باز نشر نوشته های این وبلاگ تنها با ذکر منبع آزاد می باشد.

۱۳۹۰ دی ۱۹, دوشنبه

انتخابی ناگزیر فراروی رضا پهلوی و دیگر فعالان سیاسی


  
یکی از شرط‌های اولیه و اساسی برای جایگزین کردن یک نظام حکومتی، وجود  یک جایگزین منسجم و نظام‌مند است.
در فضای کنونی سیاسی کشور عدم وجود آلترناتیوی با این مشخصه بسیار مشهود است.
چگونه می توان این جایگزین را ایجاد کرد؟
برای پاسخ به این پرسش نخست می بایست تعیین کنیم که چه کسی می تواند و وظیفه دارد که این جایگزین را ایجاد نماید؟
با نگاهی به دانش اکادمیک موجود در زمینه‌ی مدیریت فعالیت‌های سیاسی وتجربیات دیگر کشورها در این زمینه، می توان دریافت که سیاست مداران اعم از احزاب و یا شخصیت‌های مستقل، مسئول مستقیم ایجاد چنین تشکیلاتی هستند. سیاست‌مداران ورزیده و با تجربه با شناخت کافی از شرایط برای رسیدن به اهدافی خاص وارد فعالیت‌های سیاسی شده و با ایجاد تشکل‌ها و سازمان‌های مستقل و یا حزبی، جایگزین مناسب را برای وضعیت موجود معرفی کرده و سعی در بدست آوردن اقبال عمومی می کنند. 
هدف گذاری، طراحی استراتژیک، سازمان‌دهی و اجرای برنامه‌های عملیاتی برای نیل به اهداف مورد نظر، پیش از هر چیز دیگری نیازمند منابع و امکانات است واین از وظایف اولیه هر سیاست‌مداری ست که بعنوان خالق و مدیر آن مجموعه امکانات و منابع مورد نیاز را فراهم سازد. بدین منظور و در راه ایجاد این تشکیلات هرسیاست‌مدار یا حزب سیاسی، نیازمند برخورداری از امکانات و منابع مناسب بوده و یا می بایست قابلیت جذب وگردآوری آن را داشته باشد، درغیر این صورت نخواهد توانست برنامه‌های خود را عملیاتی نموده و در سطح یک فعال سیاسی باقی خواهد ماند. 

چرا فعالین سیاسی ما از ورود سیستماتیک به سیاست و فعالیت به عنوان یک سیاست مدار حرفه ای سر باز می زنند؟!
شاهدیم که همه‌ی کسانی که به نوعی می‌توانند این نقش را برعهده گیرند، به راحتی عنوان می کنند که فعال حقوق بشرهستند و در راه نجات وطن ومبارزات آزادی‌خواهی در کنار مردم خواهند بود. هیچ کس حاضر نیست نقش رهبری این مبارزات را بپذیرد، و به بهانه‌های گوناگون از ایجاد و معرفی حزب و یا تشکل‌های سیاسی که قادر به جهت دادن مبارزات آزادی خواهی باشد، خود داری می‌کنند.
اگر چه بسیاری سعی دارند محدودیت‌های بوجود آمده از طرف رژیم و سرکوب تشکل‌های سیاسی را عامل اصلی این نقیصه معرفی کنند اما این عامل در خارج از ایران نمی‌تواند زیاد تاثیر گذار باشد و در عین حال تجربه نشان می‌دهد که ضریب موفقیتِ نیروهای اپوزیسیون اگر هسته‌ی تشکیلاتی آنها بیرون از دست‌رسی رژیم های توتالیتر باشد، به مراتب بالاتر خواهد بود. پس می‌بایست عوامل عمده‌ی دیگری در این انفعال نقش داشته باشند و باید در جای دیگری آنها را یافت که در ادامه به گوشه‌هایی از آن پرداخته می شود.  
فعالین اپوزیسیون کنونیِ ما به دلایل گوناگون از این مهم سر باز زده و برای پرهیز از هزینه‌های مربوطه سعی در تغییر نقش خود از یک سیاست‌مدار به یک فعال سیاسی دارند به عنوان نمونه:
- یک فعال سیاسی با فراغِ بال می تواند به راحتی دغدغه‌هایی متعالی، مانند حقوق بشر، تغییر شرایط معیشتی وغیره را هدفِ خود قرار داده و متناسب با توانِ خود در راه رسیدن به آنها با روشی که خود می پسندد فعالیت نماید.
- عدم مسئولیت پذیری: فعال سیاسی هیچ‌گونه مسئولیتی در مقابل شکست احتمالی عملکرد خود ندارد و به عبارتی تنها پاسخ گوی خود می باشد.
- هزینه‌های بسیار بالای تشکیلاتی را متحمل نمی شود.
- ازادی عمل برای انتخاب نوع فعالیت و انتخاب متحدین خود دارد.
- در هر زمانی میتواند تغییر مسیر داده و با داشتن سرعتِ واکنش بالا از زیان‌ها‌ی احتمالی بکاهد.

این مزایا باعث شده که  فعالان سیاسی ترجیح دهند در همان سطح باقی مانده و خود را آلوده‌ی کار تشکیلاتی نکنند.

اما زیان‌هایی که این وضعیت به جنبش آزادی خواهی و به فعالین سیاسی وارد می سازد کدامند؟
- عدم شفافیت و ثبات در اهداف و راهبردها‌ی فعالان سیاسی به دلیل مدون نبودن آنها.
- عدم پاسخ‌گوییِ فعالان سیاسی به انتظارات مردم در روند مبارزات.
- واکنش گراییِ بدون برنامه و احساسی، بجای کنش گرایی عقلانی و برنامه ریزی شده. 
- اتصال هواداران بی شناسنامه و غیر معتبر که در دراز مدت به ایجاد گروه‌های خودسرخواهد انجامید. این گروه ها در نبود و یا عدم شفافیت دستورالعمل‌های مدون سازمانی و خط ارتباطی معین، امکان گسترش خواهند یافت.
- دشواری در ایجاد و تشکیل اتحادهای ریشه ای و هدف‌مند به شکلی که قادر باشد به تولید مجموعه‌های کلان‌تر و قدرت‌مند‌تر بیانجامد.

انباشته شدن و افزایش فعالین سیاسی به خودیِ خود مثبت ارزیابی می‌گردد اما در نبودِ سیاست‌مداران و تشکل‌های سیاسی، موجب ایجاد پدیده‌ای ناخوشایند- همانندِ آنچه در حال حاضر گریبان‌گیر اپوزیسیون شده است- خواهد شد. وآن عدم وجود متولی مبارزات است. همه فعالان سیاسی با توجه به آرمان‌های زیبا و آزادی خواهانه شان، سخن‌هایی زیبا بر زبان جاری می‌سازند، اما چه کسی باید گام پیش نهد و برنامه‌های عملیاتی برای رسیدن به این آرمان‌ها را به اجرا در آورد؟ همه اظهار می‌دارند که ما هم به عنوان جزیی از جنبش در کنار مردم ایستاده ایم ولی این دوای دردِ فعلی مردم نیست.
جنبش اعتراضی مردم ایران در موقعیت فعلی مانند اتومبیلی شده است که همه سعی دارند مسافر آن باشند بدون اینکه کسی مسئولیتِ راننده‌گی آنرا بپذیرد، حال آنکه چه بسا در میان این جمع کثیر مسافر، راننده‌گان چیره دست زیادی نیز موجود باشد.
یکی دیگر از خطرهایی که در خلاء احزاب و سیاست‌مداران حرفه‌ای آینده‌ی جنبش را تهدید می کند، استقلالِ رای سیاسیون منفرد است. بدین‌گونه که در نبودِ برنامه‌ها‌ی مدون، روش‌ها واهداف مشخص و همچنین عدم کنترل سیستماتیک، این سیاست‌مداران منفرد، در معرض لغزش‌ها و خطاهای فراوانی قرار دارند چرا که پروایی از شکست در اثر تحلیل‌های اشتباه خود ندارند و در هر صورت و بدون هزینه، بازی برد-بردی را شروع می کنند و جور عواقب اشتباهات ایشان به گردن مردم ایران خواهد بود.
باری، نبود سیاست‌مدارانی اینچنین و انباشت فعالان سیاسی موقعیتی ست که اکنون با آن مواجه‌ایم. وضعیتی که انفعال جنبش آزادی خواهی مردم ایران را دامن زده و از بهره‌وری از منابع‌مان کاسته است. اگر می‌خواهیم با کمترین هزینه وبا برنامه ریزی، کشور را از ستم رژیم کنونی آزاد نماییم و مهمتر ازآن، در فردای آزادی بر ویرانه‌هایش، آبادانی را به ارمغان آوریم، می بایست با وسواس بیشتری به فکر سازماندهی مبارزات باشیم وگرنه درپشت درهای بسته برای وطن‌مان تصمیم خواهند گرفت و لاشه‌ی نیمه جانِ وطن دوباره در زیر دستانِ نا اهلان قربانی وار تکه تکه خواهد شد.

۱ نظر:

  1. شاید یک دلیل نداشتن سیاستمدارنی که سکان رهبری را به دست بگیرند این باشد که بسیاری از کسانی که دم از آزادی و دموکراسی میزنند در واقع درک درستی از آن ندارند و یا واقعا به آنچه می گویند پای بند نیستند. در غیر اینصورت بیایید یکبار برای همیشه از هر قوم و طایفه و مذهب و ایده و آرمانی که هستیم، اگر هدف مان آزادی بیان و اندیشه، حق حاکمیت مردم، احترام به رای مردم، بیزاری از خشونت و اعدام ، رعایت حقوق اقلیت ها و قانون مندی است، منافع گروهی خود را کنار بگذاریم و به ایران بیاندیشیم .

    اگر جمهوری خواهان هدفشان این است بیایید از آنها پشتیبانی کنیم، اگر هدف ملی گرایان این است از آنها نیز پشتیبانی کنیم ، اگر اصلاح طلبان این را می خواهند از آنها حمایت کنیم ، اگر مشروطه خواهان و طرفداران پادشاهی به این اهداف پایبندند به آنها پشت نکنیم، اگر لیبرال ها با این آرمان ها همراهند دستشان را بفشاریم ، اگر طرفداران فدرالیسم حامی این خواست ها هستند آنها را از خود نرانیم ، حتی آنها که دین ندارند ولی
    می خواهند آزاده باشند را به جمع خود راه دهیم.

    پاسخحذف