاسخ بوسه ای بر آن دستان زد. دستانی که خون‌ریز ترین دستان در تاریخِ چند هزار ساله‌ی ایران لقب گرفت و خود را در تاریخ به بندگی جاودانه ساخت.

چرخ تاریخ او را زیر گرفت و همان قلمی که - به ظلم- بر ریاست‌اش امضای تایید گذارده بود بر خلع اش صحه گذاشت و در به درِ دیار فرنگ گشت. بی تدبیری و قدرت طلبی در رگ‌هایش زوزه می‌کشید. به در ودیوار می‌زد تا از این کابوس نجات یابد به رجوی خائن پیوست و ننگی خانوادگی بر شاهکارهایش افزود. ولی در برابرِ جادوگر جماران جادویش کارگر نبود. انقلاب اسلامی را با خود به هجرت برد و خرابی‌هایش را برای ایران به یادگار رها کرد.
سی سال آخر را به لجالت و سماجت گذرانده تا بر حق بودن جنایاتش اصرار ورزد و مردم به جان آمده از ظلم آخوندی را نادان و ضد انقلاب بخواند. هر کس که خواهان براندازی حکومت معبودش باشد اجیرِ بیگانه نامد و گرسنگانِ حاصل از اقتصاد توحیدی اش را گماشته گان امپریالیسم خواند.
ایران را امثال این فسیل مغزان، به آستانه ی ویرانی کشانده . فسیلان لجوجی که تا کنون نیز بر حماقت خود اصرار دارند مبادا که با روشن‌گری و تغییر وضعیت خیانت ها و جنایات شان نمایان شده و بیش از پیش شرمنده ی تاریخ گردند.
برای آقای بنی صدر- اولین رییس دولت جمهوری ننگین خمینی ورییس جمهور مادام العمر خود خوانده - آرزوی طول عمر می کنیم تا روزی که سرنگونی رژیم خود ساخته را ببیند . دور نباد چنان روزی.