برای کنجکاوی هم که شده، گاهی به سیاستمدارن و طرز فعالیت آنان و هوادارانشان سرکی میکشم.
شلختهگی و خلاء نظم و سازماندهی در همه جا به چشم میآید.
از موضع گیری در رابطه با مسائل روز گرفته تا سخنرانی ، مصاحبه و نوشته ها.
سیاست مداران ما غالباً به بی کنشی دچارند. در گوشهای نشسته و چشم به اخبار روز ایران دوختهاند تا خبری رسانهای شود و آنان در مورد آن نظر مبارکشان را اعلام کنند.
کمتر پیش میآید که خود خبر ساز باشند و گامی در راه اهدافی که برای خود تعیین کردهاند بردارند. گویا همین انفعال و دنباله روی از حوادث، هدف آنان باشد.
وقتی هدفی نباشد، سازمانی نیز شکل نمیگیرد و به تبع آن کار سازمانی و نظم و دیسپلین کاری نیز بی معنا خواهد بود.
به موضع گیریهایشان دقت میکنیم، نبود خط مشی دقیق و معین آنچنان روشن است که گاهاً موجب دو برخورد متضاد با یک موضوع مشابه میگردد.
برخورد هواداران و وابستهگان این سیاسیون را که میبینیم، حاد بودن بی برنامهگی را در می بابیم. هر کس ساز خود را میزند ولی در عین حال همه ادعای پیروی از یک نفر را دارند. اعتراض که کنی، نوازندهی خارجزن را به خودسر و خودجوش تعبیر میکنند.
چرا چنین است؟! این بی نظمی در کجا ریشه دارد؟
باید عقبتر برویم و سیاسیون را زیر ذره بین بگذاریم.
به وبگاههای این سیاستمداران وارد میشویم. گویی عنوانی پرطمطراق، تنها نکتهایست که صاحب وبگاه به آن توجه داشته است.
در جستجوی نوشتهها و نظرات سیاستمدارمورد نظرمان، در گوشه و کنار وبسایتش خرت وپرتها را زیر و رو میکنیم، تمام صفحات و زیر صفحات را ورق میزنیم، اما دریغ ! هر چه بیشتر میجوییم، کمتر مییابیم. چرا برای دستیابی به نظرات و نوشتههای یک سیاستمدار میبایست به منابع متفرقه رجوع کرد؟! آیا انتشار نظرهای خودشان برایشان در اولویت نیست؟! کسی که مدیریت یک وب سایت را نتواند بهدرستی انجام دهد و از به روز رسانی اطلاعات آن عاجز باشد، چگونه قادر خواهد بود مسائل کلانتر را اداره و مدیریت کند؟
میتوان این نقیصه را به عنوان شلختهگی شخصی در نظر گرفت. سیاستمداران ما چنان از نظم و انضباط فردی خود غافلاند که نمود آنرا در فعالیتهای اجتماعی و سیاسیشان میتوان دید.
شاید بد نباشد که بار دیگر گفتهی زیر را مرور کنیم تا در یابیم، قبل از آنکه به فکر اثر گذاری در آینده ایران باشیم و در مدیریت کلان کشور برای خود نقشی را در نظر بگیریم همان بهتر که به مدیریت فردی خود و اطرافمان تمرکز کرده تا شاید از اینراه بتوانیم از عهدهی نقشهای بزرگتر نیز برآییم.
" كودك كه بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم . بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید کشورم را تغییر دهم . بعد ها کشورم را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم .در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول كنم .اینك كه در آستانه مرگ هستم می فهمم كه اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم".
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر