مثل اینکه جدی جدی قراراست تمامی گروههای مخالفِ سید علی خامنهای دست به دست هم بدهند و حکومتِ ولایت فقیه را سرنگون کرده و به جای آن یک رژیم دیگر- به انتخاب روشنفکران و فرهیخته گان، ولی با رای مردم- به روی کار آورند.
اما تاکنون این دست به دستِ هم دادن گروهها و شخصیتهای سیاسیِ مخالف رژیم با مشکلاتی مواجه بوده که یکی از مهمترین آنها، تعیین نوع حکومت آینده است. به طور طبیعی در اینگونه مواقع هر کسی ساز خود را میزند.
درکوچه پس کوچههای ایران که قدم بزنی ویا اگر مسافرِ اتوبوس و یا تاکسی باشی، مدام از مکالمات مردم که حکایت از نارضایتی آنها و مقایسه وضعیت فعلی ایران با قبل از انقلاب و دوران شاه دارد، مطلع خواهی شد. مکالماتی که معمولاً با یک « آه !» جگرسوز و یک «خدابیامرز» به پایان می رسند.
از طرفی همانگونه که مبرهن است و مطابق با اسناد و آمار رسمی، اکثریتِ مردم ایران مسلمانِ شیعه میباشند و فیلسوفان و جامعه شناسان الهی ما اعتقاد دارند این اکثریت تنها هم و غمشان رعایت و جاری شدن قوانین و مقررات اسلامی در تمامی شئونات زندگی و حتاخصوصیترین مسائل آحادِ جامعه است و اصولا به همین دلیل بود که مردم ما، فریب خوشی و راحتی دنیوی در قبل از انقلاب را نخورده و با حماسه ای به یاد ماندنی بساط بی دینی، ظلم، جور و مهمتر از همه طاغوت را برچیدند؛ پس به هیچوجه صلاح نیست این آرامشِ اخروی و الهی را به بهانهی فساد و انحراف سیدعلی و دار و دسته اش از امت مسلمان ایران دریغ ورزیم.
البته درکنار اینها تعدادی روشنفکرِ دینی هم هستند که به هیچ صراطی مستقیم نمیشوند، مگر آنکه به طریقی گره خوردنِ بنیاد دین با حکومت را تضمین شده بیابند.
عده ای از روشنفکران خارج از کشور نیز هستند که اصرار دارند برای کلاس و پرستیژ ایران هم که شده واژهی « جمهوری» در عنوانِ رژیم آینده ضروریست.
جمعی از هموطنان در تبعید هم زیر بارِ گران حس نوستالوژیکِ دوران شاه و تحت تاثیر همان « آه » جگر سوز و «خدا بیامرز» البته در فضای مجازی، تنها راه آبادانی و بازگشت به وطن را حکومتِ سلطنتی و پادشاهی می دانند. این هموطنان «آبادی» را بیش از «آزادی» می پسندند.
حالا بنا بر این شده که برای سرنگون کردن حکومت سید علی همهی این نحلههای فکری مذکور، متحد بشوند و جبههای قوی و یکپارچه ایجاد کنند اما کماکان مشکل تعین نام رژیم حکومتی آینده لاینحل مانده است. البته نوع و محتوای حکومت چندان مهم نیست و میتوان با آن کنار آمد ولی نام و عنوان آن بسیار با اهمیت است چرا که مسئلهی پوز زنی و کل-کل کردن است، اگر قرار باشد الان که به قول معروف هنوز " نه به دار است و نه به بار"، به دگراندیشان باج بدهیم چه تضمینی برای گرفتن سهم خود در حکومت آینده خواهیم داشت؟!
به هر حال ما ایرانیها هیچگاه کم نمیآوریم و برای این مشکل نیز راه حلی پیدا خواهیم کرد. یکی از هنرهایی که- مانند سایر هنرها- تنها در نزد ما ایرانیان یافت میشود و بس، هنرِ« ملغمه و معجون سازی» ست. ما می توانیم تکههایی از هرچیزی که در جهان وجود دارد و یا ندارد را گرد هم آورده و با سرِانگشتانِ هنرمندِ خود و با تدبیرِ بی شایبهمان چنان به هم متصل کنیم که جهانیان را به حیرت واداریم. یکی ازاین نوع ترکیبات «پیتزای قورمه سبزی» ست!( به یاد آرش سبحانی عزیز و گروه کیوسک).
با استفاده از همین هنرِ ترکیبی، شاید بتوان عنوانی برای حکومت آینده دست و پا کرد؛ چیزی مانند: «پادشاهیِ مشروطه دمکراتیک اسلامی».
با استفاده از این عنوانِ فراگیر میتوان همهی مخالفانِ رژیم را بر سرمیز مذاکره نشاند، محل آنهم زیاد مهم نیست که استکهلم باشد یا لندن.
مورد دیگری نیز همان بحث پرچم ملیست که می توان آن را هم بوسیلهی همین هنرِترکیبی حل کرد. به عنوان مثال، میتوان از پرچم سه رنگ ایران استفاده کرد که در میان آن شیر و خورشیدی با ابهت خود نمایی می کند ولی به جای شمشیر به دستان آن یک تسبیح خواهیم داد و بر سرش عمامه ای خواهیم گذاشت. مهم اتحادیست که این «شیر و خورشید عمامه به سر» نماد آن خواهد بود.
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
پاسخحذف