این واقعیت که اکثریت مردم ایران از وضعیت کنونی کشور ناراضیاند، به اندازهای روشن و عیان است که برای صحت سنجی و اثبات آن نیازی به نظرسنجی ویا ارائهی مدرک و سند و بحثهای تئوریک نمی باشد.
این نارضایتی به بخشهای گوناگون کشور مانندِ، اقتصاد، سیاست، جامعه، فرهنگ و دیگر... به شکلی تعمیم یافته است که به ندرت میتوان قشری را مشاهده نمود که از وضع موجود رضایتمند باشند.
وقتی در کشوری نارضایتی به این سطح رسد، می توان انتظار داشت تحولاتی بزرگ صورت پذیرد و کشور ما نیز از قاعده مستثنی نیست. شواهد نیز، نشان ازهمین- روندِ ناگزیر به سوی تحولات- را دارد.
نه تنها در میان صفحات دنیای مجازی، بلکه در کوچه پسکوچههای کشورمان نیز این حس و انتظار همگانی برای تغییر شرایط را می توان خواند، شنید و دید.
جمعی انتظار دارند که طوفانی انقلابی درنوردد و شعبده وار بچرخد و بچرخاند و در پایان بسازد آن دنیایی را که ایدهآل آنهاست.
جماعتی دیگر معتقدند که این طوفان قبلاً- در سال 57- دمیده و آرمان شهری که در پیاش بودیم، در آن زمان بنا شده ولی از بد حادثه، بر اثر زیاده خواهی، حب دنیا و کمبود یا نبود تقوا، آرمانهای آن به فراموشی سپرده شده و ارزشهای اولیه و بنیادیناش زیر پا گذاشته شده است.
روی سخن این نوشته با جماعت دوم- مشهور به اصلاح طلبان- می باشد.
همانگونه که اشاره شد پایه اصلی تفکر این دوستان، پرهیز از گذر از راه رفته و جلوگیری از هزینههای دوباره است. این عزیزان معتقدند که مبارزات آزادی خواهی مردم ما، پس از صد سال سرانجام در سال پنجاه و هفت با رهبری آقای خمینی به ثمر رسید و رژیمی دمکرات و مردمی با رای مردم حاکم شد و به مدت یازده سال- یعنی تا هنگامی که بنیان گذار آن در قید حیات بود- کشور ما به سمت استقلال، آزادی و مبانی جمهوریت- به عنوان خواسته و شعار همیشگی آزادی خواهان- پیش می رفت، ولی پس از درگذشت آقای خمینی و جانشینی آقای خامنهای این روند به انحراف کشیده شد. ایشان بر این عقیدهاند که اصول مترقی قانون اساسی اجرا نشده، قوانینی خلاف مصالح مردم به آن افزوده شده، عدم مدیریت صحیح باعث تخریب اقتصادی گشته و در نهایت ولایت فقیه به عنوان تاثیر گذار ترین شخص کشور نتوانسته است مسیری که با عنوان «خط امام» نامیده می شود و در برگیرنده عقاید و سلوکِ بنیان گذار انقلاب اسلامی ست را ادامه دهد و مشکلات کنونی در همین انحراف از «خط امام» ریشه دارد.
بر اساس همین طرز فکر و ریشه یابی این چنینیِ مشکلات، لاجرم استراتژی مبارزات سیاسی اصلاح طلبان بر تصحیح و اصلاح انحراف پیش آمده و بازگشت به شرایط پیش از درگذشتِ آقای خمینی، تبیین شده و به تبع شامل طیفی ازراهکارها، نظیرتذکر و درخواست از رهبر برای اصلاح خود و امور، تا تلاش برای محدود کردن اختیارات وی با استفاده از ظرفیت های قانون اساسی و دیگر ابزارهای قانونی ، می باشد.
بدون آنکه بخواهیم درستی یا خطای این طرز تفکر را ارزیابی کنیم تنها این بحث را پیش می گیریم که برای اصلاح هر روند یا پروسه میبایست میزان انحرافِ آن پروسه را از مقادیر و الگوهای از پیش تعیین شده، به دقت اندازه گیری نموده و برای تصحیح آنها برنامهای ارائه داد. به همین دلیل پرسش زیر به عنوان نخستین گام در راه اصلاح وضعیت کنونی پیش روی ماست که انتظار میرود دلمشغولان و پیروان مکتب اصلاحات، پاسخگوی آن باشند تا تصویری شفاف از آینده و اهدافی که در پی آنند طراحی گردد.
پرسشی که از آن سخن رفت اینست: وضعیت جامعهی ایران از 22 بهمن سال 57 تا سال 68، یعنی در زمان رهبری آقای خمینی، دارای چه ویژگی هایی بود که در زمان رهبری آقای خامنهای تغییر کرده است. به عنوان نمونه:
-کدام ساختارهای اقتصادی، در زمان آقای خمینی پایه ریزی شد که در زمان خامنه ای تخریب شد؟
- کدام آزادی اجتماعی و سیاسی در زمان خمینی موجود بود که در زمان خامنه ای سلب شده است؟
- آیا حقوق بشر در زمان خمینی رعایت می شد که رعایت نشدن کنونی آن، انحراف محسوب گردد؟
- آیا اعدام مخالفان سیاسی مختص به دوران خامنه ای ست و در دوران پیش از او اعدام مخالفان صورت نمیگرفت؟
- سوء مدیریت و سپردن پست های مهم مدیریتی فقط در زمان خامنه ای ست که محدود در دایرهی خودی هاست و در زمان خمینی شایسته سالاری رعایت می گردید؟
- خود محوری و اختیارات فردی خمینی بیشتر بود یا خامنه ای؟
- آیا ترور و سرکوب مخالفان در زمان خامنه ای باب شده است؟
- سیاست خارجه و تعامل با همسایگان و جامعه جهانی چه انحرافاتی نسبت به زمان خمینی داشته است؟
موارد بالا تنها بخش کوچکی ست که می بایست مبنای مقایسهی دو دوران مورد بحث قرار گیرند.
البته جا دارد به روایتی دیگر از اصلاح طلبی نیز بپردازیم. روایتی که معتقد است، انحراف از زمانِ شروع ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد آغاز شده و پیش از آن کشور در مسیر درست و پیشرفت قرار داشته است.
به اینان نیز می بایست یادآور شد که موارد تمایز و تفاوت این دوران را با دوران پیش از احمدی نژاد به صورتی معین و قابل درک بیان کنند. باز هم به عنوان نمونه می توان موارد زیر را برشمرد:
- آیا رانت خواری وآقا زادهگی از زمان احمدی نژاد شروع شد؟
- آیا مدیریت کلان مملکت پیش از دولت احمدی نژاد در وضعیتی مطلوب و مطابق با استانداردهای جهانی بود؟
- آیا دولتهای پیش از احمدی نژاد لزوم پاسخگویی به مردم و اعتراف به اشتباهات خود را باور داشتند؟
- دروغ، تزور، مدارک جعلی و فساد مالی مقامات مختص این زمان است و دولت های قبلی از آن مبری بوده اند؟
- ترور و سرکوب آزادی خواهان در داخل و خارج مرزهای کشور فقط در زمان احمدی نژاد بوده است؟
به هر روی ترسیم مدینهی فاضله و آرمان شهری که به سوی آن گام برمی داریم و خواهان همراهی دیگران در این راه نیز هستیم وظیفه ایست که گریزی از آن نیست.
نمی توان با تجمیع تمامی مشکلات و ریشههای فلاکت کنونی در یک شخص و یا اشخاص –چه خامنه ای باشد و یا احمدی نژاد- و مبارزه با او وحذف او و یا آنها، صورت مسئله را پاک نمود.
اصلاح طلبان بر این مسئله تاکید دارند که حساب رژیم را از مجریان و دست اندرکاران آن باید جدا ساخت و گناه و اشتباه افراد را به نوع حکومت تعمیم نداد ولی می بایست بدانند که برای اثبات این مدعا، آنان می بایست نمونه هایی عینی از این ادعایشان ارائه دهندو یا به بیانی دیگر مظروف مناسب برای این ظرف که ادعای مناسب بودناش را دارند را معرفی کنند وگرنه ادعای دیگری قوت میگیرد که:
رژیم جمهوری اسلامی مانند هواپیمایی ست بدون موتور که بهترین و شایسته ترین خلبانان نیز قادر نخواهند بود آنرا به پرواز درآورند واگر نیز با وزیدن بادی موافق از زمین کنده شود، بی گمان سقوطی مرگبار سرنوشتاش را رقم خواهد زد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر