می
گفت که با اهالی "سرای قلم" به کوه نوردی رفته. از صبحانه و ناهاری
که میل کرده اند می نویسد و بحث های علمی - نقلی و عقلی – که در مسیر راه داشته
اند. از کیک تولد و خنده های شان به رویداد هایی که دیده اند.
اهالی "سرای قلم "
هستند و می بایست آزادانه در سرزمین ملکوتی خداداده شان قدم زنند و به مباحثه
بپردازند. به تفریح های سالم و تمدد قوا نیازمندند و گفتگوهای جمعی ابزار کارشان
است. چه خوش است آزادی در بلندای تهران! چه خوش است هوای آزاد و پاک پلنگ چال
آنگاه که از بند و حصاری نهراسی!
اما در دامنه ی آن ارتفاع پست،
جایی ست که ساکنانش سر به فلک می سایند. جایی است که گل های نسرین اش را همه ی
آزادی خواهان می ستایند*. چگونه این " پستِ زمین" به اوج رسیده است و آن
اوج تفرجگاهی حقیر گشته است!
ببین! که چگونه حکومت ولایت
خدا بر زمین و زمینیان چنگ می زند.
ولایت خدایی اش به ظاهر شعر را
و هنر را می ستاید. در سایه ی الطاف اش " انجمن امیرکبیر" را تعطیل می
کنند و " هالو" ی خوش هنر را به بند می کشند. " شایگان" را از
ما می گیرند چرا که قلم اش را بر نمی تابند و هنرش انکار دروغ گویان است. آنگاه "
سرای قلم" ی شکل می گیرد که قلم شان
خودی ست و نوشته های شان براندازانه نیست.
"شایگان " از بندر
گامرون در ساحل فارس برخواست و تا ارتفاع انسانیت اوج گرفت آنجا که با احمد زیدآبادی،
امویی، مجید توکلی و ژیلا بنی یعقوب هم پرواز شد تا پوزخندی باشد به ارتفاع همیشه
پَست!
اهل قلم هم چنان می نویسند و
می نویسند و می نویسند در کنج سلول و یا در پستویی نهان از چشم جلادان آدمخوار، بی
آنکه بر بلندای جهل فریاد برآورند و اذان گوی دغل بازان گردند.
* به یاد نسرین ستوده
* به یاد نسرین ستوده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر