باز نشر نوشته های این وبلاگ تنها با ذکر منبع آزاد می باشد.

۱۳۹۲ فروردین ۱۴, چهارشنبه

بیست سال حقارت، سی سال بی تدبیری و سی سال لجاجت! بنی صدر هشتاد ساله شد.

  
 سال  1312 در روستایی از توابع همدان، آخوند نصرالله بنی صدر صاحب پسری شد که ابوالحسن اش نامیدند.
 ده را فراموش کرد و به شهر رفت. با زحمت زیاد در 26 سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شد.
به دلیل رشد و نمو در خانواده ی آخوندی  عقده ی حقارت و خود کم بینی، در وی به گونه ای نهادینه شد که تلاش رفتاریِ وی  برای پنهان ساختن این حس، به شکلِ خودنمایی و قدرت طلبی و در نهایت خودشیفته گیِ حاد بروز نمود.
از همان ابتدا سعی و هدف خود را رسیدن  به قدرت و نمایاندن خود بود. به همین دلیل بهترین راه را نزدیکی به احسان نراقی و استفاده از نفوذ وی در بنیاد فرهنگ  ایران دید. با هزینه‌ی این بنیاد -که زیر نظر فرح پهلوی اداره می شد- به فرنگ رفت تا گامی بلندی در راه  رسیدن به هدف خود بردارد.
پا تمام وجود بی توجهی و تمسخر مردم را نسبت به طبقه آخوند حس کرده بود و تنها راه رسیدن به آرامش روح ناآرامش را، رساندن این طبقه به قدرت می دانست. هرجا  آخوندی را می دید که دارای قابلیت و پتانسیل ورود به سیاست است، از نزدیک شدن به او و سعی در تشویق‌اش به فعالیت سیاسی دریغ نمی کرد. پس از چندی دریافت که آب در کوزه بوده و او در غرب تشنه لبان به دنبال آن می گشته است. خمینی دوست پدرش بود و دارای تمامی فاکتورهای لازم برای هدف نامقدس اش. به او نزدیک شد در چشمان‌اش ضحاک را دید . ماری شد بر شانه او . وسوسه آغاز کرد تا  به او قبولاند که در سیاست به شکلِ جدی وارد شود و حکومتی علم کند تا داد و حق خورده شده‌ی آخوند را از ایران و ایرانی بازپس ستاند. به او ردای ولایت پوشاند و سخنان زهرآگین او را به انگبین سالوسی آمیخت ،تا جهانی را پذیرای نور امامت‌اش سازد. ملا اقا شد و ملا زاده به آقازاده بدل گردید. پرواز ننگین 12 بهمن را چون خیانتی تاریخی به خمینی هدیه کرد و به پاداش، ریاست فرمایشی جمهوری را از دستان پیرِ جلاد صله گرفت و در پاسخ بوسه ای بر آن دستان زد. دستانی که خون‌ریز ترین دستان در تاریخِ چند هزار ساله‌ی ایران لقب گرفت و خود را در تاریخ به بندگی جاودانه ساخت.

چرخ تاریخ او را زیر گرفت و همان قلمی که - به ظلم- بر ریاست‌اش امضای تایید گذارده بود بر خلع اش صحه گذاشت و در به درِ دیار فرنگ گشت. بی تدبیری و قدرت طلبی در رگ‌هایش زوزه می‌کشید. به در ودیوار می‌زد تا از این کابوس نجات یابد به رجوی خائن پیوست و ننگی خانوادگی بر شاهکارهایش افزود. ولی در برابرِ جادوگر جماران جادویش کارگر نبود. انقلاب اسلامی را با خود به هجرت برد و خرابی‌هایش را برای ایران به یادگار رها کرد.
سی سال آخر را به لجالت و سماجت گذرانده تا بر حق بودن جنایاتش اصرار ورزد و مردم به جان آمده از ظلم آخوندی را نادان و ضد انقلاب بخواند. هر کس که خواهان براندازی حکومت معبودش باشد اجیرِ بیگانه نامد و گرسنگانِ حاصل از اقتصاد توحیدی اش را گماشته گان امپریالیسم خواند.
ایران را امثال این فسیل مغزان، به آستانه ی ویرانی کشانده . فسیلان لجوجی که تا کنون نیز بر حماقت خود اصرار دارند مبادا که با روشن‌گری و تغییر وضعیت خیانت ها و جنایات شان نمایان شده و بیش از پیش شرمنده ی تاریخ گردند.
برای آقای بنی صدر- اولین رییس دولت جمهوری ننگین خمینی ورییس جمهور مادام العمر خود خوانده - آرزوی طول عمر می کنیم تا روزی که سرنگونی رژیم خود ساخته را ببیند . دور نباد چنان روزی.


۸ نظر:

  1. درود بر تو . حقیقتا مقاله آخر آقای دلخواسته بسیار چندش آور بود . گویی ابولحسن به کودکان خود در فرقه بنی صدر چیزی جز حمد و ثنا و ستایش خود را نیاموخته

    پاسخحذف
  2. harche nefratat eghteza konad ra az dahaanat biroon mirizi, ensaaf ham nadari
    to liaghate azadi nadari
    in arezoo ra be goor khahi bord

    پاسخحذف
  3. بنی صدر مروج تروریسم اسلامی.

    پاسخحذف
  4. همه نفرینهای آفرینش به روح و روان سلمان فارسی‌ ننگین که اسلام اهریمنی را بنیاد نهاد و شاگرد ننگینترش محمد تازی

    پاسخحذف
  5. تا به چی بگیم روشنفکر؟
    حالا خوبه تو این 34 سال کارایی کردیم که اصلا به مخیلتون خطور نکرده.
    که بخوام بگم باید 34 سال فقط بنویسم.

    پاسخحذف
  6. Motasefam. Besyar neveshteye zaiifi bod. Va besiar door az vagheiiat. Joz moshti tohin chizi dar an nist ke arzeshe khandan dashte bashad. In goone digaran ra naghd kardan joz abroye khish bordan nist...

    پاسخحذف
  7. آفرین حقا که جانا سخن از زبان ما هم گفتی و گل گفتی این فسیل ها و انگلهای ٥٧ که خون ٣ نسل جوان را در شیشه کردند هنوز دست بردار نیستند و مساله فقط قدرت نیست بلکه در اصل ثروت هست .

    پاسخحذف
  8. خاک بر سر کسی‌ که فکر می‌کنه با تخریب آزاد مردی همچون بختیار می‌تونه چهره کریه خود را کمی‌ زیبا کند این کارهای بنی حرف مثل کارهای یه بچه‌ای میمونه که به واسطه تربیت غلط و کمبود محبت و سرکوب و تنبیه دچار ضعف و سر خوردگی و کمبود اعتماد بنفس شده و به همین خاطر هر روز صورتش رو تیغ میکشه تا بدین وسیله بر نقاط ضعفش سر پوش بذاره و به همه نشون بده که بزرگ شده ولی‌ غافل از این که بزرگی‌ به ریش و سیبیل نیست !

    مردانگی به به سنّ و سال هم نیست چرا که بی شمارند پیرمردانی که هفتاد ساله اند اما دلی هفده ساله دارند و نسبت به چیزهای بیهوده ای خوشحال می شوند، از چیزهای بس کوچکی ناراحت می گردند، از چیزی که در آن مالکیتی ندارند برمی دارند و آن چه دارند را سخت نگه می کنند تا کسی با ایشان شریک نشود؛ پس در واقع آن ها کودکانی خردسال هستند اما ریش و سبیل دارند

    بله آقای بنی حرف مردانگی به جاه و مقام و ثروت هم نیست (همان طور که خود می‌دانید) چه بسیار کسانی‌ که دارای پست و مقام بودند و ریاست کارخانه‌‌ یا وزارت خانه هایی در دستانشان بود اما تمام اینها مانع آن نشد که قامتشان را در راه به دست آوردن مقام بالاتر خم نکنند و کرامتشان را برای کسب منصب و مالی قربانی نکنند و یا بر عکس چه بسیار کسانی‌ بودند (به عنوان مثال مرحوم بختیار) که نفس و همت و منزلت خودشون رو فدای پست و مقام و ثروت نکردند...

    ممنون از شما... روحش شاد

    پاسخحذف