باز نشر نوشته های این وبلاگ تنها با ذکر منبع آزاد می باشد.

۱۳۹۰ آذر ۸, سه‌شنبه

اسب تروا، حمایت ازنایاک،... ما منتظر سومی هستیم!

عاقبت پس از چند دهه کش و قوس و قهروناز درسایه‌ی تلاش‌های نایاک و مدیریت آقای امیراحمدی و تریتا پارسی، داریم به مرحله ای می رسیم که بی رودربایستی و خجالت اعلام کنیم طرفدار ترمیم روابط آمریکا وجمهوری اسلامی هستیم. مردم عادی که از اول هم نه تنهامخالفتی با این روابط نداشتند بلکه بدشان هم نمی آمد که مثل بقیه ی کشورها به آمریکا هم سفر کنند ومجبور نباشند اجناس آمریکایی را غیر مستقیم و با چند برابر قیمت از دست دلال ها بخرند و به همین نسبت هم از ایجاد مجدد این روابط استقبال خواهند کرد.
اصولن به روایتی، خود آقای خمینی هم چندان از اشغال سفارت آمریکا و مسائلی که در پی آن رخ داد چندان راضی نبود اما مجبور شد پرچمدار آن غائله گردد. بعد هم که همه‌گی توی رودربایستی هم شعار مرگ برآمریکا دادند و کسی جرات نکرد حرف دلش را بزند.
اما از آنجا که ماه همیشه پشت ابر نمی ماند، دست تقدیر از آستین نایاک بیرون آمد و گام های اولیه برای ایجاد رابطه بین دولت های آمریکا و جمهوری اسلامی برداشته شد.
اما همیشه عده ای مغرض هستند که تحمل دوستی و آرامش را نداشته و آتش بیار معرکه اند. عده ای اندک شامل جوانان ایران، گروه های به اصطلاح آزادی خواه و روشنفکران مستقل، خانواده ی زندانیان سیاسی و کسانی که توسط رژیم کشته شده اند، تبعید شده گان، فراریان، پناهنده گان سیاسی و خلاصه تمامی کسانی که به نوعی از این رژیم زخم خورده اند، با وجود آنکه یک درصد از مردم ایران را نیز در بر نمی گیرند سعی دارند به جای همه حرف بزنند و با شیطنت رابطه با آمریکا را به مسائل داخل ایران و حقوق بشر گره بزنند.
کسی نیست به این مردم بگوید آخه کجای دنیا مردم خودشان نظر می دهند که شما اینکار را میکنید؟! هم جا رسم بر این است که روشنفکران و سیاست مداران ورزیده خط و مشی را تعیین کرده و مردم از آن تبعیت میکنند.
وقتی سیاستمداران ورزیده ای مانند آقای ابراهیم نبوی از تلاش های نایاک حمایت می کنند و همه را به این راه تشویق می کنند چرا سنگ اندازی می کنید؟ فعلن بگذارید از جنگ احتمالی جلوگیری کنیم و رابطه‌ی آمریکا با آخوندها را جوش بدهیم بعد یواش یواش به حقوق بشر هم خواهیم رسید اصلن خود رهبر شاید با یک سفر به آمریکا و دیدن مجسمه ی آزادی به فکر افتاد و دستورقرمودند آزادی بدهند!
وقتی شخص مبارزمستقلی مانند آقای نبوی که در دانش، هوش، فراست و آزادی خواهی شان شکی نیست، اینگونه به ما نهیب می زنند که حول پرچمی که نایاک برافراشته است متحد شویم، چرا باید عده ای ساز مخالف بزنند؟ مگر ایشان نبود که تمام امکانات وآرامشی که داشتند را نادیده گرفت و به خاطر ما به زندان افتاد، شکنجه شد و بعد از سالیانِ سال تحمل سلول انفرادی مجبور به ترک دیار شد و اکنون بدون هیچ پشتوانه‌ی مالی و وابستگی به این و آن، با مشقت زندگی می کند ودرآمدی که از فروش میلیونی کتاب‌هایش بدست می آورد را به جای آنکه خرج خوش گذارانی کند در راه جنبش آزادیخواهی ایران هزینه میکند؟ کمی قدردان باشیم! یادمان رفته که در اوج جنبش اعتراضی مردم وقتی عناصر بیگانه قصد سوءاستفاده از جنبش و براندازی نظام را داشتند ایشان با راه حل مشهور خود به نام اسب تروا به نجات ایران آمدند و نظام را از سقوط و مملکت را از آسیبی جدی نجات دادند؟
بیش ازاین نباید تعلل نمود. می بایست با تاسی به این دانشمند بزرگ و سیاست مدارتوانا، حمایت خود را از نایاک اعلام نموده و برای یکبار هم که شده متحد شویم.
ما خواهان ایجاد رابطه با آمریکا هستیم فرقی هم نمی کند چه رژیمی در ایران بر سر قدرت است، مهم رابطه با آمریکاست! موضوعات داخلی ایران هم مسائل داخل خانواده است و اجازه نمی دهیم هیچ کشوری در امورداخلی ما دخالت کند. این سازمان ملل وابسته به امپریالیست جهان خوار هم اگر راست میگوید برود اسراییل را خلع سلاح کند. انرژی هستی حق مسلم رژیم آخوندی ست. نایاک جان دوست ات داریم!

۱۳۹۰ آذر ۴, جمعه

حضورگسترده ی هواداران مجاهدین خلق، واقعی یا مجازی؟

یکی از نشانه های مشترک در حکومت های توتالیتر، ساخت هویت حقیقی برای دشمنی فرضی ست.آنچه که مشخص است، اینست که حاکمان نظام های خودکامه، خود بهتر از هر کس دیگری به نبود پشتوانه ی مردمی خویش آگاهند و بر همین اساس استراتژی تنش و حاکمیت بحران را در جامعه دنبال می کنند. یکی از مزیت های این استراتژی جلوگیری از تمرکز قوای مخالف و تک صدا شدن اپوزیسیون می باشد.
آنان بخوبی در یافته اند که یک اپوزیسیون واحد و دارای اهداف مشترک می تواند به راحتی در تهییج مردم موثر عمل کند و در برهم زدن معادلات و مبادلات سیاسی پشت پرده با کشورهای قدرتمند نقش مهمی ایفا نماید.
یکی ازراه های کلاسیکِ مقابله با این اتحاد مقدس، ایجاد و شکل دادن به یک دشمن مشترک است بدین طریق اتحادی ناگزیر بین توده ی مردم و حکومت شکل می گیرد که ضامن تطویل عمر رژیم خواهد بود.
استقبال از جنگ با همسایگان، ایجاد تنش در روابط خارجی و تعریف سایه ی ترور،تجزیه و وحشت عمومی از نا امنی های احتمالی از روش هایست که می توان با بهره گیری از آنهاحمایت افکار عمومی را اکتساب نمود.
رژیم آخوندیست ولایت فقیه هم از اتخاذ استراتژی شرح داده شده، نه تنها خود داری نکرده بلکه در مقاطع ای از همه ی تاکتیک های مربوط به آن بطور همزمان سود جسته است.
بعد از حوادث انتخابات 88 و گسست عظیم ساختاری در هواداران سنتی رژیم و نشانه های نزدیک شدن دید گاهها و یکی شدن اهداف کلان و اولیه ی گروه های مخالف، رژیم صدای ناقوس مرگ خود را روشن تر از قبل شنید و به ناچار در پی اتخاذ تاکتیک هایی در راستای استراتژیِ ایجاد دشمن فرضی برآمد.
رخدادهای اخیر در کشورهای منطقه و حضور پررنگ نظامی غرب که می توان آنرا به نوعی محاصره ی ایران نشبیه نمود، انتخاب گزینه ی جنگ افروزی، گزینه ای پرمخاطره برای رژیم محسوب میشود که هزینه های آن به هیچ وجه قابل پیش بینی نیست. مسیر های دیگر موجود برای رژیم علم کردن گروه های تروریست، تجزیه طلب وبزرگنمایی فعالیت های این گروه می باشد. فعالیت ناگهانی گروه های تروریست در شرق کشور و تبلیغ برای تغییر مطالبات قانونی هموطنان آذری به اهداف تجزیه طلبانه، نمونه هایی از این اقدامات طراحی شده رژیم هستند.
در چند ماه اخیر از سوی چهره های مطرح طیف های گوناگون سیاسی شاهد حرکت هایی بوده ایم که نشان از فراخوان عمومی به اتحادی ملی ست.رفته رفته شاهد آنیم که دانش و تجربه سیاسی مان به حدی از بلوغ رسیده که دریافته ایم تنها راه نجات ایران همبستگی تمام ایران دوستان است. به موازات این نشانه های مبارک شاهد اوج فعالیت گروه هایی از مخالفان رژیم هستیم که به دلیل عملکرد و اشتباهات بارز سیاسی رهبران خود پایگاه مردمی شان دچار خدشه شده و در چشم مردم ایران، جایگاهی همانند که گروه تروریست شرق کشور و تجزیه طلب غرب را دارا می باشند.
پرسشی که مطرح می شود اینست که حضور وسیع و پررنگ چند ماه اخیرهواداران سازمان مجاهدین خلق در رسانه های مجازی فارسی را می بایست حضوری واقعی پنداشت و یا حضور دشمنی مجازی که رژیم گورزاد ولایت فقیه با پرو بال دادن و توسل به آن و در سایه نگرانی مشترک از این توهم، قصد یارگیری از اردوگاه ملت را دارد.

۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

نکانی پیرامون نامه یازدهم آقای نوریزاد به خامنه ای

جناب آقای نوری‌زاد نامه‌ای دیگر به خامنه‌ای نوشتند و مانند همیشه متن آن در فضای مجازی انعکاس زیادی یافت و موج تحسین گفتن‌ها از شجاعت ایشان صفحات رسانه‌ها را انباشته ساخت.
بی‌گمان ایشان در مقایسه با دیگر اصلاح‌طلب‌ها شجاع هستند و صریح و بدون ایجاز حرف دلشان را بیان می‌کنند و به همین دلیل سخنان‌شان مورد استقبال قرار می‌گیرد اما هیچ‌کدام از این موارد نمی‌بایست مانعی در راه نقد و تحلیل نوشته‌های ایشان گردد.
گاهی در لابه‌لای جملات ایشان واژه‌ها و جملاتی دیده می‌شود که نیازمند تامل و بازخوانی چند باره است. به‌عنوان نمونه در نامه اخیر ایشان (نامه شماره 11) به خامنه‌ای به مواردی بر می‌خوریم که دقت در آن‌ها پرسش‌هایی را در ذهن به‌وجود می‌آورد.
- ایشان نامه را این گونه آغاز کرده‌اند: «سلام به محضر رهبر گرامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای»
آیا واقعن شایسته است که خامنه‌ای - که بی‌گمان یکی از منفورترین اشخاص تاریخ ایران است - را با این القاب و الفاظ نامید؟! یا شاید معذوریاتی در میان است که بر ما پوشیده است.
- در جای دیگر ایشان خامنه‌ای را مخاطب قرار داده و می‌فرمایند: «شما اما بیست و سه سال است که درهیچ نشست خبری شرکت نجسته‌اید و با اعتنا به مسئولیت‌ها و اختیارات فراوانی که مردم و قانون و خدا به جناب شما تفویض کرده‌اند.»
چگونه آقای نوری‌زاد به این نتیجه رسیده‌اند که مردم ایران و خدا اختیاراتی به خامنه‌ای تفویض کرده‌اند؟ آیا جناب نوری‌زاد اعتقاد دارند که خامنه‌ای برگزیده‌ی خداوند و مردم است؟ ایشان علی‌القاعده می‌بایست بهتر از دیگران در جریان چند و چون به مقام رهبری رسیدن خامنه‌ای در سایه شعبده بازی رفسنجانی باشند و بدانند که حقوق قانونی تنها در جریان یک روند سالم دمکراتیک قابل تفویض است. در مورد اختیارات الهی نیز که جریان یک شبه آیت‌الله العظمی شدن خامنه‌ای از موارد غیر قابل انکار بوده و نیازمند توضیح اضافه‌ای نیست.
- جناب نوری‌زاد در مورد آقای خاتمی چنین می‌گویند: «چرانگویم که ما آمیختگیِ ادب و سیاست و انصاف و درستی و روحانیت را به جناب ایشان مدیونیم؟»
اگر منظورِ آقای نوری‌زاد از روحانیت، آخوندیت‌ است که بنده نیز با ایشان هم عقیده‌ام که آخوندها به نوعی به آقای خاتمی مدیون هستند که با مشاطه‌گری خود توانست جهان را مدتی فریب داده و چهره‌ی واقعی رژیم را مخفی دارد. ولی در مورد کاربرد سایر واژه‌گان و صفات استفاده شده توسط آقای نوری‌زاد مانند، ادب، انصاف و درستی و چگونه‌گی و میزان هم خوانی آن با روحیاتی که ما از آقای خاتمی می شناسیم ، اگر نگوییم گزاف لااقل غلوی غیر قابل باور است.
- آقای نوری‌زاد در مورد فقه درجمله‌ای عجیب چنین می‌فرمایند: «ما از فقه به خاطر قرن‌ها کارآیی‌اش در آراستگیِ فکریِ پدران و مادرانمان تشکرمی‌کنیم.»
کاش جناب نوری‌زاد این آراستگیِ فکری را توضیح دهند. تاریخ ایران بندرت شاهد آراستگی فکری در میان قشر روحانیت بوده است و تک ستاره‌های آخوندهای آزاده هم به گواه تاریخ، برای گام برداشتن در راه آزادی‌خواهی، قبل از هر چیز مجبور به مبارزه با جمود و جهل فکری هم طبقه‌ای‌های خودشان بوده‌اند.
تأثیر فقه بر رشد فکری اقشار غیرروحانی نیز که تیره‌تر از آن است که بتوان به آن افتخار کرد.
- در جای دیگری ایشان چنین عنوان می‌کنند: «منظور من از این مردم، حداقل بیست میلیون نفری است که خود و خانواده‌هایشان به رویه‌های جاری حاکمیت «نه» گفته‌اند و شخصیتشان به دمِ دستی‌ترین وجه ممکن چوب خورده و تحقیر شده است.»
آیا واقعن آقای نوری‌زاد اعتقاد دارند تنها حدود بیست میلیون نفر به این حکومت «نه» گفته‌اند و یا می‌خواهند از اعداد حداقلی عنوان شده توسط خود حکومت استفاده کنند تا به عبارتی با کلام خودشان محکوم‌شان نمایند که در هر دوصورت اشتباهی غیر منطقی ست چرا که بدین وسیله تنها بر باور غلط حداقلی بودن مخالفان حکومت صحه گذاشته می‌شود.
-در جایی آقای نوری‌زاد، با مخاطب قرار دادن آقای خاتمی از ایشان می‌پرسند که: «چرا شما در زندان نیستید؟ ظاهراَ با آن همه نسبت جاسوسی و براندازی و فحش‌های وقیح کیهانی، شما برای زندانی شدن اولویت داشته‌اید. حاکمیت، در شما چه دیده که بیرون ماندن شما را به صلاح خود دانسته است؟»
شاید این پرسش را از خود آقای نوری‌زاد هم بتوان پرسید که چرا حکومت با شما نیز به شکلی مدارا می‌کند؟ آیا خطر شما برای این رژیم، از خطر جوانان بیگناهی که هر روزه بدست این جانیان دیومنش در گوشه‌ی زندان‌ها به بهانه‌های واهی و یا بی‌بهانه کشته می‌شوند کمتر است؟ آیا شما را نیز برای این نگاه داشته‌اند که شاید در روزی مبادا بتوانید در سایه چهره اصلاح‌طلب‌تان رژیم را از سقوط نجات دهید؟!
به هر روی ضمن قدردانی و ارج نهادن بر خدمات جناب آقای نوری‌زاد، بحث و تبادل نظر در زمینه‌های مطرح شده می‌تواند به شفاف‌سازی مواضع بیانجامد.

مصر به کجا خواهد رفت؟!

«حازم شومان» واعظ اسلام‌گرای متعصبی است که روز سه‌شنبه گذشته بی‌آنکه کسی او را دعوت کرده باشد خود را به سالن برگزاری کنسرت هشام عباس رساند و با مشاهده رقص و آواز مشترک دختران و پسران مصری به شدن به این وضعیت اعتراض کرد. وی در آغاز با وعظ و سخنرانی تلاش کرد مانع ادامه کنسرت شود اما با مخالفت شدید حاضران روبه‌رو شد اما در نتیجه اصرار بدون توقف وی کنسرت نیمه تمام ماند .
حازم شومان در ادامه افزود: «رقص مشترک دختران و پسران از منکرات است و باید از آن جلوگیری کرد، من از مشاهده صحنه رقص و آواز دختران در آن سالن شوکه شدم به همین دلیل تصمیم گرفتم آنها را نصیحت و راهنمایی کنم
در همین حال خالد سعید سخنگوی «جبهه سلفی‌ها» با قدردانی از عملکرد و موضع‌گیری این اسلامگرا در برابر خوانندگان و هنرمندان گفت «آنچه حازم شومان انجام داد گر چه یک برخورد فردی از جانب وی بوده اما شایسته جزای خیر است، اما برخورد وی منعکس‌کننده دیدگاه همه اسلامگرایان نیست، با این همه وی خوشبختانه با کمال ادب وظیفه‌اش را انجام داده است
خالد سعید در ادامه افزود «در کنسرت یادشده نوعی ارتکاب به گناه مشاهده شد زیرا اختلاط دختران و پسران غریزه آنها را تحریک می کند، وچنین امری از نظر ما غیر قابل قبول است.»
اظهار نظر آقای حازم شومان در نوع خود جالب است آنجا که می‌گوید: «من از مشاهده صحنه‌ی رقص و آواز دختران در آن سالن شوکه شدم.»
گویی اولین بار بوده که ایشان متوجه اینچنین مراسمی در مصر شده اند و یا تا کنون از شجاعت کافی برخودار نبودند که وارد این گونه مراسم شوند و وظیفه‌ی شرعی خود را انجام دهند.
تشویق ایشان از سوی آقای خالد سعید، آنگاه که ایشان را شایسته‌ی جزای خیر می‌دانند نیز درخور توجه است.
همه چیز از همین جاها شروع می شود. ابتدا، احساس وظیفه شرعی برای امر به معروف و نهی از منکر. بعد از آن برای خود حق قضاوتِ تشخیص درست و یا نادرست بودن یک اتفاق را قائل شدن و به تدریج بسط این رویه در همه مسائل اجتماعی!
اتفاقی که در ایران افتاد نیز به همین گونه بود و اکنون پس از 32 سال شاهد آن هستیم که مرز بین قوانین مدون اجتماعی، قوانین شرعی، قوانین غیر مکتوب و سلیقه‌های فردی چنان مخدوش گشته که سوءبرداشت و سوءاستفاده از این قوانین جهتِ فشار بر مردم به امری روزمره بدل گشته است.
در خلاء قوانین انسانی و سکولار، هر متعصبی به خود این اجازه را خواهد داد که نقش داروغه را بازی کند و خطرناک‌تر آنجاست که قوانین اسلام به گونه‌ای است که می‌توان با برداشت شخصی از آنها، خود را در لباس مجری قوانین الهی مجسم نمود. و این آغاز هرج و مرج است و دیری نخواهد پایید که همین برداشت‌های شخصی را در قالب قوانین اجتماعی مکتوب کرده و دیگران را مجبور به تبعیت از آن‌ها خواهند کرد.
روشنفکران سکولار و آزادیخواه مصر در جلوگیری از این پروسه‌ی محتمل، نقشی تاریخی بر عهده دارند. اگر راه انفعال و سهل انگاری را- مانندروشنفکران ایرانی در 32 سال قبل- در پیش گیرند که آینده‌ای به مراتب تاریک‌تر از ایران کنونی برای‌شان متصور است، ولی اگر از هم اکنون به گونه‌ای متمرکز و سازمان‌یافته بر اصول اساسی حقوق بشر پای فشاری کرده و از کنار اینگونه حوادث به آسانی عبور نکنند، شاید بتوان امیدوار بود که مردم این کشورِ کهن در راه آزادی گام بر می‌دارند.

۱۳۹۰ آبان ۲۲, یکشنبه

فوتبال سیاسی، فوتبال مذهبی می شود!

در خبرها آمده بود که یک مداح هیات مذهبی جامعه اسلامی فوتبال پیشنهاد داد نام باشگاه ابومسلم عوض شود. (منبع)
هدف این پیشنهاد این بود که بدلیل آنکه ابومسلم در مقابل ائمه ایستاده بوده است، استفاده از این نام باعث شکست های این تیم و عدم راه یابی به لیگ برتر شده است . این مداح از مسوولان تیم ابومسلم خواسته است اگر خواهان موفقیت این تیم هستند، نام آنرا به "ثامن" یا "ضامن" تغییر دهند.
باید اقرار کرد که پیشنهاد خوب، مناسب و کم هزینه ای ست! اصلاً چه معنا دارد که در مملکت اسلامی اینگونه اسامی انتخاب شوند؟! وقتی سالیانه میلیون ها زائراز بلاد اسلامی برای حاجت گرفتن به مشهد مقدس می روند و از بارگاه امام هشتم یاری می طلبند ، چرا تیم فوتبال این شهر نباید به آن حضرت دخیل ببندد؟
به هر حال وقتی همه چیزمان سیاسی می شود و بعد سیاست را به دین و مذهب گره می زنند، ناگزیر فوتبال مان که سیاسی شده بود، می بایست مذهبی شود. خدا را چه دیده اید شاید این طرح جواب داد و لااقل فوتبال مان جهانی شد! ما که بخیل نیستیم!
اصلاً بهتر است این طرح را در ابعاد وسیع تر اجرا کنند و مثلاً نام "تیم ملی ایران" را هم "تیم ملی عربستان " بگذارند تا شئونات حفظ شود. فقط تنها مشکلی که هست اینست که اگر دو تیم که نام هر دوی شان با نامی از اسماء متبرک مزین شده باشد و رودر روی هم قرار بگیرند، کدامیک موفق خواهند شد و یا شاید هم این پرسش نقض غرض است و در این حالت رقابت بین تیم ها اصولن بی معناست و در هر صورت به هدف فرهنگی-ارزشی مان رسیده ایم و باکی از برد و باخت ظاهری نخواهد بود.

۱۳۹۰ آبان ۲۰, جمعه

شباهت شمشیر امام زمان وهواپیماهای ناتو

در پی تهدید حمله‌ی نظامی کشورهای غربی به ایران، شاهد اعلام مخالفت و موافقت گروه‌ها و شخصیت‌های سیاسی در این باره هستیم. به نظر می‌رسد که گروه‌های مذهبی وغیر سکولار بیش از دیگران نگران این تهدید‌ها هستند و در مورد عواقب آن هشدار می دهند.
فارغ از درست و یا اشتباه بودن دلایل و منطقی که منجر به این گونه اعلام مواضع شده است، پرسشی که پیش می‌آید اینست که:
نزدیک به چهارده قرن است که از سوی مبلغان و بزرگان مذهب تشیع به مردم جهان این نوید داده می‌شود که نگران ظلم و ستمِ حاکمان جبار و زورگو نباشند چرا که، روزی فرا می‌رسد که منجی عالم بشریت مهدی موعود ظهور می‌کند و با کمک سپاهِ خود، تمامی ظالمان را از دم تیغ شمشیر خود خواهد گذراند و صلح و آرامش را به جهان باز خواهد گرداند.
نکته‌ی قابل توجه اینست که قیام مهدی، قیامی مسلحانه است و ایشان با کمک شمشیر و سپاه خود کشورهای گوناگون را یکی پس از دیگری فتح خواهند نمود.
اکنون سازمان ملل متحد با کمک نیروهای نظامی ناتو، ادعای اجرای همین نقش را دارد وسعی در القای این موضوع را دارد که با سرنگون کردن رژیم های دیکتاتوری قصد دارد مردم کشورهای تحت ستم را از دست حاکمان جابر رهایی بخشد .
تنها فرق ماجرا در اینست که ناتو با هواپیماهای جنگی این کار را انجام می‌دهد و جناب مهدی با شمشیر!
چه تفاوتی در اصل ماجرا وجود دارد؟! هر دو ادعا دارند که با تکیه بر نیروی نظامی و قدرت قهریه ظلم و جور را از بین خواهند برد و صلح و آرامش را به ارمغان خواهند آورد، پس چرا برای آمدن و حمله‌ی آن حضرت دعای تعجیل در ظهور وآمدن می خوانند و هر شب جمعه دست به سوی آسمان بلند می‌کنند ولی برای نیامدن این یکی صدها اعلامیه می دهند و مضرات آنرا برمی شمرند؟!

به نظر می رسد که این طرز تفکر ریشه در همان ایدئولوژی دارد که صدور اسلام و هرگونه دخالت سپاهیان اسلام را در کشورهای دیگررا مجاز میداند ولی هیچ کس و هیچ سازمانی حتا به پشتوانه ی معاهداتِ بین‌المللی، حق هیچگونه اعتراضی به عملکرد غیر انسانی و جنایت کارانه ی حاکمان کشورهای اسلامی را ندارد و آن را به مثابه دخالت غیر قانونی در امور داخلی خود می دانند.

۱۳۹۰ آبان ۱۹, پنجشنبه

نظر امام نقی(ع) در باره حمله ی نیروهای ناتو به ایران

از امام نقی(ع) در مورد حمله ی ناقو به سرزمین پارس کسب تکلیف کردند، ایشان فرمودند: همانا مردمان پارس نه خود میتوانند از زیر یوغ علویون خارج شوند و نه تمایل دارند دیگران دراموراتشان دخالت کنند، پس چندین بشکه آب انگوراعلی برایشان بفرستید تا خوش باشند.

قرآن - حریف طلبی در سوره یونس و جر زنی در سوره هود

در قرآن به دفعات می بینیم که برای اثبات معجزه بودن و مافوق بشری بودن آن آیاتی آمده است که منکران را به نوعی به مبارزه طلبیده است و تاکید شده است اگر میتوانید سوره ای همانند سوره های قرآن بیاورید تا ادعای معجزه بودن آن را نقض کنید.
در سوره ی یونس آیه 38 از منکران دعوت شده اگر می توانند یک سوره مانند سوره های قرآن بیاورند.
در سوره ی هود آیه 13 از منکران خواسته شده اگر می توانند 10 سوره مانند سوره های قرآن بیاورند.
موضوع جالب اینجاست که سوره ی یونس قبل از سوره ی هود نازل شده است وهیچگاه دلیل اینکه چرا قرآن این عدد را از یک سوره به ده سوره افزایش داده، عنوان نشده است، مگر اینکه بعد از نزول سوره یونس، شخص منکری توانسته باشد سوره ای مانند سوره های قرآن بگوید و قرآن نیز برای کم نیاوردن مجبور شده در سوره بعدی یعنی سوره ی هود این مقدار را به 10 سوره افزایش دهد.
شاید هم دلیل دیگری دارد که فقط علمای اعلام و خواص می دانند!
ام يقولون افتريه قل فأتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون اللّه ان كنتم صادقين( يونس / 38) ترتيب نزول:51
بلكه مي گويند: آن را خود بافته است، بگو: اگر راستگوييد، پس سوره اي مانند آن بياوريد وهركه را جز خدا توانيد، (به ياري) بخوانيد.
(ام يقولون افتريه قل فأتوا بعشر سور مثله مفتريات وادعوا من استطعتم من دون اللّه ان كنتم صادقين( هود / 13 ترتيب نزول: 52
بلكه مي گويند: آن را خود بافته است، بگو: اگر راستگوييد، شماهم ده سوره بربافته مانند اين بياوريد وهركه را جز خدا توانيد، (به ياري) بخوانيد.

نیرو های ناتو با دیدن این تصویر از فکر حمله به ایران منصرف می شوند!


آخوند های متخصص در حال آزمایش موشک بالستیک!




۱۳۹۰ آبان ۱۸, چهارشنبه

خرید رای با سیب زمینی به شیوه ی احمدی نژاد توسط اخوان المسلمین در مصر



به گزارش واشنگتن پست تعطیلات اسلامی آخر هفته (عید قربان) برای اخوان المسلمین به موقعیتی طلایی بدل شد تا این گروه بتواند با استفاده از موسسات خیریه خود به عرضه ی مواد غذایی ارزان قیمت در مناطق محروم قاهره بپردازد. فروش موادی مانند سبزیجات، سیب زمینی و گوشت به قیمتی پایین تر از قیمت بازار مورد استقبال اقشار کم درآمد شد. منتقدان این عمل اخوان المسلمین را به عنوان خرید رای برای انتخابات پیش روی که در اواخر نوامبر برگزار میگردد، ارزیابی کرده اند هرچند اخوان المسلمین آنرا قسمتی از خدمات اجتماعی خود به مردم می دانند.



گویا این سُنتی ست پسندیده که، پول های مردم را به بهانه های گوناگون از قبیل وجوهات شرعی وغیره جمع آوری می کنند و دوباره قسمتی ازهمان پول را به مردم محتاج و فقیر پس می دهند . اما از آنجا که ملا جماعت -از هر ملیتی که باشد- هیچ چیزی را به رایگان به کسی نمی دهد شاهد آنیم که با الگو برداری از رییس جمهور ولایت فقیه جناب احمدی نژاد که در آستانه ی انتخابات سیب زمینی بین مردم تقسیم میکرد، آقایان " اخوان المسلمین" در آستانه ی انتخابات مجلس مصر، گوشت، سیب زمینی،لیمو، سبزیجات و دیگر مواد غذایی را با قیمتی ارزان و گاهی نیم بها بین اقشار فقیر قاهره و دیگر شهرهای مصر توزیع می کنند.
باید نگران بود که عاقبت این گونه دمکراسی که رای آن با سیب زمینی و سبزیحات خرید و فروش می شود به کجا خواهد انجامید.

۱۳۹۰ آبان ۱۶, دوشنبه

رژیم ولایت فقیه وشمشیردموکلس تهدید‌های نظامی غرب

این روزها تهدید حمله‌ی نظامی به ایران به شکلی جدی‎تر در محافل خبری مطرح می‌شود. خبرهایی نظیر آماده‌گـــی اسرائیل جهت حمله به تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی، اعلام نیاز به اقدامات پیشگیرانه از سوی کشورهایی نظیر فرانسه و انگلستان، به منظور جلوگیری از روند توسعه‌ی برنامه‌های هسته ای ایران و ابرازنگرانی‌های کاخ سفیـد از طرح‌ها وعملیات احتمالی تروریستی رژیم، نشان از موقعیتی دارد که یک رویارویی نظامی را در منطقه محتمــــل می‌سازد. انتشار پیش از موعد گزارش آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و نشر خبرهایی مبنی بر پیشرفــــت قـــابـــــــل ملاحظه‌ی ایران در طراحی کلاهک‌های هسته‌ای و افشای عملیاتِ تروریستی سفیر عربستان در آمریکا توسط عوامل وابسته به سپاه قدس را می‌توان بعنوان تدارک این رویارویی نظامیِ احتمالی و پیش نیازِآماده‌سازی افکارعمــومــی برای موجه جلوه دادن اقدامات آتی ارزیابی نمود.
گفتگو پیرامون این مسائل و عواقب آن در موضع‌گیری‌های گروه‌ها و شخصیــت‌های سیــاسـی بــه شکلـــــــــــی (غالباً احساسی) نمود داشته است و شاهد بوده‌ایم که هریک از این گروه‌ها و شخصیت‌ها به فراخور، نظر خود را بیان داشته‌اند. اما در این هیاهو و آشفته بازار، مسئله‌ای که می‌بایست بیش‌تر به آن پرداخت و هدف این نوشتار نیز می‌باشد، تحلیلِ موضع‌گیری رژیم جمهوری اسلامی در این ارتباط و تعیین تاکتیک‌های بایسته درواکنش به ایــــن موضع‌گیری‌ها ست. برای احتراز از اتخاذ تصمیمات طبیعی- که الزامن به معنای بهترین تصمیم نیستند- و دســـت یازی به کنش‌های فعال به جای واکنش‌های غیرعامل، تبیین و تحلیل موشکافانه از اهداف و تصمیمات رژیم حاکم بر ایران، بایدی حیاتی‌ست.
آنچنان که از شواهد امر پیداست رژیم ولایت فقیه نه تنها از رودررویی نظامی ابایی ندارد بلــکه به نوعــــی از آن استقبال نیز می‌کند، چرا که به زعم خویش یک درگیری نظامی شاید بتواند منشاء برکاتی برای آنها باشد که با تحت کنترل درآوردن شرایط موجود در نهایت به تداوم بقای آنان بیانجامد.
یکی ازاهداف اولیه‌ی رژیم در استقبال‌اش ازتهدید‌های نظامی کشور‌های بیگانه، جلب نظرگروه‌های بی طرف و یارگیری ازجناح‌های ناموافق خود بویژه روحانیــت سنتی به منظور پرکردن و ترمیم شکاف‌های بوجود آمده در پی حوادث دو ســـال اخیر است.وجود تهدیدی واحد که ساختار و موجودیت نظام را هدف قرار دهد، به خودی خود می‌توانـــد انگیزه‌ای برای اتحاد نامقدس نیروهای غیردمکراتیک و ایجاد جبهه‌ای واحد در بین آنان گردد. این استراتژی در روند خود می‌تواند اهداف دیگری را نیز در برگیرد، ایجاد گسست در اپوزسیون و چند دسته‌گی بین مخالفان رژیم چه در داخل و چه خارج ازایران از جمله‌ی این نوع اهداف ثانویه خواهند بود.
حوادث چند سال گذشته در کشور‌های منطقه و نوع دخالت‌های نظامی غرب در سرنگونی رژیم ها وحکومت‌های این کشورها و از سویی شرایط آن کشورها پس از سرنگونی وساقط شدن حکومت‌های مرکزی- که بیشتـــــر از هرچیزی نشان از هرج و مرج و ناامنی را القاء کرده است- می‌تواند به عاملی تدافعی در جلب افکار عمومـــی ایرانیان برای ابراز توافق برسرِ دخالت‌های نظامی در تغییر نظام سیاسی کشور قلمداد گردند.
رژیم به طرزی زیرکانه از نگرانی و واهمه‌ی عمومی ازآینده‌ای غیر مطمئن و نگرانی خواص برای از دست دادن هرآنچه در مدت حکومت خود به ناحق کسب کرده‌اند، سعی در تبدیل این تهدید‌های نظامی به فرصتی برای منفــعل کردن نیرو‌های آزادیخواه ومنزوی کردن مخالفان واقعی خود دارد.
سردرمداران رژیم به خوبی واقف‌اند که بازی با این شمشیر دموکلس می‌تواند به شرایط و بحرانی غیر قابل کنترل بیانجامد. شرایطی که شاید سرنوشت آنـــان را مانند سرنوست صدام، مبارک، بن علی، بن لادن و قذافی رقم زند اما، همچنـــان امید خود را در این بازی سیاسی بیش از رودررویـــی حقیقـــی با مخالفـــان خود می‌دانند.
اینکه آیا رژیم در این محاسبات خود دچار اشتباه خواهد شد و یا پیش فرض های آنان چــه مقدار با واقعیــــات بیرونی هم خوانی دارند، بحثی ست که تنها گذر زمان به آن خاتمه خواهد داد وبه طور منطقــی، برنــامه ریــزی مبارزاتی براساس اشتباهات دشمن، فریبی ست که ازدیدگاه نیروهای آزادیخواه ایران پنهان نخواهد ماند.
آنچه امروز اهمیت می یابد تعریف اهداف و هوشیاری در اتخاذ تاکتیک‌هایی ست که با پرهیز از اسیر شدن در دام بازی‌های رژیم و احیاناً بازی‌های پشت پرده‌ی سیاسی با نظام های سلطه جو، بتواند منافع ملی ایران را تضمین نماید. همانطور که اشاره شد کنش‌های موثر سیاسی تنها حربه‌ای ست که می‌تواند رژیم را در لاک دفاعی بـرده و آن را وادار به واکنش‌های بی برنامه سازد.
اینجاست که وجود نیرویی پیشرو، هوشمند و فراگیر به عنوان اپوزسیون، اهمیتی دوچندان می یابـــد. تجــربــه‌ی حوادث کشورهای منطقه این موضوع را اثبات نموده است که هرگونه دخالت نیروهای بیگانه در خلاء اپوزسیونی قدرتمند و دارای ثبات سیاسی، می تواند منجر به از هم گسیخته گی تمامیت ارضی کشور شــده و در نهایــت بــــه صورت شکل گیریِ مجددِ گونه ای از دیکتاتوری و یا، به سلطه ی دراز مدت نیروهای مداخله کننده برمنابع طبیعی و انسانی ایران بیانجامد.
گفتگو و بحث حول چرایی و یا مثبت و منفی بودن دخالت بیگانه‌گان در سرنگونــی رژیم اجتناب ناپذیر است و به خودی خود روندی ست طبیعی ولی می بایســـــــت هوشیار بود که اینگونه مباحث عامل تفرقه و انشقاق در صفوف اپوزسیون نگردند که این همانا خواسته و هدف رژیم بوده و تهدیدی جدی برای همبستگی ملـــــی محسوب می گردد.
اپوزسیونی با مشخصات مذکور با ایجاد ارتباط های سیاسی فعال بدرستی می تواند با کشورهایی که به نوعی خود را دارای صلاحیت در مداخله می دانند، وارد گفتگو شده و هر گونه دخالت و یا جلب کمک از جامعه ی جهانی را در روند مبارزات مردم ایران با مصالح ملی منطبق سازد. نباید نادیده انگاشت که ترجیح جامعه ی جهانی-بدلیـــــل لزوم جلب افکار عمومی درون خود- نیز همین است که با استفاده از ابزار بومی منافع خود را پیش ببرد و ایـــن نکته ایست که در صورت استفاده ی آگاهانه از آن می تواند برگ برنده ی اپوزسیون در کنترل هدفمند کمک هــای جهانی باشد.

آزادی خواهانِ مخالف رژیم می بایست بدرستی به این نقش تاریخی خود ایمــــان بیاورند و در پی تشکیل جبهه ای متحد با شرایط مذکور همت گمارند و در عین حال از تلاش رژیم و کارگزاران‌اش که عقیم ساختن این اتحاد را هدف گذاری کرده انــــد غافل نگردند.

۱۳۹۰ آبان ۱۵, یکشنبه

پناه جویان ساحل امید

«به یاد پناه جویانی که در راه استرالیا غرق شدند»

به گرگ و میش آسمان چشم دوخته ام بی آنکه بدانم سحر نزدیک است و تبسم خورشید، ارمغان این انتظار خواهد بود و یا در غروبی همیشگی پایان چشمهایم مهتاب را خواهد چید!
زندان تنهایی ام نیلگون آسمان را دیرگاهی ست به فراموشی سپرده و خونرنگی تنها پنجره اش یادگاری از سحرگاهان دریاست.
چگونه تنها شدم؟!
خشکی ماسه ها را زیر پاهایم حس میکنم، با انگشتانم لمس شان میکنم. اما از هیاهو و غوغای دریا نشانی نیست.
در کدامین ساحل بی دریا سرگردانم؟!
چگونه به اینجارسیده ام؟ بازمانده ی کدام کشتی شکسته ام؟!
نشسته بر تلی از خاک و نومید از بر آمدن آفتاب، تن خسته را به تاریکی کویر درونم تسلیم می کنم.
فریادهای وحشت را باز می شنوم.هیاهوی غریبی که نزدیک شدن صخره ها را به کشتی ی بی تابمان هشدار میداد.
جمع کوچکمان را، کوچانیده شده به قهر ظلم ، بر عرشه ی کشتی کوچک چوبین باز می بینم.
نگاه نگران کودکان را می بینم تسلیم واژه گان امید زای مادران می شوند و تبسم مادران به نزدیک شدن ساحل در افق بی آنکه باوری شان باشد به واژه گان خود.
صخره را بار دیگر می بینم که پیشی گرفته از ساحل به پیشبازمان آمده اند.
هیاهویی ست. کشتی مان تن چوبی اش را به جشن وصلت موج و ساحل هدیه می دهد و ما ناباورانه تماشا گریم که چگونه ساحل امید قتلگاه مان شد.


چه دانستم که اين سودا مرا زين سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جيحون
چه دانستم که سيلابی مرا ناگاه بربايد
چو کشتي ام در اندازند ميان قلزم پر خون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروريزد ز گردش های گوناگون
نهنگی هم بر آرد سر خورد آن آب دريا را
چنان دريای بی پايان شود بی آب چون هامون
شکافد نيز آن هامون نهنگ بحرفرسا را
کشد در قعر ناگاهان بدست قهر چون قارون
چون اين تبديل ها آمد نه هامون ماند و نه دريا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی چون
چه دانم های بسيار است ليکن من نمی دانم

که خوردم از دهان بندی در آن دريا کفی افيون

"مولوی"

لابی گری تریتا پارسی پور با ولی فقیه، شیطان بزرگ و اهورامزدا


تا همین چند سال پیش وقتی کلمه ی لابی را می شنیدم تنها چیزی که در ذهنم مجسم می شد،ورودی سالن مانند یک هتل پنج ستاره بود با چند تا مبل و صندلی که برای دیدار کسی که باهاش قرارملاقات داری می بایست آنجا منتظر می ماندی.
وقتی به گذشته فکر میکنم می بینم چه فرصت هایی رو به دلیل همین ندانستن معنای درست کلمات از دست داده ام.
به یاد دارم که سال 86 بود به دلیل اشتباه منشی امورآموزش شرکتی که درآن مشغول بودم، نامم برای شرکت در یک دوره ی آموزشی رد شد.
اولین دوره کارگاه آموزشی مدیریت فرصت‌ورزی و تضمین کسب و کارکه توسط انجمن مدیران بین المللی ایرانی در تهران اجرا می شد.
موقع سخنرانی ها و کلاس ها تعداد شرکت کننده ها زیاد چشم گیر نبود ولی زمان استراحت بین جلسات و وقت ناهار سروکله ی آدم های عجیب و غریب زیادی دیده می شد. من ساده انگار هم فکر می کردم اینها به خاطر یک فنجان نسکافه و شیرینی و میوه پیداشون شده و مثل بچه مثبت ها یک گوشه کز می کردم تا شروع جلسه ی بعدی که آش همان بود و بی رونقی همان.
حالا که از برکات انتخاب مجدد دکتر احمدی نژاد و مسائل پیش آمده، اوقات فراغت بیشتری نصیب مان شده وازآنجایی که، بهترین و ارزان ترن راه صرف این اوقات گردش در فضای سبز مجازی ست-که هم دشمن وقت آزاد است و هم گنجینه ی بیدریغ اطلاعات- ما امت همیشه آنلاین بالاجبار به دانسته های مان افزوده می گردد.
حالا بعد از گذشت چند سال نه تنها معنای سیاسی لابی را تا حدودی می دانم بلکه سخنرانان و اساتید آن دوره ی آموزشی- که وصف حالش را در بالا نوشتم- را تازه شناختم. به اسامی زیر نگاه کنید شما هم متوجه عرایضم خواهید شد:
اساتید و سخنرانان دعوت شده برای دوره:
نام استاد
موقعیت کاری و دانشگاه/سازمان
کشور
دکتر زاهد شیخ‌الاسلامی
مدیر موسسه‌
ی آموزش‌های پروژه‌ای دانشگاه California Polytechnic
آمریکا
دکتر سینا رجال
محقق فرصت‌ورزی دانشگاه Cambridge
انگلستان
دکتر علی مستشاری
مشاور راهبردی UNDP و محقق دانشگاه MIT
آمریکا
دکتر هژیر رحمانداد
استادیار مدیریت دانشگاه VirginiaTech
آمریکا
دکتر علی زواشکیانی
محقق پسادکترای مدیریت دارایی‌ها در دانشگاهToronto
کانادا
دکتر بيژن خواجه پور
رييس هيئت مديره‌ی گروه آتيه بهار
ایران
دکتر پرویز عقیلی
مدیر عامل بانک کارآفرین
ایران
دکتر بابک نمازی
مدیر عامل شرکت آتیه ر
وشن
نام سخنران
موقعیت کاری و دانشگاه/سازمان
کشور
پروفسور علینقی مشایخی
استاد دانشگاه صنعتي شريف
ایران
مهندس طهماسب مظاهری
مدير عامل بانک توسعه صادرات. وزير سابق اقتصاد و دارايی
ایران
دکتر مصطفی رونقی
عضو هیات علمی پژوهشی دانشگاه Stanford
آمریکا
دکتر حسن علاقبند
مدير عامل گروه بالی
انگلستان
پروفسور بهنام نقش تبریزی
استاد مدیریت دانشگا
ه Stanford
آمریکا
دکتر فریدون آذرهوش
استاد دانشکده اقتصاد و مدیریت دانشگاه صنعتی شریف
ایران
دکتر عباس ملکی
محقق موسسه تحقیقاتی دریای خزر
ایران
آقای سیامک نمازی
مدیر عامل شرکت آتیه بهار
ایران
خانم نوشین واحدی
مدیر عامل شر
کت آسانسورسازی سپهر
ایران
مهندس حسین اکبری
مدیر عامل شرکت صنعتی پژوهشی آریانا
ایران
حالا می دانم حسن علاقبند کیست و نقش گروه بالی در ماجرای خرید هواپیما را می دانم.سیامک نمازی و بابک نمازی و حمایت مالی شان از نایاک بعنوان بزرگترین لابی ست جمهوری اسلامی را اکنون خوانده ام.
علی مستشاری و هژیر رحمانداد را شناخته ام.
اکنون دلیل تجمع زمان های استراحت بین جلسات آن دوره ی آموزشی را که تجلی کننده ی تعریف کلاسیک لابی گری ست را دریافته ام و افسوس می خورم که چرا همیشه از زمان عقب هستم!
باید لابی کرد تا به جایی رسید. نه تنها با صاحبان قدرت بلکه با خدا و نماینده ی او بر روی زمین هم مجبور به لابی کردن هستیم.
تصویر زیر تریتا پارسی وسیامک نمازی در حال لابی کردن با اهورامزدا را نشان میدهد:


کارتون لابی کردن رهبر شیعیان جهان با تریتا پارسی
تریتا در حال لابی با شیطان بزرگ برای دمکراسی


۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

چرا قرآن به زبان عربی ست؟!

پاسخ به فراخوان کمپین برای ایجاد موج وبلاگی به مناسبت تولد امام نقی(ع)
چند وقت پیش موقعیتی دست داد تا با چند تن از دوستان به یک سفر برون مرزی رهسپار شویم. تا رسیدن به هتل محل اقامت در کشور مقصد مشکلی نداشتیم. بعد از کمی استراحت قرار شد گشتی در آن شهر بزنیم و سیاحتی بکنیم. به محض دیدن اولین فروشگاه، یاد سوغاتی های قول داده شده افتادیم و طبق عادت ایرانی مان مشغول پرسیدن قیمت و تبدیل آن به ریال رایج در مملکت مان با نرخ شناور آزاد و مقایسه با قیمت های داخلی.لازم به ذکر است که زبان رسمی آن دیار، اسپانیایی بود و در جمع ما به جز دو نفر که انگلیسی شان در سطح ترم دوم موسسات زبان تهران بود، مترجمی نبود که مشکل گشای مان گردد. داشتیم نا امید می شدیم که یکی از دوستان با اعتماد به نفسی ستودنی پیش آمد و گفت راه حل مشکل را در دست دارد و وقتی کنجکاوی مملو از ناباوری ما را دید، وسیله ای را که در دستانش داشت را نشان داد و گفت این یک دستگاه مترجم سخنگو ست و شروع کرد به تایپ کردن سووالات به زبان شیرین فارسی در صفحه ی آن و با فشردن دکمه ای دستگاه شروع به خواندن همان متن به زبان اسپانیایی کرد و فروشنده هم جواب پرسش را در آن تایپ کرد و ما آنرا به زبان شیوای فارسی شنیدیم و نه تنها از این معجزه شگفت زده شدیم بلکه از ارزان بودن اجناس مورد نظر مشعوف گشتیم. شب که در اتاق هتل تنها بودم با خودم فکر میکردم که چگونه فن آوری به حل مشکلات بشر کمک میکند و امتداد افکارم ناخودآگاه به انسانهای محروم از فن آوری و بعد به ابتدای خلقت انسان و در همان امتدادبه خدا، پیامبران، اسلام و قرآن رسید و این پرسش که:
چرا قرآن به زبان عربی ست؟!
فکر کردم خوب چرا خدایی که اینقدر قدرتمند است از یک فن آوری و سیستمی مانند همین مترجم سخنگوی دوست ما در هنگام نازل کردن قرآن استفاده نکرد تا بسیاری از مشکلاتی که بعدها پیش آمد، اصلن پیش نمی آمد؟!
وقتی به ایران بازگشتم، برای یافتن پاسخ همین پرسش تحقیقاتی کردم که متاسفانه تاکنون پاسخ قانع کننده ای برای آن نیافته ام.
از یک طرف در آیه 4 سوره ابراهیم می خوانیم که همیشه خداوند، پیامبران را با زبان قوم آنان فرستاده است پس طبیعی ست که زبان پیامبر اسلام و کتاب او (قرآن) به زبان عربی باشد.
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (سوره ابراهیم- آیه 4)
و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم، تا [حقايق را] براى آنان بيان كند. پس خدا هر كه را بخواهد بى‏راه مى‏گذارد و هر كه را بخواهد هدايت مى‏كند، و اوست ارجمند حكيم.
از سوی دیگر در همین کتاب، محمد بعنوان آخرین فرستاده ی خدا و قرآن بعنوان یک معجزه و راهنما برای تمام بشریت و در تمام زمانها معرفی شده است.
در همین حال و با توجه به هدف بعثت پیامبران (یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة...، لأتمّم مکارم الاخلاق... وبیان حقایق و راهنمایی مردم) اگر قرار بر این بوده است که تمام انسانهای بوسیله قرآن و بهره گرفتن از حکمت های آن به راه راست هدایت شوند الزامن می بایست به اندازه یک عرب زبان قادر به درک مفاهیم قرآن باشند.
در حال حاضر نسبت جمعیت کشورهای عرب زبان به کل جمعیت دنیا تقریباً 4% است آیا عدالت است که قرآن بعنوان کتاب راهنمای جهانی به زبانی باشد که فقط 4 درصد مردم بدون واسطه ترجمه آنرا درک کنند؟
- اگر بدلایلی مانند برتری داشتن زبان عربی به دیگر زبان ها- آن چنان که مسلمانها اعتقاد دارند زبان رایج در بهشت نیز زبان عربی ست- این انتخاب صورت گرفته، باز هم عدالت خداوند به زیر سوال میرود چراکه با تبعیضی آشکار، این زبان برتر را به این 4 درصد اختصاص داده و بقیه مردم را از این نعمت محروم نموده است!
از همه ی اینها مهم تر اگر قصد خداوند این بود که قرآن بعنوان یک معجزه در میان مردم شناخته شود، چرا قرآن را به صورتی خلق نکرد که هر کسی به محض باز کردن آن، متن آنرا به زبان خود ببیند، چیزی شبیه دستگاه های مترجم الکترونیکی ولی پیشرفته تر از آن؟! برای خداوند قادری که تمام جهان را آفریده، به طور منطقی می بایست کاری سهل و آسان بوده باشد. اگر اینگونه می بود دیگر نه نیازی به ترجمه ی( بعضاً) نارسا بود و هر کس با هر زبانی می توانست از آن بهره گیرد، و هم این که معجزه بودن آن برای همه قابل درک و فهم بودو کسی نمی توانست ادعا کند که میتواند شبیه به آنرا ایجاد کند.