باز نشر نوشته های این وبلاگ تنها با ذکر منبع آزاد می باشد.

۱۳۹۱ اسفند ۲۲, سه‌شنبه

رفقا این بوی کباب نیست، ولی فقیه است که در آتش خلق می‌سوزد.



دیرزمانی‌ست که تشت رسوایی نگاه اپورتونیستی‌ رفقای چپ به مسئله‌ی " حق تعیین سرنوشت اقوام ایرانی" از پشت بام سیاسی ایران افتاده است. دیگر کمتر کسی‌ست که به  این ادعاهای هومانیستی وقعی گذارده و یا به این‌گونه شعارها اهمیت دهد.
این نگاه ِ فرصت طلبانه تنها مختص به نیروهای چپ ایران نیست و به همه‌ی اردوگاه جهانی چپ تعمیم می‌یابد که ریشه‌ در پارادوکس نهفته درمکتب مارکسیسم دارد. پارادوکسی که درجایی طبقه‌ی کارگر را متحد می‌خواهد و هر فریاد ملی‌گرایی را با سرکوب استالینی پاسخ می‌دهد و در جای دیگر برای مبارزه با بورژوازی اقلیت‌های قومی رابر علیه حکومت‌های مرکزی می‌شوراند.
مارکس و انگلس از نسل کشی و نابودی اقلیت های نژادی اروپا به عنوان پیش روی انقلابی و تاریخی دفاع می‌کنند(Neue Rheinische Zeitung No. 194و استالین برای خفه کردن ملل تحت سلطه روسیه تعریفی جدید از "ملت " ارایه می‌دهد.( Stalin Marxism and the National Question 

در سال 1306 درکنگره دوم حزب کمونیست ایران، بندی در مرام‌نامه حزب بدین مضمون آورده شد:
” حزب برای آزادی کامل و استقلال داخلی مللی که جزء مملکت ایران زندگی می کنند حتی تا مجزا شدن ایشان از مرکز(در صورت متمایل بودن اکثر زحمتکشان آن ملل بر این امر) مبارزه می کند.”
((نظری به جنبش کارگری و کمونیستی در ایران. انتشارات حزب توده))

از آن زمان به بعد کلمه‌ی "خلق" به ادبیات سیاسی چپ ایران وارد شد و بنا بر استراتژی دیکته شده توسط برادر بزرگ شمالی و برای جلوگیری از استقرار حکومت مرکزی در ایران  تبلیغ و مانور بر روی مفاهیم و واژگانی مانند « ملل ایران» ، «کشور کثیرالمله»، «حقوق ملی» ، «خلق های تحت ستم» و از این دست مُد و ذکر دائمی روشنفکران چپ گردید.
طنز تلخی که رفقای چپ در پاسخ آن درمانده‌اند این‌ست که در آن‌زمان که تشویق اقوام ایرانی برای "تعیین سرنوشت" به عنوان مبارزه ای بر علیه ارتجاع تبلیغ می‌شد، هم‌زمان استالین مبارزات ناسیونالیستی در شوروی را به عنوان حرکت‌های ارتجاعی سرکوب می‌کرد.
تاریخ نشان داده که کمونیست‌ها هرگاه حکومت را به چنگ آورده‌اند از سرکوب اقلیت‌های قومی دریغ نداشته‌اند. نمونه‌های آن‌را هنوز در کشور چین مشاهده می‌کنیم، نمونه‌هایی که رفقا هرگز نمی‌خواهند ببینند.
این نگاه و استراتژی تا بعد از انقلاب 57 ادامه داشت ولی بعد از آن تاریخ و تاکنون به دلیل همان تناقض بنیادی  –که به آن اشاره شد- موضع‌گیری‌های چندگانه‌ای را از سوی گروه‌های چپ شاهد بوده‌ایم.

گاهی  برای همراهی با خمینی جلاد مبارزات خلق‌های ایران را عملی ضد انقلابی می‌دانند:
" کسی که در این شرایط برای مسئله خودمختاری اولویت و مطلقیت قائل شود و با تمام قوا، به این بهانه، رهبری انقلاب را تضعیف کند و تحت عنوان های ظاهرالصلاح، عملا به شووینیست های آریامهری و اربابانش کمک برساند (می گوییم عملا، یعنی صرفنظر از نیات )، چنین کسی دچار انحراف ملت گرایانه و تنگ نظرانه جدی است.
حوادث در یک سلسله واحدهای قومی در ایران، که به برخوردهای خونین گنبد قابوس، سنندج، نقده، مریوان، خرمشهر منجر شده، حاکی از آن است که همراه با ضد انقلاب، عناصر بی مسئولیتی، در زیر پرچم دلپذیر «دفاع از حق سرنوشت خلق های ایران» و «حق خودمختاری این خلق ها»، در واقع آب به آسیاب ضد انقلاب می ریزند. به قول عرب «کلمة حق یراد به الباطل»، سخن درستی که در هدف نادرست است." ((نشریه مردم ـ دوره هفتم، سال اول، شماره 42سال 58))

و آن هنگام که از نمد انقلاب به کلاهی نرسیدند دیگر بار به تاکتیک شکست خورده‌ی "دفاع از حقوق خلق های ایران" رجوع کردند.
این‌روزها با ضعف بیش از پیش رژیم ددمنش اسلامی و نشانه‌های قیام مردمی شاهد آنیم که تعدادی از رفقا برای خودزایی و ظهور دوباره، خود را تا سطح پیاده نظام عناصر تجزیه طلب تنزل داده و پای در رکاب عروسک‌های سرمایه‌داری جهانی گذارده‌اند. خواسته یا ناخواسته، آگاهانه و یا از سر ناآگاهی جایگاه تاریخی خود را در پایین‌ترین سطح سیاسی در تاریخ مبارزات جنبش چپ معرفی می‌کنند.
بی عملی و خلاء تئوریک و از سوی دیگر لزوم بازسازی و یارگیری، از بازمنده‌گان این طیف ملغمه ای ساخته است که هر از گاهی شاهد موضع گیری‌های پوپولیستی و بعضاَ افراطی از سوی آنان هستیم. زمانی بر ریسمان پوسیده ی اصلاح طلبان آویزان می‌شوند و زمان دیگر زیر پرچم تجزیه طلبان سینه می‌زنند. گاهی نقاب فمینیستی به چهره می‌زنند و هنگامی دیگر به بازیگر بازی‌های اطلاعاتی رژیم تبدیل می گردند.
جنبش چپی که قرار بود پیشرو و پیشگام مبارزات سیاسی باشد در نبود تئوریسین و استراتژیست‌های واقع‌گرا و فاصله از متدولوژی پراتیک مارکس، به حاشیه نشینی در مبارزات سیاسی عادت نموده و به جای فریاد انقلابی، هوچی‌گری را پیش کشیده‌اند. بی‌گمان باید به  گروهی ازجوانان این طیف دل بست و امید داشت که با ارائه  تفکر و روش‌های نوین موجب پوست اندازی آن شوند و با تابو شکنی –که لازمه ی این تفکر است- عناصر فسیل شده در اکتبر 1917 را به حاشیه رانده و با احیای جنبش چپ واقعی نقش انقلابی خود را در مبارزات سیاسی ایران ایفا کنند.  
رفقای ما به جای بازنگری عملکردهای پیشین و نگاهی انتقادی به خود، سعی دارند بدون هزینه و با ساده ترین راه بر موج‌های بی بنیان مزدورانی تجزیه طلب، سوار گشته و به مهمانی تقسیم ایران درآیند غافل از آن‌که صاحب این مهمانی این‌بار خمینی دجال نیست. این جبنش را خلقِ یک‌پارچه و قهرمان ایران برپای خواهد داشت و این بوی خوش کباب نیست که به مشام می‌رسد، رفقا ! این ولایت فقیه‌ست که در آتش بازی ملت ایران با ریشی شعله‌ور می‌رقصد.

۵ نظر:

  1. نویسنده جان...برخی از کشورهای کنونی جهان محصول به رسمیت شناختن این حق ابتدایی است... در تاریخ جهان کشورهایی به نام اذربایجان، ترکمنستان،تاجیکستان و غیره وجود نداشت و همگی تحت سلطه روسها بودند...این "هومانیسم" کمونیستها بود که ارزوی انها را محقق کرد همچنانکه در ایران هم ملتهای بلوچ و ترک و عرب و کرد به زودی ازادی خق تعیین خویش را خواهند گرفت. ضمنا " هومانیسم" تنها از سوی فاشیسم فارس می تواند به یک فحش تعبیر شود

    پاسخحذف
  2. یک مشت کمونیست تروریست مادر جنده اجنبی و یک مشت مسلمان تروریست مادرقحبه بیگانه ریخته اند توی مملکت زندگی همه رو خراب کرده اند. تازه به هم اید ئولوژی ضد امپریالیستی هم یاد میدهند و به هم خط میدهند و بعضی وقتها با هم ائتلاف میکنند و سازمان مشترک تشکیل میدهند. کس مادر محمد و مارکس ، کون لق خمینی و کاسترو و کیم جونگ ایل . گمشید برید عربستان و کره شمالی و کوبا. یا اگه کونشو دارید برید مستقیما با آمریکا مبارزه مثلا ضد امپریالیستی بکنید که خواهر و مادرتون رو مستقیما بگاد. میخواهید حکومت جهانی اسلامی یا حکومت جهانی کمونیستی درست کنید، خیر سرتون برید یه جای دیگه درست کنید. از این به بعد تا وقتی اینجا باشید و دهنتون رو باز کنید فحش خواهر و مادر میخورید. یک نفرتون به اندازه هزار نفر سرو صدا میکنه . میخواهید زندگی ما رو خراب کنید ما هم تو اید ئولوژی و دین تون می شاشیم. ریدیم تو اسلام و کمونیسم تروریست.
    ما کشورمان را میخواهیم و همین امروز هم میخواهیم

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اووو تی جان قربان، حالا چرا به خاطر یک مقاله اینقدر حشری شدی؟

      حذف
    2. man ridam be in mazhabe akonde tazi mohamadi va komonist va an saltanat goh shah tarsoo va gor be gor ba komeini va lenin...doorod bar iran va irani va marg bar kalifeh kamenie va rydan be ciahe jamkaran ke mehdi dar kab hast,,,,

      حذف
  3. همه نفرینهای آفرینش به روح و روان سلمان فارسی‌ ننگین که اسلام اهریمنی را بنیاد نهاد و شاگرد ننگینترش

    پاسخحذف