باز نشر نوشته های این وبلاگ تنها با ذکر منبع آزاد می باشد.

۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

ما در تاریخ زندگی می کنیم!



امیر کبیر را در همسایگی ات ببین که چگونه بخون خود غرق می شود، خزر را تماشا کن که تکه تکه از وطن جدا می گردد!

آن دورتر، مغولان را ببین که ایران را تسخیر کرده اند و اعراب راکه با کشتن برادرت و خواهرم به بهشت پر کشیده اند!

جادوگران قبیله آتش شان را برای قربانی ِ دیگری برافروخته اند.

ترس ما را بیاد آر در سرمای غاری تاریک، و حسرت خدایی روشن و گرم!



ما در تاریخ زندگی می کنیم. ابلیس را بنگر که منیّت را کرنش نمی کند و ما رانده می شویم به زمین تا بیاموزیم گردن نهادن را!

دیکتاتور همچنان گرسنه ی عبودیت است و ابلیس خسته و دلزده از حماقت بردگان زمین!



خدای زمین در همسایگی من است و جادوگر قبیله در کنار تو! ...وهماره فرزندانمان خواهند گفت:" که دیرگاهی ست ایران در چنگال اهریمن است"، اهریمنی که روزگاری خدا بود.

۲ نظر:

  1. دوست نازنینم خوشحالم که هستی
    چه تلخ نوشته ی شیرینی که حقیقت اگرچه به دهان ما تلخ است اما ذاتش به شیرینی قند است
    و این همان داستان تلخی است که مرا برای آینده ایران می ترساند

    پاسخحذف
  2. پریسا جان
    چه بودنی ؟! به قول استاد هستم اما بودنم چونان که نابودن!
    آینده همان چیزی که بجای امید داشتن به آن ، از آن واهمه داریم!
    دلشاد باشی دوست خوبم.

    پاسخحذف