باز نشر نوشته های این وبلاگ تنها با ذکر منبع آزاد می باشد.

۱۳۹۰ آبان ۱, یکشنبه

دکتر بنی صدر: اسلام بیان آزادی است .

اخیراً مطلبی را خواندم که به نحوی سعی داشت این ایده را القاء نماید که آقای بنی صدر منکر مفهومی به نام «روشنفکر دینی» می باشند. به این دلیل گوشه ای از گفتار ایشان را از مقاله ای تحت عنوان «پایان روشنفکری دینی» مرور می کنیم تا میزان صحت تفکر فوق را بسنجیم.
استعمار درپی حذف دین وستون پنجم آن، سعی دارد روشنفکر دینی را به عنوان مانعی بر سر راهش از میان بردارد.
«شگفتا! اسلام بیان آزادی است، از جمله، به این دلیل که باوری را از اعتبار انداخت که خمیرمایه سرشت انسان را خشونت گمان می برد. انسان را موجودی با فطرت خدائی خواند و سلم جستن ( اسلام ) را روش و حق بر صلح را از حقوق او گرداند، تا مگر از قدرت ( = زور ) باوری، آزاد شود. و رهنمود قرﺁن حق است. چرا که اقدام به خشونت، بطور خود جوش، ممکن نیست. زیرا خشونت کنش نیست، واکنش است. هیچ موجودی را نمی توان یافت که بتواند بدون محرک، بطور خود جوش و ابتدا به ساکن، خشونت بکار برد. صد افسوس که، منطق صوری و محور عقل شدن قدرت، دیده عقل سازندگان ﺁئین های خشونت را کور کرده است و دیگر فطرت و ﺁزادی ذاتی خویش را نیز نمی بینند. وگر نه، نخست، در خود، می آزمودند تا مطمئن شوند ﺁیا خشونت خودجوش ممکن هست یا نیست ؟
بهر رو، این تمایل مطلوب غرب است چرا که « جنگ صلیبی » را قابل توجیه می کند. بیهوده نیست که رسانه های گروهی جهان فرآورده های خشونتهای این تمایل و تراوشهای مغزی سازندگان ﺁئین های خشونت را خوراک همه روز خود کرده اند.
خالی بودن این تمایل از اندیشه و پر بودنش از زور و خشونت، مسئولیت و کار بسیار سنگینی را بر دوش عقلهای ﺁزاد می نهد: ارتقای سطح وجدان دینی و نیز سیاسی جامعه ها، جدا کردن فرهنگ از ضد فرهنگ ( = فرﺁورده های زور ) و ﺁزاد کردن جامعه ها از اعتیاد به خشونت و رها کردن دین از دست « سگهای پاسبان قدرت » که دین را در ﺁئین خشونت ناچیز می کنند و جلوگیری از سقوط سطح معرفت جامعه ها، از راه برقرار کردن جریانهای ﺁزاد اندیشه ها و اطلاع ها و تذکار مداوم حقوق انسان به او و حقوق ملی به هر جامعه و حقوق جامعه انسانی به جهانیان، کار روشنفکر، خواه « دینی » و چه « غیر دینی » است. اما این کار تنها کار او نیست.
سلطه گری که، پیش از این، صفت استعمارگر داشت و در جامعه های زیر سلطه، در پی حذف دین و عقیم کردن فرهنگها شد تا که استقرار سلطه خویش را همیشگی گرداند، ستون پنجمی نیز بساخت که کارش دین و فرهنگ « بومی » ستیزی بود. این ستون پنجم هم اکنون نیز وجود دارد و فعال است. عناصر متعلق به این ستون و نیز ﺁنها که این یا ﺁن ایدئولوژی را از غرب اخذ و کوشیدند جانشین دین و هرآن چیز کنند که « روبنا » می خواندند، از موانعی که گمان می بردند باید از سر راه بردارند، « روشنفکر دینی » بود. توجیهی که یافته بودند این بود که روشنفکر، صفت روشنفکری را از دست می دهد هرگاه به قید دین مقید باشد. اما غافل بودند که عقل قدرتمدار با تخریب خود ﺁغاز می کند. توضیح این که این « استدلال »، اقراری صریح بود بر روشنفکر نبودن خویش. چرا که کاری جز اخذ « ایده » نمی کردند. این یا آن ایدئولوژی را اخذ می کردند که مرام قدرت بیش نبودند و قلمروئی بسیار محدود تر از قلمرو دین می داشتند. تفاوت بسیار مهم دومی نیز میان ﺁنها که خود را « روشنفکر دینی » می خواندند و کسانی که کار خویش را اخذ ایدئولوژی و تبلیغ ﺁن کرده بودند، وجود داشت و ﺁن این که روشنفکر بمعنای کسی که کارش روشن و شفاف کردن است (هرگاه روشنفکران جامعه های ما در حد این تعریف روشنفکر بگردند، توانائی فوق تصوری می یابند و نقش تعیین کننده ای در ارتقای سطح وجدان همگانی می جویند و تحول نظام جامعه ما را، از نظامی اجتماعی نیمه باز به باز و تحول پذیر، ممکن می کنند ) این جرأت را به خود می دهد که برداشتها از اصول و فروع دین را زیر سئوال ببرد و نظرهای جدید پیشنهاد کند. و چون، چنین روشنفکری دو جریان اندیشه و اطلاع را برای شفاف کردن بیان دین ضرور می داند، نه تنها سانسور نمی کند که با سانسورها مبارزه می کند. پس از راه اتفاق نیست که در تاریخ معاصر ایران، « روشنفکران » مبلغ این یا ﺁن ایئولوژی، نه تنها دین که ایدئولوژیهای رقیب و حتی برداشتهای گروههای رقیب از همان ایدئولوژی را سانسور می کرده اند و هنوز نیز می کنند و « روشنفکران دینی » با سانسورها مبارزه کرده اند.
یک دلیل عمده سانسورچی شدن مبلغان این یا ﺁن ایدئولوژی اینست که دین ستیزی نیاز دارد به «همه را به یک چوب راندن». با وجود این که می گویند، قرائتهای مختلف از دین وجود دارند، اما کارشان استفاده از منطق صوری و صغری و کبری ساختن، به قصد بی اعتبار کردن کار « روشنفکران دینی » و اعتبار بخشیدن به ادعای خود است: «بن و اساس همه برداشتها یکی است: دین نمی تواند صفت « ارتجاعی » را از دست بدهد». در حال حاضر، « اسلام همان است که خمینی گفت و کرد » و « اسلام همان است که مصباح یزدی ها می گویند و می کنند » از زبان و قلم نها نمی افتد. از این رو، سانسور « روشنفکران دینی »، شرط مؤثر شدن تبلیغ تیره های گوناگون دین ستیز است.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر